دنیاطلبی عجولان و آثار آن 1403/10/28
دنیاطلبی عجولان و آثار آن
از نظر قرآن، برای هر چیزی در ساختار عدالت الهی، «اجل» و زمان معین و مشخص است که تقدیم و تاخیر از آن می تواند زیانبار باشد. پس هر چیزی می بایست در زمان خودش اتفاق بیافتد. پس مثلا اگر سیبی را زودتر از زمان چیدن بکنید، کال و نارس است و آثار سیب به تمام را ندارد، بلکه در برخی از چیزها می تواند حتی زیانبار باشد، و اگر زمان چیدن خیلی تاخیر بیافتد سیب می پوسد و بی فایده است.انسان به سبب ساختار خلقتی خویش موجودی «عجول» است؛ این صفت در انسان می تواند آثاری زیانباری برای انسان داشته باشد که از مهم ترین آنها دنیاطلبی عجولان و عدم اهتمام به آخرت یا اصلا بی اعتنایی نسبت به آن است.چنان که گفته شد، عجله به معنای مطالبه چیزی قبل از رسیدن وقت و زمان آن است. این بدان معناست که انسان چیزی را می خواهد که زمانش نرسیده است؛ زیرا انسان آفریده ای «عجول» است.ممکن است گفته شود که اگر «عجول» بودن جزو خلقت و آفرینش انسان است، پس نمی بایست هماره مذموم باشد، بلکه همانند «شهوت» یا «غضب» می بایست فوایدی نیز داشته باشد که جزو خلقت انسان قرار گرفته است؛ اما باید گفت که برخی از امور در خلقت انسان از آن رو قرار گرفته که جزو مقتضیات خلقت از «طین» و تاثیر آن در روند زندگی دنیوی اوست. پس عناوینی چون «ظلوم و جهول» ممکن است هیچ جنبه مثبت و مفیدی برای انسان نداشته باشد؛ اما قرار گیری انسان در شرایط زیستی مادی دنیوی او را به سوی ظلوم و جهول بودن سوق می دهد و این تاثیر خلقت زمینی اوست، نه جنبه آسمانی او که روح الهی دمیده در کالبد انسان است؛ زیرا ظلوم به معنای خروج از حد اعتدال و تعادل و جهول به معنای قرار گیری در حالت بی خردی و سفاهت است؛ زیرا وقتی روح الهی در کالبد خاکی انسان قرار می گیرد، گرایش ظلمانی در او تقویت می شود و نور در کم ترین سطح ظهور پیدا می کند؛ بنابراین عناصری از غفلت و نسیان دراو ظهور می یابد و جهل عقلی و علمی در او بروز می کند.به هر حال، این گونه نیست که هر چیزی که در خلقت انسان باشد، حتما جنبه مثبتی داشته باشد؛ زیرا اگر شهوت در جایگاه جاذبه و غضب در جایگاه دافعه عمل می کند، ممکن است اموری چون عجول و ظلوم و جهول این گونه نباشد.البته از نظر قرآن، نفس انسانی در شرایط معتدل و مستوی است اما این بدان معنا نیست که این تعادل و استوا نسبت به هر امری باشد، بلکه نفس انسانی به گونه ای سامان یافته که در مجموع بتواند میان «روح الهی» و «کالبد طینی خاکی» یعنی «احسن تقویم» و «اسفل سافلین» جمع کند. از همین روست که نفس انسانی در حالت استوا و اعتدال می تواند حق و مصادیق آن را از باطل و مصادیق آن بازشناسد و به حق و مصادیق آن گرایش و نسبت به باطل و مصادیق آن گریزش داشته باشد.انسان موجودی با خصلت و خُلق، «عجول» آفریده شده است. از همین روست که گرفتار «عجله» می شود و چیزی را می خواهد که زمانش نرسیده و این گونه به خویش آسیب می زند.جمله آثار منفی عجول بودن انسان آن است که در شناخت سود و زیان خویش به خطا و اشتباه می رود و نمی تواند شرور را از خیرات بازشناسد و آنها را یکسان می یابد و دنبال چیزی می رود که شرور است و خیری برایش نیست؛ یعنی مثل همان میوه کال چیدن عمل می کند که می تواند میوه تلخ نارس و غیر قابل استفاده باشد.