طنز های قرآنی
خطابات قرآنی از قبیل «ایاك اعنی و اسمعی یا جاره» است; یعنی میخواهد حقایقی را كه به مخاطب میگوید، به گونهای باشد كه پردههای شرم دریده نشود; از این رو از اقوام گذشته سخن میگوید .
آیات فراوان قرآن در نقل تاریخ امتها و ملل پیشین در حقیقت، خطاب به مردم امروز و آیندهاست; برای نمونه: آیه «مثل الذین حملوا التوریة ثم لمیحملوها كمثل الحمار یحمل اسفارا» كه پیش از این ذكر شد، در ظاهر در شرح زندگانی یهودیان بیعمل میباشد; اما در واقع یادآور این نكته است كه اگر مسلمانهای معتقد به قرآن هم از معارف و فرهنگ قرآن استفاده نكنند و در عمل پیاده ننمایند، مانند خری هستند كه كتابهایی را حمل میكنند .
طنزهای قرآنی همه در بیان حقیقت و به منظور پند دهی انسان است . در هیچ كدام از آنها خلاف واقع، دروغ و كذب وجود ندارد; زیرا آنها به واقع مجازهایی توام با قراین و شواهد حالی و مقالی هستند .
اساسا بخشی از فصاحت و بلاغت قرآن به جهت همین مجازها و كنایهها و طنزهاست .
چنانكه آمد، طنز یك نوع استعاره است و در قرآن به صورت تمثیلات و تشبیهات و تنظیرات دیده میشود كه اینك نمونههایی از آنها ذكر میشود:
1- تشبیه صدای بلند به عرعر خر
و اغضض من صوتك ان انكر الاصوات لصوت الحمیر ; آرام سخنگو (نه با فریاد بلند) كه زشتترین صداها، صدای خر است .در این آیه واقعیتی تلخ در قالب تشبیه و تنظیر بیان شده است .
2- تشبیه رفتار بلعم باعورا به پارس سگ
فمثله كمثل الكلب ان تحمل علیه یلهث او تتركه یلهث ; داستانش چون داستان سگ است [كه] اگر بر آن حملهور شوی، زبان از كام برآورد، و اگر آن را رها كنی، [باز هم] زبان از كام برآورد .
خداوند در این آیه بلعم باعورا را به سگی تشبیه میكند .
3- تشبیه رباخوار به شیطان
الذین یاكلون الربا لایقومون الا كما یقوم الذی یتخبطه الشیطان من المس ; كسانی كه ربا میخورند، [از گور] بر نمیخیزند، مگر مانند برخاستن كسی كه شیطان بر اثر تماس، آشفتهسرش كردهاست .
ربا خوار در رفتار اجتماعی خود مثل افراد دیوانه عمل میكند; زیرا رباخوار نظم اقتصادی را بر هم میزند و موجب اضطراب و سرگیجی جامعه میگردد; لذا مانند انسانی كه سرگیجه گرفته از قبر بیرون میآید; به جهت آنكه تعادل اقتصادی جامعه را بر هم زده، در رستاخیز تعادلش از دست میرود .
این آیه حالت روانی یك رباخوار را در قالبی شیرین به تصویر میكشد و عاقبت تلخ رباخواران را در مثالی زیبا بیان میكند
4- نسبتشكستن بتها به بتبزرگ
بل فعله كبیرهم هذا فاسئلوهم ان كانوا ینطقون ; بلكه آن را بزرگترشان كردهاست . اگر سخن میگویند، از آنها بپرسید!
این آیه به داستان حضرت ابراهیم با قوم لجوح و عنود خود مربوط است . آن قوم هنگام عید آن حضرت را به مراسم دعوت كردند; اما او اجابت نكرد و برای مراسم نرفت . وقتی برگشتند، دیدند، تمام بتها شكسته شده و تبری بر روی بتبزرگی نهاده شدهاست . نزد حضرت ابراهیم آمدند و او را به شكستن آنها متهم نمودند . حضرت فرمود: من این كار را نكردم; بلكه بزرگ آنها چنین كردهاست . شما از این بتها سؤال كنید،اگر سخن میگویند.
شاید بتوان مطابق برخی از تفاسیر این مورد را «طنز» به شمار آورد . عبارت «بل فعله كبیرهم هذا» طبق تفسیری كه در آن، «هذا» فاعل فعل شمرده میشود، طنز است; زیرا كاملا خندهآور است كه مثلا بتهای كوچك تخلف كردهباشند و بتبزرگ آنها را تنبیه كردهباشد
5-تشبیه درآمدن كفار به بهشتبه ورود شتر به سوراخ سوزن
و لایدخلون الجنة حتی یلج الجمل فی سم الخیاط; [كسانی كه آیات الهی را تكذیب كردهاند]، به بهشت در نمیآیند، مگر آنكه شتر در سوراخ سوزن در آید .
این معنا یك كنایه است و در واقع در این آیه حقیقتی تلخ در قالبی شیرین ارائه شدهاست و طنز معجونی است از نیش و نوش . نیش طنز همان حقیقت تلخ است كه در آیه عبارت از «عدم ورود كفار و مشركان به بهشت» است و نوش آن همان قالب شیرین است كه در این آیه عبارت از «حتی یلج الجمل فی سم الخیاط» است
6-تعبیر ریشخندآمیز درباره سران كفار
ذق انك انت العزیز الكریم ; بچش كه تو همان ارجمند بزرگواری!
