راهکاری از امام حسن در اجابت دعا   99/10/28

راهکاری از امام حسن در اجابت دعا                     

روایات شریفِ فراوانی درباره مقام رضا وارد شده است که هر کدام نورانیتی خاص دارد و ناظر به جهتی ویژه است. در کافی شریف از امام صادق علیه‌السلام روایت شده است: به راستی که دانا‌ترین مردم به خدا، راضی‌ترین آن‌ها به قضای خدای عزّوجلّ است.» در این روایت رابطه بین معرفت خدا و راضی بودن به قضای الهی مورد تأکید قرار گرفته است. معمولاً متعلق مقوله رضا از سنخ کار است؛ به عبارت دیگر، وقتی از کسی ابراز رضایت می‌کنیم منظور ما اعلان رضایت از کارهای اوست و معمولاً رضایت نسبت به خود شخص بیشتر با واژه محبت بیان می‌شود. به این لحاظ در غالب روایاتِ باب رضا، تعبیر «الرّضا بِقَضاء اللّه» یا تعبیراتی مانند آن وارد شده است.اگر کسی برای خدا در عالم نقشی قایل نباشد، تبعاً مسئله رضای از خدا برای او مطرح نیست و یا کسی که نقش خدا را تنها در محدوده امور غیر اختیاری انسان‌ها بداند، برای چنین کسی نیز دایره رضایت‌مندی از خدا بسیار محدود است.

ادامه نوشته

راهکاری برای رفع تخیّل و توهّم   98/8/28

راهکاری برای رفع تخیّل و توهّم           

 «تخیّلات، وسوسه‌ها و توهّمات سبب می‌شود که نفس انسان اطمینان و ثبات خود را از دست بدهد و متزلزل گردد و دچار شک و تردید شود.قرآن شریف می‌فرماید: «کسانی که دلشان مریض است، پلیدی بر پلیدی آن‌ها افزوده می‏شود»، یعنی شکّی بر شکّ آن‌ها افزوده می‏شود.از تعالیم قرآن و عترت می‌فهمیم که شیطان روی انسان اثر می‌گذارد و او را سرگردان می‌کند تا وسوسه‌ها، تخیّل‌ها و توهمّ‌ها را بر وی مسلط سازد، ولی بیش از این کاری از او بر نمی‌آید.پس انسان باید به هر اندازه که می‌تواند در این زمینه تلاش و کوشش کند و مانع تسلّط اوهام و خیالات بر خود شود. مثلاً اگر در خواب نمی‌تواند، در بیداری تلاش کند و اگر در بیداری هم نمی شود، لاأقل در عبادات سعی کند از وسوسه‌ها، تخیّل‌ها و توهّم‌ها رهایی یابد. تخیّل، توهّم و وسوسه، انسان را به سقوط می‌کشاند و دست کم مانع رشد معنوی و پیشرفت مادی او می‌شود.داستانی را سعدی نقل کرده است .می‌گویند: کسی یک ظرف روغن داشت و در بالای سرش بود و به این فکر می‌کرد که این ظرف روغن را می فروشم و از پول آن یک گوسفند می خرم و آن گوسفند کم کم تبدیل به یک گله می شود و از گلۀ او کم کم خانه درست می کنم، زن می گیرم و کلفت می‌آورم و اگر این کلفت ادب را مراعات نکرد، با این چوب در سرش می زنم، وقتی عصعایش را بلند کرد که یعنی در سر کلفت بزند، به ظرف روغن زد و ظرف روغن فوراً شکست و روغن‌ها روی سر خودش ریخت.

ادامه نوشته