ضلالت، آثار و عوامل آن 1403/10/22
ضلالت، آثار و عوامل آن
ضلالت از نظر قرآن به معنای عدول از راه مستقیم هدایت فطری عقلی و وحیانی نقلی است که به انتخاب خود انسان تحقق می یابد. البته این سقوط از جاده صراط مستقیم هدایت یک دفعه و ناگهانی اتفاق نمی افتد، بلکه گام به گام اتفاق می افتد؛ زیرا صیرورت و شدن ها در دو سمت صعود و سقوط هماره فرآیندی و در «عصر» زندگی کوتاه انسان در دنیا اتفاق می افتد.هم چنین از نظر قرآن، اضلال الهی هرگز ابتدایی نیست، بلکه کیفر انتخاب ضلالت از سوی خود انسان به اراده و انتخاب آزاد و اختیاری اوست. چنین انتخابی موجب می شود تا انسان به جای استکمال، حتی سرمایه وجودی خویش را از دست داده و نه تنها عیب را بر طرف نسازد یا نقص را به تمام تبدیل نسازد، بلکه در عیوب ظلمات فقدان انوار اسمای الهی غرق شود و به جای نور الله در آتش فراق نار االله که خود افروخته بسوزد و نتواند با آن بسازد و کنار آید.البته از نظر قرآن، ضلالت همانند هدایت و ایمان و کفر دارای مراتب و درجات متعدد و متنوع و شدت و ضعف است که آثار آن نیز متفاوت و متنوع خواهد بود. اضلال و گمراه سازی هرگز ابتدایی نیست، بلکه هماره کیفری و به سبب انتخاب ارادی آزاد و اختیاری شخص اتفاق می افتد؛ به این معنا که همه هستی از جمله انسان در ساختار هدایت تکوینی – فطری در چارچوب دین قیم و سنت های الهی حرکت می کنند تا به مقصود کمالی در مقصد خویش در فرآیند صیرورت و شدن های پیاپی برسند. بنابراین، حرکت همه موجود استکمالی و برای دست یابی به کمال و رهایی از عیب و در برخی از موارد رهایی از نقص و کسب تمامیت کمال یا کمالاتی است؛ زیرا هر موجود از عیب در کمال و نقص در تمامیت رنج می برد و بر آن است تا با بازگشت درست به نور الله در تمامیت آن، مظهر «سبوح عن العیب و قدوس عن النقص» برسد و کمال و تمام آن را در خود تحقق بخشد؛ از این روست که ذکر دایم هستی، تسبیح در قالب «سبحان الله» است که البته این تسبیح جامع قدوسیت نیز هست.همه هستی دارای شعور و ادراک، بلکه اراده و حق انتخاب آزاد میان «طاعت و عصیان» است،اما در میان آفریده های الهی انسان و جن به سبب ویژگی هایی در عالی ترین سطح اراده قرار دارند و انتخابات آنان سخت تر و دشوارتر از دیگر آفریده های هستی است.انسان اگر بر اساس هدایت فطری – عقلی – تکوینی خویش حرکت کند، از پاداش خاصی به عنوان هدایت تشریعی وحیانی نقلی بهره مند می شود؛ زیرا حرکت در مسیر هدایت فطری، تقوایی را موجب می شود که شخص در چارچوب تشخیص عقلانی دنبال حق و مصادیق آن رفته و بدان گرایش می یابد و این گونه از چارچوب دین قیم و سنت های الهی خارج نمی شود. در این هنگام است که خدا به امداد چنین اشخاص متقی به تقوای فطری عقلی می آید و آنان را از هدایت وحیانی نقلی بهره مند می سازد تا آسان تر به فلاح و رستگاری ابدی دست یابند. پس چنین افرادی از نظر قرآن، بهره مند از دو هدایت عقلی و نقلی هستند.