گفتار سودمند                           

گناهان کبیره از نگاه امام صادق(ع):گروهی از گناهان هستند که برای مرتکبان آن وعده عذاب داده نشده است، اما آیات بسیاری بر نهی و ترک آن دلالت دارند. از این رو برای شناخت گناهان کبیره، معیارهایی از سوی عالمان دین بیان شده است. گناهانی که به روشنی در قرآن به ازای انجام آن وعده آتش و دوزخ داده شده است؛ یا اعمالی که پیامبر(ص) و ائمه معصومین: آن را گناه کبیره دانسته اند از آن جمله است.البته گناهان کبیره به یک میزان مستحق عذاب الهی نیستند؛ بلکه برخی از آنان مربوط به حق اللّه است و برخی علاوه بر نافرمانی خداوند، موجب ضایع شدن حق مردم نیز می‌شود، می‌توان برای مورد اول شرک و برای مورد اخیر قتل نفس را نام برد.از موسی بن جعفر(ع) روایت شده که روزی عمروبن عبید نزد پدرم جعفر صادق(ع) آمد و سلام کرد، سپس نشست و این آیه را تلاوت کرد: «کسانی که اجتناب می‌کنند از گناهان کبیره و فواحش» سپس ساکت شد. حضرت(ع) فرمودند: چرا بقیه آیه را نخواندی و ساکت شدی؟ عرض کرد: خواستم تا گناهان کبیره‌ای که در قرآن آمده، از زبان شما بشنوم که کدامند؟حضرت فرمودند: بزرگ‌ترین گناه کبیره، شرک به خداوند است، چنان که می‌فرماید: مسلماً هر کس به خدا شرک ورزد، بی‌تردید خدا بهشت را بر او حرام کند.و بعد ناامیدی از رحمت خدا است. چنان که در قرآن می فرماید: زیرا جز مردم کافر از رحمت خدا مأیوس نمی‌شوند.و پس از آن ایمنی از مکر عذاب و مهلت خداوند است، زیرا خداوند عزوجل می‌فرماید: آیا جز گروه زیانکاران خود را از عذاب و انتقام خدا ایمن نمی‌دانند؟!دیگری مورد عاق پدر و مادر واقع شدن است و خداوند متعال عاق را «جبار شقی» نامیده است.و دیگری قتل نفسی است که خدا آن را محترم شمرده است، مگر به حق. چنان که خداوند عزوجل می فرماید: و هر کس مؤمنی را از روی عمد بکشد، کیفرش دوزخ است که در آن جاودانه خواهد بود و خدا بر او خشم گیرد و وی را لعنت کند و عذابی بزرگ برایش آماده سازد.و دیگری تهمت و نسبت زنادادن به شخصی پاکدامن است، چنان که خداوند متعال می‌فرماید: بی‌تردید کسانی که زنان عفیفه پاکدامن با ایمان را که از شدت ایمان از بی‌عفتی و گناه بی‌خبرند، متهم به زنا کنند، در دنیا و آخرت لعنت می‌شوند و برای آنان عذابی برزگ است.و دیگر خوردن و دست‌اندازی به اموال شخص یتیم است؛ چنان که خداوند عزوجل می‌فرماید: بی‌تردید کسانی که اموال یتیمان را به ظلم و ستم چپاول می‌کنند، فقط در شکم خود آتش وارد می‌کنند و به زودی در آتش فروزان در می‌آیند.و دیگری فرار از جنگ است که به دستور پیغمبر اسلام(ص) و یا امام و یا نائب خاص پیغمبر(ص) و امام واجب شده باشد. چنان که خداوند متعال می‌فرماید: و هر کس در آن موقعیت به آنان پشت کند و بگریزد سزاوار خشمی از سوی خداوند می‌شود و جایگاهش دوزخ است و دوزخ بد بازگشت گاهی است؛ مگر اینکه گریز و فرارش برای انتخاب محلی دیگر جهت ادامه نبرد با دشمن، یا پیوستن به گروهی تازه نفس از مجاهدان برای حمله به دشمن باشد.و دیگری خوردن ربا است که خداوند متعال می فرماید: کسانی که ربا می‌خورند در میان مردم و برای امر معیشت و زندگی به پا نمی‌خیزند؛ مگر مانند به پا خاستن کسی که شیطان او را با تماس خود آشفته حال کرده و تعادل روانی و عقلی‌اش را مختل ساخته است.و دیگری سحر و جادوکردن و یاد گرفتن و یاد دادن آن است و خداوند متعال در مذمّت ساحران فرموده است: و یقیناً [یهود] می‌دانستند که هر کس خریدار سحر باشد، در آخرت هیچ بهره‌ای ندارد. همانا بد چیزی است آنچه خود را به آن فروختند، اگر معرفت می‌داشتند.و دیگری زناکردن است. خداوند متعال می فرماید: و هرکه زنا کند، کیفرش را خواهد دید و عذابش در قیامت مضاعف و دوچندان شود و با ذلت و خواری به جهنم جاوید و مخلد شود.و دیگر سوگند دروغ برای تبهکاری (مانند خوردن مال مردم)، زیرا خداوند عزوجل می‌فرماید: قطعاً کسانی که پیمان خدا و سوگندهایشان را برای رسیدن به مقاصد دنیایی به بهای اندکی می‌فروشند، برای آنان در آخرت بهره‌ای نیست.