هم عجول بودن موجب می شود تا در خواسته ها و تمایلات خویش صبر و شکیبایی نورزد تا در زمان خودش از آن بهره گیرد، بلکه عجله او موجب می شود که همان گونه که دنبال خیرات شتاب می ورزد دنبال شرور نیز شتاب ورزد و آن را بخواهد و این گونه به خودش زیان برساند.ممکن است کسی به قصد خیر و نیکی عجله کند، ولی باید توجه داشته باشد که این عجله هرگز مفید و سازنده نخواهد بود، بلکه می تواند آثار زیانباری داشته باشد. از همین رو، عجله حضرت موسی(ع) برای ملاقات خدا در کوه طور هر چند که برای کسب رضایت خدا بوده، ولی موجب شده تا امت او گرفتار آزمون سختی شده و ناتوان گردند و شکست بخورند.هم چنین عجله پیامبر(ص) برای بیان حکم رخدادها، پیش از اذن در بیان می تواند آثار زیانباری داشته باشد؛ بنابراین خدا به پیامبرش هشدار می دهد که می بایست تا زمان اذن به بیان عجله در بیان حکم نکند.هم چنین خدا به پیامبر(ص) سفارش و توصیه می کند که نسبت به عذاب کافران عجول نباشد؛ زیرا می بایست هر چیزی در زمان و اجل خودش اتفاق بیافتد.پیامبر(ص) و مومنان نمی بایست نسبت به امدادهای غیبی عجول باشند، بلکه امدادهای الهی در زمان مناسبی که خدا مقدر کرده انجام می شود و عجله در این امر با صبر و ایمان نسبت به وعده های الهی در تضاد است که می بایست از آن اجتناب کرد. پس تا زمانی که زمان چیزی نرسیده عجله نکرد بلکه صبر ورزید تا حقیقت در زمان خویش تحقق یابد و روشن شود.اصولا عجله در کارها می تواند به خود پیامبر یا ماموریت و رسالت او زیان برساند؛ چنان که عجله یونس(ع) پیش از اذن برای خروج از قوم خویش، اقدام به این کار کرد که به خودش نیز آسیب رسید.خضر(ع) به حضرت موسی(ع) پیشنهاد می کند تا در امر فهم و تاویل اعمال و رفتارش عجله نکند و تا زمان مناسب صبر کند، هر چند که ایشان نمی تواند چنین صبری را پیشه کند؛ زیرا نسبت به اعمال خضر(ع) احاطه علمی ندارد و همین امر او را به اعتراض وا می دارد و صبر نمی کند تا زمان تاویل برسد.کسانی که در تصمیم خویش پیش از اخبار مهم عجله کنند، به خودشان زیان می رسانند. هم چنین عجله در قضاوت ، عجله در مجازات و کیفر شخص خاطی پیش از تحقیق جایز نیست و آثار منفی به دنبال دارد. از همین روست که حضرت سلیمان(ع) تا پیش از بررسی ابعاد گوناگون امر تنها به خبر هدهد بسنده نمی کند.البته از نظر قرآن، کافران و گناهکان ومجرمان چون به حقیقت وعده ها و وعیدهای الهی ایمان ندارند یا اصلا درک و فهمی نسبت به عذاب های قیامت ندارند، خواهان تعجیل در عذاب دنیوی و اخروی می شوند؛ در حالی که خدا اولا عذاب را به خواهش و درخواست کافران پیش نمی اندازد، و ثانیا اگر می دانستند که عذابی را برای خویش فراهم ساخته اند، هرگز چینن درخواستی را مطرح نمی کردند. یکی از مهم ترین آثار زیانبار عجول بودن این است که انسان به جای بهره مندی از آثار اعمال خویش در آخرت بخواهد آثار اعمال خویش را در دنیا ببیند و این گونه دنبال دنیاطلبی و دنیاخواهی می رود و از آخرت غافل می شود.