این آیه درباره برخی از سران كفر و شرك مكه است كه در رستاخیز گرفتار جهنم میشوند . خداوند میفرماید: عذاب دوزخ را بچش كه تو همان عزیز و گرامی هستی . در این آیه در اوج فصاحت و بلاغت مضمونی ارجمند به صورت طنز بیان شدهاست; زیرا شخص مورد اشاره در آیه خیلی مغرور و خودخواه بوده و در میان مشركان صفحه9 شخصیتبزرگی داشتهاست . قرآن میفرماید: وقتی كه در آتش جهنم با ذلت افكنده میشود، به او میگویند: آقای عزیز! نتیجه كارهایت را بچش!
7-تشبیه منافقان به تاریكزیان یا گرفتاران صاعقه
قرآن همیشه حقایق والا و بسیار ارزندهای را در قالب مثالهای حسی آوردهاست . آیههای 17 و 18 و 19 و 20 سوره بقره منافقان را اینگونه تشبیه كردهاست:
مثلهم كمثل الذی استوقد نارا فلما اضاءت ما حوله ذهب الله بنورهم و تركهم فی ظلمات لایبصرون صم بكم عمی فهم لایرجعون او كصیب من السماء فیه ظلمات و رعد و برق یجعلون اصابعهم فی آذانهم من الصواعق حذر الموت و الله محیط بالكافرین .
منافقان مانند كسانی هستند كه آتشی افروخته (تا در بیابان تاریك راه خود را پیدا كنند)، ولی هنگامی كه آتش اطراف آنان را روشن میسازد، خداوند (طوفانی میفرستد و) آن را خاموش میكند و در ظلمت و تاریكی وحشتناكی كه چشم انسان را از كار میاندازد، آنها را رها میسازد . آنها كر، گنگ و كورند; بنابراین از راه خطا بازنمیگردند، یا همچون بارانی كه در شب تاریك توام با رعد و برق و صاعقه (بر سر رهگذرانی) ببارد و آنها از ترس مرگ انگشت در گوش خود میگذارند تا صدای صاعقه را نشنوند و خداوند به كافران احاطه دارد (و همه در قبضه قدرت او هستند. در این بیان طنزگونه قرآن حقیقتی تلخ یعنی نفاق و دورویی را كه بسیاری از افراد جامعه گرفتار آن هستند، به صورت جذاب و شیرین و دلنشین تشبیه كردهاست . پایان و عاقبت كار منافقان را چون افرادی كر، گنگ و نابینا معرفی میكند كه به راحتی قادر نیستند از راه نادرستخویش بازگردند.
در مثال دیگر وضعیت منافقان اینگونه توصیف شده است:
او كصیب من السماء فیه ظلمت و رعد و برق یجعلون اصبعهم فی ءاذنهم من الصواعق حذر الموت و الله محیط بالكافرین یكاد البرق یخطف ابصرهم كلما اضاء لهم مشوا فیه و اذا اظلم علیهم قاموا و لو شاء الله لذهب بسمعهم و ابصرهم ان الله علی كل شیء قدیر . یا چون [كسانی كه در معرض] رگباری از آسمان - كه در آن تاریكیها و رعد و برقی است - [قرار گرفتهاند] ; از [نهیب] آذرخش [و] بیم مرگ، سر انگشتان خود را در گوشهایشان نهند، ولی خدا بر كافران احاطه دارد . نزدیك است كه برق، چشمانشان را برباید; هرگاه كه بر آنان روشنی بخشد، در آن گام زنند و چون راهشان را تاریك كند، [برجای خود] بایستند و اگر خدا میخواستشنوایی و بینایی شان را برمیگرفت، كه خدا بر همه چیز تواناست .
در این مثال طنزآمیز، قرآن، صحنه زندگی منافقان و چهرههای نفاق را چنین پریشان معرفی میكند .
باری، طنزهای مفید و سازنده و هدفمند هم انسان را متبسم و خندان میسازد و هم باعث تفكر و تدبر و حزن و اندوه میگردد .
• خنده از لطفتحكایت میكند این دو پیغام مخالف در جهان از یكی دلبر روایت میكند
• گریه از قهرت شكایت میكند از یكی دلبر روایت میكند از یكی دلبر روایت میكند
و انسان امیدوار و عاشق در سیر و سلوك خویش سعی میكند، از تمام عالم هستی اعم از عالم تكوین و تدوین كه گاهی طنزگونه با آدمی سخن میگوید، استفاده كند و در جهت كمال نهایی خویش بهره برد:
• عاشقم بر لطف و بر قهرش به جد ای عجب من عاشق این هر دو ضد
• ای عجب من عاشق این هر دو ضد ای عجب من عاشق این هر دو ضد
مردم را ببخش
مردم اغلب بی منطق،بی انصاف و خود محورند.
ولی آنان را ببخش.
اگر مهربان باشی تو را به انگیزه های پنهان متهم می کنند.
ولی مهربان باش.
اگر شریف و درستکار باشی فریبت می دهند.
ولی شریف و درستکار باش.
نیکهای امروزت را فراموش می کنند.
ولی نیکو کار باش.
بهترین های خود را به دنیا ببخش.
حتی اگر هیچ گاه کافی نباشد.
و در نهایت می بینی آنچه هست همواره میان تو وخداوند است نه میان تو مردم.