گفتار سودمند 97/5/11
گفتار سودمند
مناظرهای خواندنی از امام رضا(ع):مناظره ای در دربار مأمون واقع شد، مناظره با علی بن محمدبن جهم درباره عصمت انبیاء(ع). چنان که اباصلت هروی می گوید: هنگامی که مأمون پیروان مذاهب و مکاتب مختلف یعنی یهود، نصارا، مجوس، صابئین و سایر فرق و علمای اسلام را در دربار خود گرد آورد تا با امام علی بن موسی الرضا(ع) مناظره کنند، هر کس در برابر آن حضرت عرض اندام کرد، با پاسخ دندان شکنی روبه رو شد و خاموش گشت. در این میان، نوبت به علی بن محمدبن جهم که از علمای معروف اهل سنت بود، رسید.او به امام(ع) رو کرد و گفت:عقیده شما درباره عصمت انبیا چیست؟ آیا شما همه را معصوم می دانید؟امام(ع) فرمود: آری.ابن جهم گفت: پس این آیات را که ظاهرش صدور گناه از آنان است، چگونه تفسیر می کنید؟ مثلاً قرآن درباره آدم(ع) می فرماید: «آدم به پروردگارش عصیان کرد و از پاداش او محروم ماند». درباره یونس(ع) می گوید: «یونس خشمگین از میان قوم خودش رفت و گمان کرد بر او تنگ نخواهیم گرفت».درباره یوسف(ع) می گوید: «زلیخا قصد یوسف کرد و یوسف قصد او را».امام(ع) فرمود: وای بر تو! گناهان زشت را به پیامبران الهی نسبت مده و کتاب خدا را به رأی خود تفسیر مکن که خداوند فرموده: تأویل (و تفسیر) آن را جز خدا و راسخان در علم نمی دانند. اکنون پاسخ سؤالاتت را بشنو.امّا درباره آدم(ع) خداوند او را حجت در زمین و نماینده خود در بلادش قرار داده بود. آدم(ع) برای بهشت آفریده نشده بود (و سکونتش در بهشت موقتی بود و بهشت سرای تکلیف نبود). عصیان آدم(ع) (و ترک اولای او) در بهشت رخ داد، نه در زمین و عصمت باید در زمین باشد و مقادیر امر الهی تکمیل گردد (و آدم(ع) الگو و رهبری برای مردم جهان باشد). لذا هنگامی که به زمین گام نهاد، خداوند او را حجت و خلیفه معصوم قرار داد، چنان که در حق او می فرماید: «خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برگزید».این گزینش، خود دلیل بر معصوم بودن این رهبران است؛ زیرا گزینش برای رهبری بدون عصمت، موجب نقص غرض است.اما در مورد یونس(ع): منظور از «لن نقدر علیه» این نیست که او گمان کرد خداوند قادر بر (مجازات) او نیست؛ بلکه به معنای این است که او گمان کرد خداوند بر او تنگ نمی گیرد (و ترک اولایی نکرده است)، همان گونه که در آیه دیگر قرآن آمده: «اما هنگامی که خداوند انسان را مبتلا سازد و روزی را بر او تنگ بگیرد...»؛ زیرا اگر او گمان کرده بود خداوند قادر بر (مجازات) او نیست، کافر می شد (و کفر از ساحت مقدس انبیا به دور است).اما در مورد یوسف(ع): منظور این است که زلیخا قصد کام گیری از یوسف(ع) کرد و یوسف(ع) قصد قتل وی نمود، اگر او را زیاد تحت فشار برای عمل خلاف عفت قرار دهد (چرا که فوق العاده از این پیشنهاد ناراحت شده بود)، اما خداوند (در حق او لطف کرد و) او را از قتل زلیخا و عمل خلاف عفت دور ساختابن جهم پرسید: پس داستان ازدواج داوود با همسر اوریا چه بوده است؟امام(ع) فرمود: جریان چنین بود که در آن زمان هرگاه زنی شوهرش از دنیا می رفت یا کشته می شد، هرگز ازدواج نمی کرد. خداوند به داوود(ع) اجازه داد با همسر اوریا که در حادثه ای کشته شده بود، ازدواج کند (تا این رسم نادرست بر افتد). داوود(ع) صبر کرد هنگامی که همسر اوریا از عده در آمد، با او ازدواج کرد (بدون آنکه مسئله دیگری در کار باشد)، لکن چون این امر در میان مردم آن زمان سابقه نداشت، بر آن ها گران آمد (و داستان ها پیرامون آن به هم بافتند).اینجا بود که علی بن محمدبن جهم به گریه افتاد و عرض کرد: ای فرزند رسول خدا، من توبه می کنم و تعهد می نمایم که از امروز به بعد درباره پیامبران خدا جز آنچه شما فرمودید، نگویم. باید توجه داشت که درباره عصمت انبیا گروهی راه خطا پیموده اند و گروه دیگری در نیمه راه مانده اند. تنها گروهی که عصمت آنان را به طور کامل پذیرفته اند، پیروان مکتب اهل بیت(ع) می باشند که با هدایت آنان به سر منزل مقصود رسیده اند. منبع:مجله نامه جامعه بهمن و اسفند، شماره 101 و 102
