پرسش های بی پاسخ 1404/5/20
پرسش های بی پاسخ
:در قرآن، آیاتی است که هنوز بکر است و درک نشده است. از جمله آن ها می توان به موارد زیر اشاره کرد: 1. خداوند می فرماید: از این [زمین] شما را آفریدهایم، در آن شما را بازمىگردانیم و بار دیگر شما را از آن بیرون مىآوریم.(طه ، آیه 55)؛ در حالی که خداوند می فرماید: یوْمَ تُبَدَّلُ الأَرْضُ غَیرَ الأَرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ وَبَرَزُواْ للّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ؛ روزى كه زمین به غیر این زمین، و آسمانها [به غیر این آسمانها] مبدل گردد، و [مردم] در برابر خداى یگانه قهار ظاهر شوند.(ابراهیم، آیه 48) یعنی وقتی زمین تبدیل شده و یک زمین و آسمان دیگر است؛ چگونه از همان زمین بیرون آورده می شویم؟ چون یکی رفته و یکی دیگر جای آن آمده است و این آن نیست.1-خداوند می فرماید: هر كه را بخواهد عذاب و هر كه را بخواهد رحمت مىكند و به سوى او قلب مىشوید.(عنکبوت، آیه 12) چون رجوع الی الله را می توان فهمید اما قلب الهی و انقلاب به سوی یعنی چه؟2-خداوند می فرماید: و چیزى را كه بدان علم ندارى دنبال مكن، زیرا از انسان، از درباره گوش و چشم و قلب پرسش می شود.(اسراء، آیه 36) این قلب و فواد همان روح و نفس آدمی و حقیقت اوست. ضمیر در «کان» به انسان باز می گردد. پس این جا چهار چیز است: سمع، بصر، فواد، شخص انسان که از او سوال می شود؛ یعنی از شخص انسان پرسیده می شود با شنوایی و بینایی و نفس خودت چه کرده ای؟ پس از خود انسان سؤال میكنند که حقیقت خود را چگونه صرف كردی؟ این مطلب قرآنی فهمیدنی نیست. مگر ما چند تا جان داریم که یکی مسئول و یکی دیگر مسئول عنه است؛ یعنی از خودت درباره خودت بازخواست می شود؟ این یعنی چه؟شاید بتوان گفت که مسئول غیر از مسئول عنه است، یعنی مسئول و مسئول عنه از جهت حیثیت متفاوت است. همان گونه که درباره ظالم و مظلوم بودن نفس گفته شد؛ زیرا ما یک نفس داریم که مالک آن نیستم، بلکه امانت دار آن هستیم و یک نفسی است که مالک آن هستیم. پس به دو حیثیت می گوییم که چرا به نفس خودت ظلم کردی؛ یعنی چرا این نفس مالکی نسبت به آن نفس امانی ظلم کرده است. به سخن دیگر، اگر انسان مالك خودش بود اين سؤال جا داشت كه چگونه نفس هم ظالم ميشود و هم مظلوم، براي اينكه مِلك خودش است و در ظالم و مظلوم همانند علت و معلول و خالق و مخلوق باید دو چیز باشد و اتحاد چنان که در علم و عالم و معلوم یا عقل و عاقل و معقول وجود دارد، در این موارد معنا ندارد و ظالم و مظلوم همان طوری که مفهومی دو چیز است از نظر مصداقی نیز باشد دو چیز باشد؛ اما وقتی دو حیثیت برای نفس باشد آن موقع می توان گفت که این جا دو مصداق برای دو مفهوم است؛ زیرا یکی نفس امانی است و یکی نفس مالکی.در مساله فواد که حقیقت انسان است نیز همین مساله مطرح است. بنابراين، فواد و قلب هم مسئول است و هم «مسئولعنه» است؛ مثل اينكه هم ظالم است و هم مظلوم ؛ زیرا دو حيثيت در شيء واحد به اين جهت قابل جمع است.4-خداوند می فرماید: [گويند:] «بگيريد او را و در غُل كشيد. سپس او را در آتش فروزان درآوريد و بسوزانيد. و در جایی دیگر می فرماید: و جهنّم را در آن روز [حاضر] آورند، آن روز است كه انسان پند گيرد ولى كجا او را جاى پندگرفتن باشد؟آیا دو دوزخ داریم که یکی منقول و یکی ثابت است؟ این غل و زنجیرش از کجاست. امام سجاد می فرماید: ؛ اعمال انسانی قلاده گردنهاست. یعنی این قلاده ها و زنجیرها از اعمال ماست؛ چنان که آتش دوزخ از اعمال ماست. اما این دو جهنم و دوزخ چطور یکی ثابت است و بدان می رسانند و یکی دیگر است که آن را می آورند. درک و فهم این ها نیازمند به تفسیر وراثتی دارد؛ یعنی باید همان عالمانی که ورثه الانبیاء هستند این ها را تبیین کنند نه عالمانی که با درس و عقل خودشان بخواهند تفسیر کنند.
تجرد فرشتگان:فرشتگان از موجودات مجرد هستند و این که جسم لطیف داشته باشند نیست. خداوند می فرماید: روح امین این قرآن را در نزول بر قلب تو همراه کرد و آورد. در روایت است که هفتاد هزار فرشته این سوره انعام را بدرقه کردند تا قلب پیغمبر آمده است. از این ها معلوم می شود که اینان مجرد هستند.این که خداوند فرمود: به آنان بال داده شده به معنای قوت است. تعدد بال ها به معنای تعدد قوای آنان است. بال هم مانند هر چیز دیگری مادی، ملکوتی و جبروتی و مانند آن دارد. این بال های قوت دو به دو ، سه به سه ، چهار به چهار و مانند آن است. در روایت است که جبرئیل ششصد بال دارد.تمثل در عالم مثال منفصل اتفاق می افتد که خارج از ذهن است ؛ چنان که در مراتب دیگر در خارج واقعیت دارد که عوالم منفصل از انسان است. از این روست که گفته اند تمثل یک واقعیت خارجی است؛ زیرا در عالم مثال منفصل است.
انسان حی متاله حامد:از نظر اسلام انسان حیوان ناطق نیست، بلکه «حی متاله حامد» است. پس اگر حمد الهی را نداشته باشد از انسانیت خارج شده و حیوان می شود. امام سجاد(ع) در این باره می فرماید: حمد و سپاس خداوندى را که اگر معرفت حمد خویش را از بندگان خود دریغ مىداشت، در برابر آن همه نعمتها که از پس یکدیگر بر آنان فرو مىفرستاد،آن نعمتها به کار مىداشتند و لب به سپاسش نمىگشادند، به رزق او فراخ روزى مىجستند و شکرش نمىگفتند. و اگر چنین مىبودند از دایره انسانیت برون مىافتادند و در زمره چارپایان در مىآمدند. چنان مىشدند که خداى تعالى در محکم تنزیل خود گفته است:«چون چارپایانند،بل از چارپایان هم گمراهتر.»