عوامل عدم تاثیر هشدارها در انسان

انسان وقتی به محیط اجتماعی می نگرد بسیاری از مردم را در حال فسق و فجور، بلکه کفر و کفران می بیند تا جایی که گاه از اعمال عصیانی زشت و منکرات و فحشاء افراد جامعه در پیشگاه خدا شرمنده می شود که چگونه حرمت خدا را نگه نمی دارند و چنین اعمال زشتی را مرتکب می شوند که حتی در میان حیوانات نیز نمی توان این اعمال زشت را دید. انسانی که در درندگی از درندگان پیشه گرفته تا جایی که تنها برای لذت به قتل حیوانات محیط زیست خویش می پردازد، بلکه به قتل هم نوع به ویژه کودکان و پیران و زنان اقدام می کند، یا در شهوت غذایی و جنسی تا جایی پیش رفته که به هم جنس گرایی رو آورده و میلیون ها تن غذا را اسراف و تبذیر کرده و به سطل زباله روانه می کند و در محیط زیست دریایی و خشکی و هوایی خویش چنان فساد کرده که از سلامت محیط زیستی خبری نیست.با نگاهی به رفتارهای زشت و سخیف انسان ها، این پرسش مطرح می شود که چه عواملی موجب شده که انسان به چنین درجه ای از سقوط اخلاق فطری رسیده و عقل فطری او ناتوان از مهار و مدیریت رفتارهای اوست؟ چرا انسان نسبت به هشدارها و انذارهای الهی نسبت به کفر، کفران، فسق، فجور، فحشاء، عصیان و مانند آنها توجه و اعتنایی نمی کند، بلکه حتی به استهزاء و تمسخر نسبت به هشدارها و انذارهای الهی می پردازد و دریدگی و گستاخی را چنان ارزشی می شمارد که به «سلیطگی» خویش افتخار می کند و کفر و کفران را به عنوان ارزش فریاد می زند؟بی گمان برای شناخت علل و عوامل اعتقادات باطل و رفتارها و کردارهای زشت راه های گوناگونی است که یکی از مهم ترین آنها مراجعه به اضداد است؛ زیرا از طریق اضداد می توان نسبت به امری شناخت پیدا کرد. بنابراین، اگر بخواهیم به علل و عوامل کفر و کفران و رفتارهای زشت انسان ها بپردازیم، می توان با بهره گیری از علل و عوامل ایمان و رفتارهای اخلاقی به مهم ترین علل و عوامل کفر و کفران و رفتارهای زشت دست یافت.در فطرت انسانی نرم افزاری هدایتی خاص همانند هر آفریده ای دیگر قرار دارد تا انسان بتواند دین قیم الهی حاکم بر هستی و قوانین و سنت های الهی را بشناسد و در چارچوب آن عمل و رفتار کند تا بتواند این گونه به کمال بایسته و شایسته خویش به عنوان مشیت حکیمانه الهی برسد که همان کسب کمالات و انوار اسمای حسنای الهی و دست یابی به مظهریت ربوبیت و خلافت الهی در سایه آن است. نفس انسان در ساختار خلقت به گونه ای طراحی شده که از آن به نفس مستوی و معتدل یاد می شود. این نفس انسانی در مرتبت قلب و فؤاد از این توانایی برخوردار است تا در ساختار الهامات و هدایت تکوینی و فطری، «تعقل» و در سطحی «تفقه» داشته باشد و حق و مصادیق آن را از باطل و مصادیق آنها بازشناسد و به دست نخست گرایش و نسبت به دسته دوم گریزش داشته باشد. نفس مستوی و معتدل و قلب سالم به سبب توانایی تعقل اجازه نمی دهد که انسان بیرون از دایره شناخت علمی عمل و رفتار کند؛ زیرا از نظر نفس مستوی و معتدل، لازم است تا هر چیزی به طور کامل شناخته شود و مصداق حق بودن آن اثبات گردد تا گرایش بدان عقلانی باشد؛ انسان بر