مخرج کسرهای مشترک :گویند از علی(ع) مخرج کسرهای مشترک کسرهای نه گانه را پرسیدند، فرمود: روزهای سال را در روزهای هفته ضرب کن. 2520 = 360 ×7
واکنشهای چهارگانه نسبت به دنیا و آخرت :انسان در برابر دنیا و آخرت چهار نوع واکنش نشان میدهد :
۱. دنیا و آخرت را با هم میخواهد. خدا میفرماید مؤمنان این گونه هستند : و گروهی از آنان مى گویند: پروردگارا ! به ما در دنیا نیکی و در آخرت هم نیکی عطا کن و ما را از عذاب آتش نگاه دار.(بقره، آیه ۱۰۲)البته خدا در آیه بعد میفرماید که مؤمنان تنها بخشی از پاداش عمل نیک خویش را در دنیا به دست میآورند و خدای سریع الحساب، بیشتر آن را در آخرت به آنان میدهد. ۲. اینکه انسان نه دنیا را بخواهد و نه آخرت. چنین چیزی بی معنا و محال است فردی با این شرایط خودکشی میکند. از این رو در قرآن کریم به این پرداخته نشده است. البته این رفتار و واکنش، معقول نیست و خدا به انسانها هشدار میدهد که به هیچ وجه خودکشی نکنند و خود را در هلاکت و شرایط آن قرار ندهند(بقره، آیه ۱۹۵) یا دیگران به ویژه فرزندان را نکشند.(انعام، آیه ۱۵۱) ۳. اینکه انسان فقط دنیا را بخواهد نه آخرت را؛ چون اعتقادی به آن ندارد. خدا میفرماید: پس گروهی از مردم کوتاه فکر مىگویند: پروردگارا ! به ما در دنیا کالای زندگی عطا کن و آنان را در آخرت هیچ بهرهای نیست.(۲۰۰) این گروه نیز بهرهای از دنیا خواهند و در آخرت چیزی ندارند. (زخرف، آیات ۳۲ تا ۳۵)۴. این گروه چهارم دنیا را نمیخواهند و تنها به آخرت گرایش داشته و آن را میخواهند. از نظرقرآن این هم معقول نیست؛ زیرا نفی دنیا به طور کامل شدنی نیست ؛ زیرا انسان نیاز به غذا و آب و هوا و مانند آن دارد و نفی دنیا به این ترتیب چیزی جز معنی خودکشی نیست. از این رو قرآن به این مورد، مانند مورد دوم (نفی دنیا و آخرت) نپرداخته است. البته در برخی از آیات به کسانی که نوعی کم توجهی افراطی نسبت به دنیا و گرایش افراطی به آخرت دارند هشدار می دهد که نفی نیازهای طبیعی دینوی می تواند به طغیان و نیز رفتار و رویه ای نادرست بیانجامد. از این همین رو نسبت به رهبانیت هشدار می دهد و آن را از آموزه های وحیانی اسلام در هیچ یک از شرایع آن نمی داند؛بلکه بدعتی می داند که از سوی برخی در شرایع اسلامی پدید آمده است.(حدید آیه ۲۷) خلیل منصوری
دزد دین یا دزد مال؟:می گویند در قدیم دزد سرِ گردنه هم معرفت داشت .روزی دزدی در مجلسی پر ازدحام با زیرکی کیسه ی سکّه ی مردی غافل را دزدید .هنگامی که به خانه رسید، کیسه را باز کرد ، دید در بالای سکّه ها کاغذی است که بر آن نوشته است: خدایا ،به برکت این دعا سکّه های مرا محافظت بفرما ! اندکی اندیشه کرد ، سپس کیسه را به صاحبش باز گرداند
دوستانش او را سرزنش کردند که چرا این همه پول را از دست داد .دزدِ کیسه در پاسخ گفت :صاحب کیسه باور داشت که دعا دارایی او را نگهبان است . او بر این دعا به خدا اعتقاد و اعتماد نموده است .من دزدِ دارایی او بودم، نه دزدِ دینِ او .
