قیام لله 1404/5/8
قیام لله
معرفت نفس مقتضی معرفت رب است؛ انسان زمانی که توانایی ها و ناتوانی های نفس خویش را بشناسد ، این را با توانایی هایی خدا مقایسه می کند. از آن جایی که نفس انسانی، مظهر همه اسمای الهی است، از این ظرفیت بی پایان اسمایی برخوردار است که آنها را ظهور دهد. البته برای ظهور این اسمای الهی در وجودش نیازمند ربوبیت الهی است؛ زیرا بی ربوبیت الهی انسان نمی تواند بذر وجودش را بارور کند؛ از این جاست که در می یابد هماره نیازمند خدایی است تا در مقام ربوبیت، بذر وجود اسمایی اش را پرورش دهد و او را به کمال برساند.انسان وقتی از این منظر به خود و خدا می نگرد، می بیند با همه توانایی اسمایی اش، در برابر خدای غنی حمید، فقیر است و ستون فقراتی ندارد تا بیایستد و اسماء الهی را در خود ظهور دهد.شناخت نسبت به فقر ذاتی و هویتی خودش به این معنا است که انسان می داند برای قیام نیازمند خدا است و بی خدا نمی تواند همان طوری که وجود داشته باشد، از اسمایی وجودی الهی در خود بروز و ظهوری داشته باشد. این جاست که به سمت و سوی پروردگارش توجه می یابد. البته هر نفسی از نفوس چه از انسان و چه جنیان یا دیگر آفریده ها، میزان معرفتش نسبت به پروردگارش به میزان اسمایی الهی است که در ذات او به ودیعت گذاشته شده است. از آن جایی که انسان دارنده تمام اسمای الهی است، به طور طبیعی معرفت انسان نسبت به پروردگارش بیش تر از جنیان یا دیگر آفریده ها است. البته باید توجه داشت که هر شخص انسانی با آن که همه اسمای الهی را دارا است، ولی میزان شناخت و توجه اش به این اسماء الهی میزان و سطح شناختش را نسبت به پروردگارش را تعیین می کند. از این روست که امیرمومنان امام علی(ع) به نقل از پیامبر اکرم(ص) می فرماید: من عرف نفسه فقد عرف ربه؛ هر کسی نفس خویش را شناخت به همان میزان پروردگار خودش را شناخت.این شناخت گام اول بیداری و حرکت به سوی خدا است. انسان تا به این شناخت نرسد، گامی برای رسیدن به مقامات بر نمی دارد. انسان باید بداند که بی اقامه الهی نمی تواند قیامی داشته باشد؛ زیرا فقیر است.البته از نظر قرآن، همین شناخت و توجه یابی نیازمند یک تعلیم و تحریک بیرونی در مقام علم و عمل است؛ زیرا هیچ نفسی بدون تعلیم و تحریک بیرونی نمی تواند به شناخت و حرکت دست یابد. از این روست که نیازمند تعلیم معلم اول و تزکیه مزکی اول یعنی خدا است که مظهر معلم و مزکی اول نیز رسول الله و اهل بیت عصمت و طهارت هستند.تعلیم شناخت را به انسان می دهد و تزکیه رشد حرکتی را در مقام عمل به وی می بخشد و این گونه است که ذهن و قلب و جوانح و جوارح او درگیر می شود. بنابراین هماره یک القای ذکر و یادآوری بیرونی لازم است تا نفس بیدار شود و شناخت یابد و حرکت عملی را آغاز کند.خدا می فرماید: ای پیامبر بگو: جز این نیست که من شما را به تنهایی یا .. موعظه می کنم که «قیام لله» داشته باشید. پس تا از سوی بیرونی موعظه بیدار باشی نباشد، انسان بیدار نمی شود. وقتی بیدار می شود که همه چیزش برای خدا باشد. پس تا کارهایش برای غیر خدا باشد نه برای خدا، بیدار نشده است.
علم راستین در نزد اهل بیت(ع):علم و دانش آن چیزی است که انسان را در مسیر کمالی یاری و مدد رساند و زمینه خدایی و ربانی شدن انسان را فراهم آورده و او را در جایگاه خلافت الهی قرار دهد.چنین علمی هر چند که در قرآن است، ولی بدون تبیین گری و تفسیر گری پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) به دست نمی آید؛ چنان که پیامبر(ص) در حدیث ثقلین نیز به این مطلب قرآنی اشاره دارد که در آیات گوناگون از جمله آیات 44 و 64 سوره نحل و آیه 59 سوره نساء و مانند آن آمده است.به ویژه آن که در صد ساله اول در میان اهل سنت نگارش و تدوین و ضبط حدیث پیامبر(ص) ممنوع شد و احادیث آنان با مشکل جدی مواجه شده است. اما اهل بیت(ع) نه تنها حافظ و ضابط حدیث بلکه خود وارث علوم پیامبر(ص) بودند. از این روست که گفته شده هر چه علم نجات بخش و نسخه شفا بخش است در خانه اهل بیت (ع) است که خداوند آن را عزیز داشته و کرامت و شرافت بخشیده است.البته انسان عاقل از پنجره وارد خانه نمی شود بلکه از ابواب و درهای آن وارد خانه می شود که همان اهل بیت (ع) هستند: به هر حال، هر چه علم خیر و مفید و سازنده انسان و انسانیت است در خانه پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) و نزد آنان است؛ چنان که امام باقر(ع) می فرماید: به هر سوی عالم از شرق و غرب می خواهید بروید پس علم درست را جز در چیزیی که از نزد ما اهل بیت (ع) خارج شده نمی یابید. شگفت این که کاری کرده اند که اولا در خانه اهل بیت(ع) را بستند و آنان را از مرجعیت علمی و عملی و رهبری جامعه دور کردند و ثانیا بدتر از آن امروز در حوزه ها هم برخی علم را در جایی دیگر می جویند و به جای قال الصادق و قال الباقر (ع) می گویند قال ارسطو، قال دکارت ، قال فلان روان شناس، فلان جامعه شناس، فلان فیلسوف و بهمان فیلسوف.