آزمندی و حرص، آثار و عوامل آن

انسان گاه به توهم و تخیل، خواسته هایی را دارد که بیش از اندازه استحقاق اوست؛ و گاه دیگر خواسته هایش اصلا نا به جا و بی جا است؛ زیرا اصلا مستحق آن نیست؛ پس گاه استحقاق چیزی را دارد، اما بیش از آن را می خواهد و گاه دیگر اصلا مستحق نیست. در فرهنگ قرآنی و عربی از اول به عنوان «حرص» و از دوم به عنوان «طمع» یاد می شود.البته از نظر قرآن، حرص و طمع هماره ناپسند و مذموم نیست؛ زیرا حرص و طمع در ساحت معنویت بسیار مطلوب و پسندیده است و انسان می بایست از خدا هماره نه تنهایی چیزهای معنوی هم چون بهشت و درجات عالی آن را بخواهد و رشد کمالی را بطلبد، بلکه حتی آزمند و حریص باشد و بیش از استحقاق خویش بخواهد و طلب کند. از همین روست که بهشت خواهی گناهکاران و طمع نسبت به آن امری مطلوب و عملی است که اهل اعراف بدان امید بسته اند تا به بهشت در آیند؛ هم چنین حرص و آزمندی و زیادت خواهی بر استحقاق نیز مطلوب است و حتی پیامبر(ص) حریص بود تا همه انسان در جرگه مومنان شوند، در حالی که مشیت الهی بر آن قرار نگرفته و بسیاری از جن و انس دنبال ایمان و سعادت ابدی در بهشت نیستند، بلکه با افکار و رفتارهای خویش مشتاق دوزخ و شقاوت ابدی آن هستند.به هر حال، از نظر آموزه های وحیانی قرآن، طمع و حرص دو حالت در انسان است که در اموری ناپسند و در اموری پسندیده است و این گونه نیست که هماره اشخاص را به سبب طمع یا حرص سرزنش و توبیخ کنیم؛ زیرا اگر حرص و طمع در مادیات و امور پست دنیوی نکوهیده است، اما در امور معنوی و اخروی پسندیده است.اگر انسان چیزی را بیش از استحقاق خود در امور معنوی و اخروی بخواهد، نه تنها ناپسند و مذموم نیست، بلکه امری پسندیده است؛ زیرا کسی در امور معنوی و اخروی حریص است که خدا را به «کرامت» می شناسد و بدان امید بسته است؛ خدا در قرآن بیان می کند که اگر پیامبر(ص) حرص بر هدایت مردم داشته باشد، باید به این نکته توجه یابد که اکثریت مردم ایمان به اراده و اختیار آزادی و انتخابی خویش ایمان نمی آورند و هم چنان بر کفر و شرک و نفاق می مانند؛ پس نمی بایست حرص بزند و خود را به رنج افکند؛ زیرا خدا نمی خواهد کسی به اجبار و اکراه ایمان بیاورد، بلکه می گذارد تا خودش انتخاب کند و اکراهی در اصل دین نیست، پس کسی که خود راه هدایت فطری را بسته و گناه و کفر می ورزد گرفتار «اضلال کیفری» می شود و خدا هم کسی را به زور و اجبار و اکراه هدایت نمی کند تا مسلمان و مومن شود. پس نمی بایست پیامبر(ص) خود را به شقاوت و سختی و رنج افکند تا هر گونه شده همگان مسلمان و مومن شوند.پس از نظر قرآن، پیامبر(ص) به عنوان تجلی اسمای اکرامی الهی از جمله رأفت و رحمت رحیمی حریص به هدایت مردمان بود، ولی کسی را نمی توان به زور و اجبار و اکراه مومن و مسلمان کرد و به راه هدایت آورد. پس پیامبر(ص) نمی بایست نسبت به آنان متاسف باشد.رفتار ظالمانه و خروج از حدود، در امور مادی و دنیوی بسیار زشت و ناپسند و حرام و گناه است؛ زیرا موجب تضییع حقوق دیگران می شود؛ اما در امور معنوی و اخروی چنین نیست؛ از همین روست که هر انسان به عنوان عنصر خلقتی ظلوم است و «حدیقف» برای خویش نمی شناسد. بنابراین، تمام تلاش انسان مومن در امر معنوی آن است تا نه تنها «متأله» شود و تجلی اسم الله باشد، بلکه دنبال آن است تا به اسمای مستاثر الهی که تجلی در دنیا نداشته و در مقام «هو» است، به آن ها نیز دست یابد و در آن مقام در آید. این همان حرص و آز انسان است که پایانی برای آن نیست. از این روست که در سیر و سلوک معنوی به «قاب قوسین» اکتفا نمی کند، بلکه دنبال «أو أدنی» است در «تدلّی» و نزدیک و تقرب به خدا است فراتر از مقام «الله» در سطح مترتب «هو» است.در حقیقت این گرایش فطری انسان است که دنبال چیزهایی برود که مستحق آن نیست، یا مستحق زیادت بر آن نیست و این گونه گرفتار طمع و حرص شود. از نظر قرآن، اگر برای امر معنوی و اخروی باشد هیچ مورد سرزنش قرار نمی گیرد، اما اگر برای مادیات دنیوی و چیزهایی بیهوده باشد، حرص و طمع مذموم و ناپسند است.