اگر کیسه ی او را پس نمی دادم ، باورش بر دعا و خدا سست می شد ،آنگاه من دزد باورهای او هم بودم ، و این دور از انصاف است...! و این روزها عدّه ای هم دزد خزانه ی مردمند و هم دزد باورهای شان ،چون که به نام دین دزدی می کنند؟!برای همین است که عدّه ای ازدین زده شده اند و فکر می کنند که این کاری که این ها می کنند، تعالیم دین است..... !!! اگر می بری ، سکّه ها را ببر ،نه باورها را.....!!! خوشبختی! :گاندی، رهبر هندوستان با قطار در حال مسافرت بود. به علت بی توجهی، یک لنگه از کفشهای نوی او، که به تازگی خریده بود از قطار بیرون افتاد.گاندی بلافاصله لنگه ی دیگر کفشش را هم بیرون انداخت!مسافران با تعجب به او نگاه کردند و علت این کارش را پرسیدند.او با لبخندی رضایت بخش گفت: یک لنگه کفش نو برای من بی مصرف است، ولی اگر کسی یک جفت کفش نو پیدا کند مطمئنا خیلی خوشحال خواهد شد.خوشبختی یگانه چیزی است که میتوانیم بی آنکه خود داشته باشیم، دیگران را از آن برخوردار کنیم...
زرنگ باش :اگر میخواهی صدقه بدهی همین طوری صدقه نده صدقه را از طرف امام رضا(ع) و برای سلامتی آقا امام زمان(عج)بده.برای دومعصوم بده. دو معصوم که خداوند متعال دوستشان دارد پس زرنگ باش..ممکن نیست خداوند این صدقه را رد کند. تو هم اینجا حق واسطه گریات را میگیری. آیتالله آقا مجتبیتهرانی
جایگاه و تعریف صبر در قرآن:صبر به معنی حبس و امساک نفس در برابر یک خواسته شرعی و عقلی است و هرکس به این مقام رسد به مقام صبر رسیده است.صبر باعث می شود انسان به خدا توکلش زیاد شود، عقل را در برابر نفس تسلیم نکند و واقعبینانه عمل کند و نیز سایه شیطان با صبر از زندگی انسان دور میشود.اما صبر انواع مختلف دارد که در زیر به بخشهایی از آن اشاره میکنیم:صبر در برابر مصیبتها؛ از قبیل فوت فرزند که به آن صبر در بلا گویند.صبر در برابر دشمن در میدان جنگ و فرار نکردن از مقابل او که به آن شجاعت گفته میشود و بر عکس آن جبن نام دارد.صبر در برابر سخنان نابجا و تهمتهای افراد کوتهفکر و نادان که به آن، سعه صدر میگویند.صبر در برابر فزونخواهیِ نفس از مال دنیا که به آن، قناعت گفته میشود.صبر در برابر شهوت و لذت جنسی که به آن، عفت گفته میشود.صبر در برابر استفاده نکردن از قدرتی که انسان دارد، مانند قدرت بدنی در برابر خواستهی نفس، که حلم به آن گفته میشود.صبر در برابر فقر و اظهار نکردن آن به هیچکس و عدم درخواست کمک از دیگران، مناعت طبع خوانده میشود.بهتر است بدانیم حرام کردنِ حلال خدا و ریاضت و آزار نفس به معنی صبر نیست. مثال: کسی که میتواند ازدواج کند، ولی میل جنسی خود را سرکوب کند و مجرد بماند. این چنین مقامی هرگز مقام صبر نیست، عصیان و نافرمانی است.اصطبار به وادار کردن نفس به صبر گفته میشود. فاعْبُدْهُ وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ (65 – مریم)
مردى از امام صادق علیه السلام اندرزى درخواست نمود! آن حضرت به او فرمودند:1) اگر خداى تعالى روزى را به عهده گرفته است غصه خوردنت براى چیست؟!2) اگر روزى تقسیم شده است، حرص و آز براى چیست؟3) و اگر سنجش (در قیامت) حق است، پس ثروت اندوزى براى چیست؟!4) و اگر عوض دادن خداى تعالى حق است، پس بخل ورزیدن براى چیست؟!5) و اگر كیفر الهى آتش دوزخ است، پس گناه براى چیست؟!6) و اگر مرگ حق است، پس شادمانى براى چیست؟!7) و اگر (كارنامه) اعمال بر خدا عرضه مىشود، پس فریب براى چیست؟!8) ) و اگر گذر كردن بر صراط حق است، پس خودپسندى براى چیست؟!9) و اگر تمام چیزها به قضا و قدر است، پس اندوه براى چیست؟!
10) و اگر دنیا ناپایدار است، پس اعتماد و آرامش به آن براى چیست؟! ابوالفضل صالح صدر