عجول بودن انسان موجب می شود تا انسان بخواهد نتایج اعمال خویش را در زندگی دنیوی به دست آورد و از امکانات برخوردار شود که می تواند این امکانات و نعمت های دنیوی او را حتی نسبت به آخرت به طور کامل غافل سازد؛ زیرا نعمت های دنیوی به ویژه ثروت و قدرت موجب می شود که انسان در زندگی دنیوی احساس «غنا» و «استغنا» بکند و هیچ اندیشه ای نسبت به «فقر» و «ضعف» ذاتی و وجودی خویش نداشته و اهتمامی بدان روا ندارد؛ در حالی که فقر و ضعف در ساختار وجودی انسان نهادینه و سرشته شده و انسان هرگز به غنا و قوت استقلالی نمی رسد؛ زیرا هر چه دارد دم به دم از منبع قوت و غنا یعنی خدا به انسان می رسد به طوری که اگر دمی این فیض قطع شود، انسان نیست و نابود می شود.وقتی انسان احساس استغنا داشته باشد، علیه خدا «طغیان» می کندو این گونه دنیا و آخرت خویش را تباه می سازد.اصولا زندگی در ناز و نعمت از قدرت و ثروت موجب می شود تا شخص چنان سرگرم لذت های زودگذر و اندک دنیا شود که نسبت به آخرت اصولا غافل شده و هیچ گونه عملی را برای آخرت و کسب ره توشه آن یعنی تقوای الهی برندارد.ریشه این غفلت را می بایست در عدم احاطه علمی نسبت به حقایق هستی و فلسفه خلقت انسان و عدم علم نسبت به عالم غیب و آخرت جستجو کرد؛ زیرا کسی که علم کامل احاطی نسبت به حقایق نداشته باشد، انسانی فاقد صبر و استقامت می شود و عجولانه دنبال کسب لذات دنیوی می رود و این گونه نسبت به آخرت کفر و کفران عقیدتی و رفتاری داشته که از مهم ترین آثار آن دنیاطلبی و آخرت گریزی و گرفتاری به عذاب های الهی در دنیا و آخرت است.با توجه به کارکردها و آثار زیانبار عجله است که خدا ضمن تاکید بر عنصر خلقتی عجله به انسان هشدار می دهد تا مهارومدیریت نفس خویش را به «عجول» بودن ندهند بلکه بر اساس عقل فطری عمل کرده و به مهار و مدیریت این گرایش نفسانی بپردازند. پس همان گونه که انسان می بایست هواهای نفسانی خویش از شهوت و غضب را به عقل فطری مهار و مدیریت کند، هم چنین می بایست نسبت به عجول بودن نیز این گونه عمل کند و مهار آن را به دست گیرد و عجول نباشد؛ زیرا بسیاری از رفتارهای نادرست و گناه مردم از جمله مجرمان و ظالمان و گناهکاران به سبب عجول بودن آنان است که موجب عذاب دنیوی و اخروی آنان می شود.«عاجله» عنوانی برای «دنیا» و نعمت های آن است؛ زیرا در ساختار دنیا و گرایش بدان نوعی شتاب در زمان برای کسب پاداش وجود دارد. کسی که دنبال نعمت های دنیوی می رود و پاداش اعمال صالح خویش را در دنیا می جوید و آن را «خیر» می شمارد، در حقیقت میوه نارس چیدن است. البته خدا به انسانی که دنبال عاجله دنیا می رود، بر اساس قسمت چیزی می دهد، ولی او را از پاداش اخروی محروم می سازد.البته انسان عاقل کسی است که نتایج اعمال خویش را زود نمی چیند بلکه می ماند تا در زمان خویش که همان آخرت است، برداشت نماید و بچیند تا این گونه بهره ای بسیار برد و از آسیب در امان ماند.از نظر قرآن، انسان جاهل عقلی و علمی دنبال عاجله دنیا و نعمت های آن می رود و آن را «خیر» و «کرامت» برایش خویش بر می شمارد، در حالی که از نظر عاقل که رها از سفاهت و جهالت عقلی و علمی است و نسبت به آخرت خبر حتی اجمالی دارد، صبر می ورزد و کرامت و خیر را در آخرت می جوید و بدان گرایش دارد.کسی که عجله می کند، حسنه را به سیئه تبدیل می کند؛ یعنی نیکی و خیر و زیبایی را به زشتی و بدی تبدیل کرده و به خود زیان می رساند.