هم چنین باید توجه داشت که از نظر قرآن، ابلیس شیطانی با توجه به گرایش طمع کارانه و حریصانه انسان، او را به اشتباه انداخت و چیزی را به عنوان عامل و علت «الخُلد و المُلک» معرفی می کند که عامل «عریانی» و آشکار شدن «بدن و جسد» انسان بود.حرص و آزمندی در انسان تجلیاتی در ساحت نفسانی دارد که می تواند در امور دنیوی و مادی او را به سوی چالش های بزرگ سوق دهد و گرفتار نماید. حرص می تواند انسان را به سوی «شحّ» بکشاند و حالتی را در او ایجاد کند که به جای ورود حسنات و خیرات به قلب و گرایش به آن، هم چون نگهبان شیطانی عمل کند و اجازه ندهد جز بدی ها و سیئات وارد قلب او شود. این گونه است که دروازبان قلب او شیطان می شود و او را به «بخل» فرمان می دهد.کسانی به دنیا حریص هستند و به دنبال آن به جمع آوری و تکاثر مال و ثروت می پردازند و بخل می ورزند و مانع خیر می شوند که دنیا برای آنان اصالت یافته و آخرت را نمی شناسند یا بدان ایمان ندارند یا برای آخرت ارزشی هم چون دنیا قایل نیستند. در حقیقت این رفتارهای حریصانه نسبت به دنیا و مادیات ریشه در عدم درک آنان از آخرت و گرایش بدان دارد. از همین روست که دنیاپرستان و آخرت گریزان هماره دنبال تکاثر ثروت و قدرت دنیوی بوده و از خیر رسانی اجتناب می کنند و بخل ورزی دارند.حرص موجب می شود تا انسان هلوع و به تبع آن منوع و جزوع باشد.(معارج، آیات 19 تا 21) هم چنین حریص به دنیا با زر اندوزی و انباشت ثروت نشان می دهد که دارای روحیه حرص و آزمندی و نیز ناشکیبایی و جزع و بی صبری است.کسانی که گرفتار حرص و شحّ و بخل می شوند، و از خیر رسانی باز می دارند، رستگاری را تجربه نمی کنند و رستگار نمی شوند؛ زیرا از نظر قرآن، رستگاری و فلاح در رهن و گرو، تقوا از «شح» و بخل ورزی است.افراد آزمند و حریص به دنیا در دنیا گرفتار خواری و ذلت، و در آخرت گرفتار دوزخ و آتش سوزان آن هستند؛ زیرا از رستگاری ابدی خبری نیست.کسانی که به فضل الهی امیدوار هستند از طمع و حرص ناپسند پرهیز و اجتناب می کنند و نسبت به دارایی و ثروت دیگران چشم طمع ندارند.البته برای پاکسازی نفس از آلودگی بخل و حرص و طمع لازم است تا انسان به فضل الهی امیدوار باشد و به مقدرات و قسمت در امور مادی ایمان داشته باشد و بداند که دارایی و عدم دارایی بر اساس قسمت و مقدرات است و هیچ نشانه ای به عنوان کرامت و اهانت نیست. چنین شخصی اجازه نمی دهد تا «شح» به عنوان نگهبان سنجش ورودی و خروجی باشد، بلکه آن را مهار کرده و این گونه رستگاری را برای خویش رقم می زند.در حقیقت خشنودی و رضایت به قسمت و مقدرات مادی دنیوی موجب می شود تا انسان بتواند در برابر حرص و طمع ناپسند مقاوم شود و اجازه ندهد تا آنها زمام امور فکر و عقل و قلب و رفتار و کردار او را به دست گیرند. از همین روست که مصلین و نمازگزاران که به قسمت و مقدرات ایمان دارند و برای دیگران حق و حقوقی قایل هستند خود را از حرص و هلوع و طمع و مانند آنها رها می سازند.اصولا کسانی که توجه به قسمت و رزاقیت خدا دارند و برای آخرت ارزشی بس بزرگ تر از مادیات دنیوی قایل هستند و به معاد و ارزش های جاودانه آن باور دارند، گرفتار حرص و طمع ناپسند دنیوی نیستند،بلکه تمام تلاش خویش را می کنند تا بتوانند با ایمان خویش و اعمالی چون نماز و وفای به عهد و گواهی و شهادت راست و عادلانه و امانت داری و انفاق و مانند آنها خود را از حرص در امان نگه دارند و در مسیر هدایت الهی قرار گیرند و خلقت ناپسند را مهار و مدیریت سازنده ای بکنند و در جهت مثبت به کار گیرند.پس از نظر قرآن، راهی برای مصونیت از حرص و درمان آن وجود دارد و این گونه نیست که اموری از این دست تغییرناپذیر باشد و نتوان آن را اصلاح کرد و در مسیر درست قرار داد، بلکه تزکیه نفس در همه حال امکان پذیر و شدنی است؛ از این رو، می بایست گفت که انسان خوب یا بد همان انسان مرده است؛ زیرا تا پیش از مرگ هر تغییر قابل تحقق است و شخص خوب ممکن است در لحظات آخر به شخصی بد تغییر کند یا شخص بد به شخص خوبی. پس همان گونه که نمی بایست در دام غرور و فریب شیطانی افتاد و گمان برد که آدمی خوبی هستم یا هست، بدان بسنده کرد؛ زیرا خطر تا دم آخر به ویژه با وسوسه های شیطانی است؛ چنان که امکان هدایت تا دم آخر برای هر کسی وجود دارد که انسانی خوب شود و به فلاح و رستگاری برسد.