اما گاه انسان ها بر خلاف جریان دین قیم و سنت ها قوانین حاکم بر هستی از جمله جان و جهان و جامعه حرکت کرده و از مسیر هدایت به سوی ضلالت با مخالفت خویش علیه حق و مصادیق آن از جمله عدالت، صداقت، امانت، وفا، شکر و ایمان می روند و با فجور و دریدگی نسبت به دین قیم و سنت ها و قوانین آن، توانایی شناختی و گرایشی صحیح خویش را از دست می دهند؛ و این گونه است که به جای هدایت پاداشی، گرفتار «اضلال» در مرتبت «تشریع» البته نه در مرتبت «تکوین» اتفاق می افتد و شخص نه توانایی دارایی ها و سرمایه های وجودی خویش را استکمال نمی کند، بلکه آن دارایی را در بازار سرمایه دنیا و هواهای نفسانی از دست می دهد و گرفتار خسران و زیان از سرمایه می شود. چنین شخصی در ظلمات ضلالت به جایی می رسد که عیوب و نواقص در او ظهور و بروز می یابد و در فراق نورالله و اسمای الهی در ظلمات غرق می شود و در دوزخ فراق به جای نور در درون نار و آتش ایجادی خویش می سوزد.این اتفاق اضلال به دنبال انتخاب ضلالت به عنوان کیفر و مجازات از سوی خدا برای اوست. در چنین شرایطی که شخص با فجور و دریدگی علیه دین قیم و سنت های آن که با عقل فطری کشف و شناخته می شود و اصولا ذات و فطرت انسان به آن گرایش دارد، ظرفیت و توانایی شناختی و گرایشی فطری خود را از دست می دهد؛ و نتیجه آن می شود که «گوش» به هدایت وحیانی بیرونی نمی دهد؛ زیرا اگر عقل فطری نباشد، گوش ظاهری هیچ فایده ای ندارد؛ زیرا استماع حقیقی با قلب سالم اتفاق می افتد که در این افراد مختوم و مطبوع شده است. بنابراین، گوش به هدایت وحیانی نمی دهند. این گونه است که دوزخ را برای خویش رقم می زنند؛ افرادی که گرفتار اضلال می شوند، گوش به حجت های الهی از آیات و بصائر و معجزات نمی دهد و این امور هیچ تاثیری در آنان ندارد. بنابراین، چون هادی درونی را سرکوب و دفن و دسیسه کرده اند که همان عقلانیت فطری در قلب سالم و نفس مستوی و معتدل است، گرفتار اضلال می شوند و هدایت بیرونی از پیامبران و اولیای الهی نیز برای آنان نیست.از نظر قرَآن، ضلالت می تواند دارای مراتب از ضعف و شدت باشد و در یک فرآیندی ازدیاد و شدت یابد تا جایی که «اضل سبیلا» شودیا به مرتبت «ضلالا بعیدا» وارد گردد.از آن جایی که ضلالت دارای مراتب شدت وضعف است، آثار و نشانه های آن نیز متاثر از شدت و ضعف آن فرق دارد. از نظر قرآن، کسی که در اوج ضلالت است، دیگر «تفقه و تعقل و تذکر» ندارد، و در سطحی پایین تر از چارپایان اندیشه و شناخت دارد، یا حتی به سطح پست تر از آن می رسد تا جایی که «بی شعور» بوده و بر خلاف گیاه، هیچ احساس حتی از طریق «لامسه» و «شعر» یعنی موی بدن ندارد تا داده را جمع آوری و در قلب خویش تحلیل و تبیین کرده و توصیه مناسب داشته باشد؛ بلکه به جای عقلانیت دچار سفاهت است؛ زیرا دریچه های ادارکی و شناختی و گرایشی خویش یعنی قلب و شنوایی و بینایی را بسته و مختوم کرده است.چنین اشخاصی به جایی پیروی از محکمات دنبال متشابهات می روند و گرفتار فتنه متشابهات می شوند. هم چنین اینان به جای گرایشی به اصلاح دنبال افساد می روند و قلب آنان جایی برای اسلام تشریعی ندارد و نسبت به آن تنگ و بسته و اگر با آن مواجه شوند دچار حرج می شوند و در شرایط سخت و جان کندنی چون نفس تنگی و کمبود اکسیژن می شوند و «پلیدی» در جان آنان می افتد.