گفتار سودمند                                                   

چرا رمضان های ما سازنده نیستند:در ماه رمضان باید با تمرین زهد و پرهیز بر آن کوشیم تا ریشه انحراف و فساد را در درون خود بخشکانیم. از طرفی، رو به قرآن بیاوریم و از آموزه های وحی نکته های نو بیاموزیم. از طرف دیگر، از فرصت شب های قدر بهره گرفته و تحولی نو در سامان زندگیمان ایجاد کنیم و در نهایت از شهید این ماه، پیشوای پرهیزگاران، علی (ع) به عنوان الگو و سرمشق خود روش درست اندیشی و خوش رفتاری فراگیریم.اما، به تجربه دریافته ایم که رمضان های ما چنان که باید و شاید در ما اثر نگذاشته اند. زیرا، روز به روز ارزش ها را کمرنگ می کنیم و جاه پرستی و مال دوستی را پررنگ تر! ننگمان باد که در ماه رمضان که پیشوایمان به خاطر حساسیت به بیت المال و مبارزه با غارت اموال مردم و استقرار عدالت اجتماعی جان خود را از دست داد، رسانه های ما خبر از دست درازی های برخی مسئولان به بیت المال مردم می دهند. در جامعه ای که به نام علی (ع) و فاطمه (س) استقرار یافته است، خبرهایی از بی عدالتی ها به گوش می رسد که عده ای یک شبه به ثروت کلان می رسند و عده ای مدام جان می کَنَند تا لقمه نانی به دست آورند.راستی چرا رمضان های ما سازنده نیستند و چرا از علی نمی آموزیم؟ به نظر من، از میان ده ها عامل فریب و وسوسه از جلوه های جاه و مال گرفته تا وسوسه های دنیای رفاه و خوشگذرانی، یک  عامل بیش از همه در قطع ارتباط رفتاری ما با قرآن و اهل بیت (ع) از همه موثرتر است و آن این که ما همه چیز را تبدیل به مراسم کرده ایم! ماه رمضان را به عنوان یک آیین و شب های قدر را به عنوان آیینی دیگر و عزاداری مولای متقیان را به عنوان آیین و مراسمی دیگر برگزار می کنیم، بی آن که خود را در جریان اصلی کار قرار دهیم. یعنی، ما رمضانی نمی شویم، بلکه با همان حالت قبلی خود می مانیم، ولی آیین و مراسم رمضان را برپا می داریم. چنان که در عاشورا، عملاً عاشورایی نمی شویم، یعنی به عنوان یک مبارز وارد میدان مبارزه با ظلم و ستم نمی شویم، بلکه برای شهید این راه آیین عزاداری برپا می کنیم! لذا، نه عاشورا ما را متحول می سازد و نه رمضان!!در واقع، ما محبت  علی (ع)را که یکی از نشانه‌های بارز مذهب تشیع است، از حالت یک جریان عقلانی اثرگذار در باور و رفتارمان بیرون آورده و به آیینی گسترده و  بی ­اثر تبدیل کرده‌ ایم! نکته اینجاست که آیینی کردن امری، نه تنها تلاش جهت غیرعقلانی نمودن آن، بلکه گامی به سوی زیان بار کردن آن می باشد. اجازه دهید در ادامه به برخی مضرات آیینی کردن مراسم دینی اشاره کنم:۱- در اجرای یک آیین و مراسم، انسان تحت تأثیر جو مجلس عمومی قرار گرفته، حالت تلقین پیدا می‌ کند که در رشد و تعالی وی تأثیر نمی ‌گذارد. برای نمونه، اگر دقت کنید، وقتی که تنها در خانه‌ خود نشسته ‌اید، یا در خیابان راه می ‌روید، اگر به یاد کربلا یا گناهان خود بیفتید، اشکی به چشمانتان نیامده، رقت قلب پیدا نکرده و غم و اندوهی احساس نمی کنید.  