اساس نرم افزارهای فطری عقلی خویش، با تعقل و تفکر در آیات آفاقی و انفسی به این حقیقت علم می یابد که «حق» تعالی همان حق مطلق است که خاستگاه هر حقی از جمله عدالت و صداقت و شکر و مانند آنها است. بنابراین، تعقل قلب انسان به طور فطری، حق تعالی را می شناسد و بدان گرایش می یابد؛ چنان که به این حقیقت اصلی نیز علم می یابد که این نظام هستی نمی تواند «عبث» و بیهوده و بی حکمت و هدف باشد، بلکه دارای هدف حکیمانه ای است که باید آن را شناخت و در چارچوب آن به عنوان «دین قیم» و صراط مستقیم هدایت الهی عمل و رفتار کرد.دین قیم همان قوانین و سنت های حاکم بر هستی از جمله بر جان و جهان و جامعه است. بنابراین، انسان به عقل فطری خویش می تواند دین قیم و قوانین الهی را بشناسد و بر اساس آن زندگی خویش را سامان دهد.خدا در آیات بسیاری به صراحت می فرماید کسانی که نفس مستوی و معتدل خویش را تغییر منفی داده و نرم افزار الهامی و هدایت فطری الهی را دفن و دسیسه کرده اند، کسانی هستند که نسبت به انذارهای الهی واکنش مثبت نشان نمی دهند و از آن تاثیر نمی پذیرند؛ زیرا از نظر قرآن، «خشیت» و «خوف علمی» از «مقام ربه» که عامل اصلی پذیرش انذارها و هشدارهای الهی است، زمانی ایجاد می شود که نفس مستوی و معتدل در همان حالت فطری باشد و تغییری در قالب «رین»، «ختم و طبع» در آن رخ نداده باشد؛ بر اساس همین سفاهت است که نسبت به دین اسلام که دین قیم و دین فطرت و مطابق سنت ها وقوانین حاکم بر هستی است واکنش منفی نشان می دهند و ارزش ها و احکام آن را به سخریه می گیرند و سفیهانه با آن برخورد می کنند شناخت حق و حقیقت نیازمند تفکری تعقلی فطری در نفس مستوی و معتدل و قلب سالم است؛ چنان که گرایش به حق و حقیقت نیز چنین است؛ پس از نظر قرآن نمی بایست از چنین افرادی انتظار داشت تا عقاید و افکار و رفتاری مطابق عقلانیت فطری و تعقل و تفکری علمی داشته باشند و نسبت به خدا خشیت و خوف علمی نشان بدهند و از مقام جلال الهی هراسان و ترسان باشند و از دوزخ و غضب و انتقام الهی بترسند و از رفتارهای افسادی خویش دست بردارند.بر این اساس، اگر در اجتماع با چنین افرادی مواجه شده اید بدانید که ایشان از درجه انسانیت به درجات پست و ضلالت حیوانیت یا پس تر از آن سقوط کرده اند و به سبب فقدان عقلانیت فطری و گرفتار شدن به سفاهت ناتوان از درک حقایق و گرایش های صحیح ودرست هستند. بنابراین، می بایست با ایشان به عنوان غیر انسان مواجه شد و بر اساس همین سطح از سقوط و هبوط با آنان برخورد کرد. پس اگر درندگی دارند یا می بایست محبوس کرد یا حذف نمود و اگر گرفتار فجورهای دیگری شهوانی و ظالمانه باطل و غیر حقانی هستند آنان را مجازاتی در خور کرد تا جامعه گرفتار عدم سلامت نشود و افساد در محیط زیست فراگیر نشود و هم چون ویروس و بیماری واگیر همه افراد اجتماع را آلوده نسازد. از همین روست که خدا در قرآن قوانین و احکام و مجازات بازدارنده و صیانتی و حفاظتی در انواع قالب از جمله حذف را قرار داده است تا غده سرطانی به تیغ جراحی حذف شود و امکان واگیری فراهم نشود. آیت اللهخلیل منصوری