این افراد هماره در شک علمی و تردید عملی در نوسان هستند و سرگردان وادی های دور خویش می گردند و به مقصد و مقصودی نمی رسند. اینان مردمانی هستند که نه تنها دنبال متشابهات می روند، بلکه اهل بدعت های گوناگون در دین و قوانین الهی هستند.ضلالت انتخاب آزاد خود انسان به اراده خویش است؛ اما اضلال کیفری است که خدا به سبب انتخاب انسان به او می دهد؛ زیرا او را از هدایت پاداشی وحیانی محروم می سازد. البته باید توجه داشت که بازگشت اضلال به خود ضلالت انتخابی انسان است؛ زیرا کسی که نفس مستوی و قلب سالم خویش را تغییر داده و دفن و دسیسه کرده یا مختوم و مطبوع کرده باشد، دیگر ناتوان از شناخت حق و باطل و گرایش صحیح به حق و گریزش از باطل است. بنابراین، کسی که به هدایت عقل فطری تکوینی الهی خویش در درون گوش نمی دهد، هرگز گوش به هدایت وحیانی نقلی نمی دهد.گام اول ضلالت و اضلال را خود انسان با «فجور» و دریدگی علیه دین قیم و سنت ها و قوانین الهی حاکم بر هستی بر می دارد؛ دو عامل اصلی در امر ضلالت و اضلال نقش اساسی دارد که شامل هواهای نفسانی درونی و وسوسه های شیطانی برونی است. البته نقش عامل اول پررنگ تر و اساسی است؛ زیرا عامل دوم تنها وسوسه گر است و سلطه ای بر نفس انسانی ندارد.کاری که ابلیس شیطانی و جنی انجام می دهد «وسوسه»، «اغوا» و «تزیین» است که به نوعی می توان آن را تبلیغات فریب و غرور دانست.کسی که ظالم است و عدالت را نادیده می گیرد، دیگر قابلیت هدایت پاداشی و وحیانی را ندارد و گرفتار اضلال الهی می شود.هم چنین انسان های فاسق که پوسته حقیقت را کنار می گذارند و به جای ارزش ها دنبال ضد ارزش ها و فحشاء و منکرات می روند، اینان نیز قابلیت هدایت پاداشی را از دست داده و گرفتار اضلال کیفری می شوند.کسی که به جای صداقت و راستی دنبال دروغ می رود، قابلیت های هدایتی خود را از دست می دهد و چون تقوای فطری ندارد، نمی تواند دنبال تقوایی برود که نقل وحیانی برای او مشخص و بدان دعوت کرده است. چنین شخصی قابلیت هدایت پاداش وحیانی را هرگز نخواهد داشت.اگر در قرآن از عواملی چون مال و ثروت، مجادله باطل بدون دلیل و برهان(غافر، آیات 34 و 35)، لجاجت(هود، آیات 32 و 34)، قطع رحم(بقره، آیات 26 و 27)، کتمان حقایق دینی، فساد و افساد، رباخواری،سخنان بیهوده، رفاه مادی،دوست بد، تقلید کورکورانه، ترک نماز و زکات و انفاق و مانند آنها به عنوان عوامل ضلالت و اضلال یاد شده، همگی آنان ناظر به همین امر پیروی از هواهای نفسانی در وهله نخست و وسوسه های شیطانی در وهله دوم است. در حقیقت انسان به دست خویش و پیروی از هواهای نفسانی است که گور خویش را می کند و با دفن و دسیسه نفس مستوی و قلب سالم توانایی رشد را از آن سلب کرده و در «غی» و «سفاهت» و «جهالت» عقلی و عملی فرو می برد و در سامانه شک و ظن قرار می دهد تا جایی که شناخت صحیح و دست را از دست داده و ناتوان از تفقه و تعقل و تفکر و تدبر و تذکر و تبصر به جای فهم حقایق و گرایش بدان دنبال فساد و باطل و ضد ارزش ها و گناه و تجاوزگری و مانند آن می رود و تقوای را از دست می دهد و در چاه ویل فجور گرفتار می آید. خلیل منصوری