اما، وقتی در میان جمعی می‌ نشینید و یک مداح هزار گونه مسائل احساسی را با آهنگ و لحن مخصوص برای شما می‌ خواند و عده‌ای را هم  پیرامون خود می ‌بینید که به گریه و شیون می ‌پردازند، شما نیز با تلاشی که می‌ کنید، سرانجام به گریه‌ و زاری می ‌پردازید. سپس، وقتی‌که مراسم به پایان می ‌رسد، از جای خود بلند شده و به خانه بر می ‌گردید و به‌ همان زندگی روزمره و دنیوی خود ادامه می ‌دهید! در صورتی ‌که، اگر واقعاً به ‌جای اجرای آیین و مراسم به پایه ‌ای از معرفت دست یابیم که جریان عاشورا را درک کنیم، در تمام زندگی عاشورایی خواهیم بود! آنگاه به جای گریه در لحظه ‌لحظه‌ زندگی‌ بی‌قرار مبارزه با ستم و نفاق و تزویر خواهیم بود.۲- یکی دیگر از خطرات آیینی کردن اعمال و مسائل دینی آن است که مردم معمولاً تکلیف و وظایف علمی و عملی خود را در برابر دین نادیده گرفته و فقط با اجرای این آیین ها و مراسم می پندارند که به تکلیف خود عمل کرده اند. مثلاًً یک شیعه پیرو اهل بیت (ع) مانند کسی که به هیچ دین و مذهبی پایبند نیست، به کسب و کار و روابط غیراخلاقی پرداخته و برای رسیدن به جاه و مال خود را به آب و آتش می زند؛ تا می تواند دروغ می گوید، نیرنگ می بازد و دست به کارهای نامشروع می زند. اما در تاسوعا و عاشورای حسینی سیاه می پوشد، عزاداری می کند و از مال حرام خود اندکی به صورت احسان و پذیرایی از عزاداران خرج می کند. او با این کار می پندارد که شیعه اهل بیت است و به تکالیف خود عمل کرده است، در حالی که در تمام مدت سال، حتی لحظه ای مانند علی (ع) و فاطمه (س) رفتار نکرده است.۳- خطر دیگر آیینی کردن اعمال و وظایف دینی آن است که  مردم از نظر اندیشه و فرهنگ توسعه نمی ‌یابند و عمر خود را بدون تکامل فکری به پایان می‌ برند. اگرچه در هریک از مناسبت‌های دینی وقت و مال مردم هزینه می ‌شود، معمولاً چیزی به دانایی و آگاهی آنان افزوده نمی ‌گردد. آنان، علیرغم شرکت همه ساله در این آیین ها از فلسفه‌ دین نکته جدیدی یاد نمی ‌گیرند و در حد همان معرفت ساده باقی می‌ مانند.۴- خطر دیگر آیینی کردن تکالیف و دستورات دین آن است که عده‌ای منافق که هدفشان از تظاهر به دین جز کسب جاه و مال نیست، با جدی گرفتن این آیین‌ ها خود را در صف مؤمنان و شیعیان حقیقی جای می‌ دهند؛ مثلاً کسانی‌که با بهره‌ گیری از جایگاه سیاسی خود یا وابستگانشان، خود را از پایین‌ ترین طبقه‌ جامعه به بالاترین طبقه‌ آن رسانده‌ اند، یا کسانی که با ریا و فریب مردم به جاه و مالی رسیده ‌اند، در شب‌ های قدر،‌ نیمه‌ شعبان و دهه‌ محرم در خانه‌ اعیانی خود یا در مساجد و تکایا، به صورت بسیار جدی به اجرای آیین ‌ها و مراسم می ‌پردازند و بدین ‌سان بر نفاق و تجاوز خود پرده می‌ پوشند.بنابراین، برای این که از علی بیاموزیم، باید ارزش ها را در جریان زندگیمان استوار سازیم و به کارهای آیینی بسنده نکنیم. امیدوارم همه علاقمندان به ارزش های اسلامی، مخصوصاً مسئولان دلسوز فرهنگی به این نکته توجه لازم را داشته باشند.     یحیی یثربی

