گفتار سودمند   

چگونه ذهنمان را از گذشته و آینده دور کنیم؟:چند وقت پیش در کتاب "شب های روشن"  فیلمی به همین نام و با اقتباس از این داستان بلند داستایوفسکی در ایران ساخته شده است - جمله ای را خواندم که عجیب و زیبا و در عین حال حقیقتی بکر بود: یک دقیقه تمام شادکامی! آیا این نعمت برای سراسر زندگی یک انسان کافی نیست؟ نویسنده از یک لحظه درخشان در زندگی با ما سخن می گوید، لحظه ای که در آن همه غبارها و غم ها کنار رفته است، مثل یک صبح عالی که فروغی دلربا و دل افروز دارد، لحظه ای که در آن هیچ طرح و نقشه ای نمی کشی، لحظه هایی که به یک باره همه نقش ها و نقشه ها و محاسبه ها کنار می رود،  لحظه ای که در آن هیچ تشویش و غمی نداری، لحظه ای که در آن هیچ دل آشوبه و کشمکش درونی را تجربه نمی کنی و با خودت در صلح به سر می بری. این نویسنده بزرگ دارد به ما می گوید که اگر کسی بتواند حتی در تمام عمر خود برای یک دقیقه چنین لحظه درخشانی را تجربه کند می ارزد که به خاطر آن یک دقیقه به دنیا آمده باشد. اما چطور می شود به این لحظه یا لحظه ها در زندگی رسید؟ در این زندگی پرتلاطم پر آشوب که ما مثل نشستگان بر تخته پاره ای روی امواج متلاطم قرار گرفته ایم و هر آن پیشامدی در انتظار ماست چطور می توان این لحظات را تجربه کرد؟ما در زندگی امروز دنبال شادی های عمیق و پایدار می گردیم اما گاهی آنچه می یابیم مرهم هایی هستند که مثل تسکین دهنده های لحظه ای عمل می کنند و وقتی تأثیر آن مهمانی یا دورهمی یا آن جوک یا در اشکال انحرافی تر،  ماده مخدر یا مسکرات تمام می شود دوباره آن درد و خلأ درونی در برابر ما ظاهر می شود. ذهن ما دایم در حال تردد از گذشته به سمت آینده است. مثل یک قطره جیوه ای که نمی تواند یک جا و یک نقطه بایستد مثل اسپندی روی آتش که نمی توانی انتظار داشته باشی بی قراری نکند. خاطره ای از گذشته را با خود مرور می کند  و مدت ها رویش تمرکز می کند هنوز آن خاطره را نگذاشته می رود به سمت آینده، مثلا به 20 سال بعد که پیر شده است و از خود می پرسد وقتی خیلی پیر شوم زندگی ام چه شکلی خواهد شد. تا چه حد ناتوان خواهم شد؟ نکند مثل این پیرهایی شوم که روی خودشان حتی کنترلی ندارند. حتما ویلچرنشین و عصا به دست می شوم مثل خیلی از پیرمردها و پیرزن ها. اگر هیچ اندوخته مالی ای نداشته باشم تکلیفم چه می شود. نکند مرا ببرند بگذارند خانه سالمندان اما من از خانه سالمندان وحشت دارم. حاضرم بمیرم اما گذرم به آن طرف ها نیفتد. ذهن تان را از نکند این .... نکند آن .... تخلیه کنیداین تمرین می تواند گاه شما را به آن شادکامی عمیق برساند.