پيامبر (ص) فرمود: ای مردم! همدیگر را دشمن ندارید و حسد نورزید و پشت به هم نکنید و ای بندگان خدا! برادر هم باشید و هیچ مسلمانی نمی‌‌تواند بیشتر از سه شب برادرش را ترک گفته و با او به حالت قهر باشد.در جای دیگر فرمود:

هر آن‌که با مؤمنان با لطف و مدارا رفتار کند، یا برای رفع نیازمندی دنیوی و اخروی آن ها اقدامی نماید، بزرگ باشد، یا کوچک، مهم یا ناچیز، بر خدا است که در روز قیامت خدمت‌گزاری برایش فراهم سازد که او را خدمت کند.

بدون شناخت نمی‌شود عبادت کرد:عقل، اشتها به کنجکاوی دارد. اگر عقل کنجکاو نبود، پیش نمی‌رفت و دیانت هم ترقی نمی‌کرد. خدا و نبوت را با کنجکاوی می‌توان فهمید.عقل همه‌جا کنجکاو است ولی در عینِ کنجکاوی وقتی به نتیجه رسیدن یعنی برهان داشت و فهمید، آن وقت ایمان می‌آورد، تسلیم می‌شود و تواضع می‌کند.هم عقل ابزاری داریم و هم عقل هدفمند. هر دو هم مقدس هستند و احترام دارند. عقلِ ابزاری در زندگی و علوم به درد ما می‌خورد و عقل هدفمند، در فلسفه و دیانت به درد ما می‌خورد.عقل اول می‌شناسد و بعد عبادت می‌کند. بدون شناختن نمی‌شود عبادت کرد. بت‌پرست‌ها هم عبادت می‌کنند اما آن عبادت به اندازه شناختش است. بت‌پرست و هر دینی حتی ادیان جعلی و نوظهور هم ادعای شناخت و عقلانیت دارند. اما باید شناخت آنها را محک بزنیم. باید ببینیم منطقی می‌گوید یا نه. عبادت بدون شناختن، عبادت نیست. عبادت بدون شناخت چه بسا عبادت بت باشد.آزادی یعنی آنچه که عقل انسان یا خواسته‌اش بگوید. برخی‌ فکر می‌کنند که آزادی یعنی اینکه خواسته‌ها مطلق باشد، هر چه که دلم می‌خواهد. خواستن‌ها، شهوات هم دارد. ‌اما اگر این توازن را برقرار کنید که دانسته‌ها را با خواسته‌ها یعنی هم بدانی و به اندازه‌ای که عقلت اجازه می‌دهد، بخواهی، خیلی مطلوب است. اما اگر بیشتر از آنچه که عقلت اجازه می‌دهد، بخواهی، آن آزادی نیست. اگر آنچه که عقلت می‌فهمد، بخواهی، آزادی قشنگی است. اما اگر می‌خواهی ولی عقلت نمی‌داند یا خلاف آن را می‌گوید، این آزادی نیست، بلکه اسارت است.اگر فقط از خواسته‌های شهوانی پیروی کنیم ولی دانسته‌های عقل را نادیده بگیریم، این نه تنها آزادی نیست بلکه اسیر بودن است. اسیر خواسته‌ها هستیم. اگر بخواهی و بدانی و بدانی و بخواهی، آزادی است. اما اگر نادانسته بخواهی، این اسیر بودن است. مرز ظریفی بین آزادی و اسارت وجود دارد.اگر این توازن برقرار شد که خواسته‌های انسان هر اندازه که زیاد باشد، بر اساس موازین عقل باشد، این آزادی است اما اگر عقل را کنار بگذاریم و به صورت مداوم بخواهیم، با حیوانات چه فرقی می‌کنیم؟ حیوانات هم می‌خواهند، ولی فقط با غریزه می‌خواهند. اگر فقط بخواهی بدون موازین عقلی، آن خواستن غریزی است و اگر بدانی و خواسته‌هایت اجرا نشود، آن هم اسارت است. اگر بدانی و بخواهی، آزادی است.هدف زندگی، جاودانگی است. جاودانگی رسیدن به حق تعالی است. بنابراین کسی که بخواهد جاودانه شود، باید به حق تعالی واصل شود یعنی غرق حق شود، یعنی آنچه که حق می‌خواهد، بخواهد. اگر آنچه خدا می‌خواهد، بخواهیم؛ جاودانه هستیم.اگر کسی بخواهد به جاودانگی برسد، از آنچه که شهوات است، می‌گذرد. اینجاست که این آزادی از شهوات است. عارف گاهی به جایی می‌رسد که از همه اینها می‌گذرد. آنها اولیای خدا بودند.بسیاری اشخاص که عقلانی عمل نمی‌کنند و به احکام عقل وفادار نمی‌مانند، آزادی را در خواسته‌های نفسانی می‌دانند، این آزادی حیوانی است اما اگر کسی با موازین عقلانی، خواسته‌های نفسانی را اندازه‌گیری کند، در زندگی آزاد است.من نمی‌گویم پولدار بودن بد است، خیلی هم خوب است، چرا که من هم دوست دارم پول داشته باشم، اما اگر پول داشته باشی و به آن وابسته نباشی، خوب است. اگر شخصی میلیاردر باشد و در یک لحظه آن را به فقرا بدهد، آن قشنگ است و نشان می‌دهد که وابسته به پول نیست. ‌دارا بودن بد نیست، دل را نبند و به موقع، آن را به مصرف برسان. به فقرا برسان. پولداری است که در یک لحظه از پول می‌گذرد، در عین حال، فقیری هم است که از پول ناچیز خودش نمی‌گذرد. فقیر وابسته هم داریم.آن پولداری که از پول می‌گذرد، یقیناً چیز بالاتری را در نظر گرفته است که از پولش می‌گذرد، بشر حسابگر است، بی خود مالش را از دست نمی‌دهد، برای امر معنوی پربهاتری، ثروتش را مصرف می‌کند. بعضی‌ها نه تنها ثروت، بلکه جانشان را از دست می‌دهند؛ منتهی برای چیزهای بالاتر. انسانی که به مسائل بالاتر می‌اندیشد به مسائل کوچکتر بها نمی‌دهد.    غلامحسین ابراهیمی دینانی، عضو انجمن حکمت و فلسفه ایران

هفت پیغمبر هفت کلمه گفتند و هر یک به سعادتی رسیدند:آدم :الحمدلله، گفت، فرمان رسید که یرحمک ربک

نوح:بسم الله:گفت،حق او را از طوفان نجات داد.  ابراهیم:حسبی الله:گفت، حق او را از آتش نمرود نگاه داشت.

اسماعیل:ان شاءالله:گفت، از بریده شدن گلو نجات یافت.موسی:لا حول ولا قوت الا بالله :گفت، از شر فرعون نجات یافت.

یونس:لا اله الا انت، سبحانک انی کنت من الظالمین:گفت، از شکم ماهی نجات یافت.و رسول خدا(ص) صاحب اسم سلام و ذکر سلام بود :سلام قولا من رب رحیم:که در معراج خطاب آمد:السلام علیک ایها النبی و رحمت الله و برکاته:که صاحب شفاعت کلیه شد.