و دیگری خیانت به دین، مملکت، اموال و ناموس مردم نمودن است، چنان که خداوند متعال می‌فرماید و هرکه خیانت کند، روز قیامت با آنچه در آن خیانت کرده است، بیاید.و دیگری ندادن زکاتی است که خداوند تعالی بر ما واجب کرده است. خداوند می‌فرماید و پیشانی و پهلو و پشتشان را به آن داغ کنند.و دیگری شهادت دروغ و ناحق دادن است که خداوند کریم می‌فرماید و شهادت را کتمان نکنید! و هر کس آن را کتمان کند، قلبش گناهکار و مریض است.و دیگری شراب خوردن است و خداوند تعالی از خوردن شراب و مسکرات دیگر نهی فرموده، همچنان که از بت‌پرستی نهی نموده است.و دیگری ترک نماز است و رسول خدا(ص) در سرزنش کسی که نماز نمی‌خواند، فرمودند: هرکس عمداً نماز را ترک نماید، از امان و پناه رسول خدا(ص) خارج است.و دیگری نقض عهد و قطع رحم نمودن است. خداوند متعال در این باره می‌فرماید: و پیوندهایی را که خدا دستور به برقراری آن داده است، قطع می‌کنند و در روی زمین فساد می‌نمایند. لعنت و بدی (و مجازات) سرای آخرت برای آن‌ها است.سپس امام کاظم(ع) فرمودند: عمرو بن عبید از خدمت پدرم خارج شد و سخت به خود می پیچید و به شدت می‌گریست و می‌گفت: هلاک شد آنکه به رأی خود فتوا می‌دهد و خود را در فضیلت و علم برابر شما می‌داند.در پایان باید به این مهم اشاره کرد که از مجموع 6236 آیه قرآن، شمار کمی از این آیات مربوط به عذاب است. از این رو با عمل به احکام و تکالیف و دوری از موارد انذار داده شده، راه سعادت و کمال انسان میسر می‌شود.   برگرفته از کتاب اسلام دین آسان نوشته استاد حسین انصاریان

لقاء پروردگار یعنی آگاهی به حضور خداوند:وجود حق تعالی همه جا حضور دارد. یک نقطه از عالم هستی نیست که حق تعالی در آنجا حضور نداشته باشد و در آن محیط نباشد پس تکوینا و وجودا همه جا هست و هیچ جا خالی از حق نیست.دور بودن ما از خدا در عالم آگاهی و معرفت است، با این حضور خداوند در همه جا اگر کسی خدا را نشناسد نزدیکی و قرب برایش معنی ندارد.لقا حق یعنی در آگاهی، علم و عقل شما به حق تعالی نزدیک می شوید. اگر بفهمیم که خداوند همه جا حضور دارد با پروردگار ملاقات کرده ایم.هر چه مراتب آگاهی بالاتر رود شما در ملاقات پروردگار موفق تر و نزدیک ترید. لقا الله یعنی لقا در معرفت و در مقام و آگاهی. جسمانی نیست زمانی و مکانی نیست.ملاقات در آگاهی است وصل و فصل در آگاهی است وحدت و کثرت در آگاهی است و همه چیز در آگاهی است: انسان قابلیت های بسیاری دارد و خیلی کارها می تواند انجام دهد. عقل بزرگترین قابلیت انسان است، نعمت عقل بالاترین نعمت از میان نعمت های دیگر است که خداوند به انسان داده است و قابلیت انسان در عقلانیت از هر قابلیت دیگری بیشتر است.دیدن و شنیدن مرتبه ای از آگاهی است، مرتبه ای از طبیعت هستند اما آگاهی مراتبی دارد که در مرتبه خیلی بالاتر از عقل است. آنجا دیگر چشم نمی بیند گوش نمی شنود تعقل از تخیل و احساس و توهم بالاتر است. خود احساس آگاهی است. شما می بینی و می شنوی اینها آگاهی است ولی آگاهی عقلانی از آگاهی حسی بالاتر است.سؤال: در ارتباط انسان با طبیعت، طبیعت ما را طبیعی می کند یا ما طبیعت را انسانی می کنیم ما طبیعت را انسانی می فهمیم یعنی طبیعت را انسانی می کنیم پس علت برتری انسان بر طبیعت و فهم انسان از طبیعت فهم و عقل او است.چرا سهروردی نام این رساله را عقل سرخ گذاشته است؟ مگر عقل رنگ دارد که سرخ باشد؟ مگر آگاهی رنگ دارد؟ شما رنگ را روی اجسام می بینید، هر عقلی سرخ است، عقل سرخ است. حالا چرا؛ عالم رنگ عالم پیچیده ای است که در علوم بحث شده است که چرا رنگ ها با هم اختلاف دارند.می گویند رنگ سرخ ترکیبی است از سیاهی و سفیدی. اگر سیاهی و سفیدی را با هم ترکیب کنید سرخ می شود این چیزی است که حکمای سابق گفته اند حالا چرا عقل سرخ است. از این جهت سرخ است که در حد ذات روشن است و اگر روشن است پس سفید است اما عقلی که در ذات خودش روشن و سفید می نماید در تن که جسم است با تن یک ارتباطی دارد ذات جسم سیاه است از آنجا که جسم است، تاریک است. چون سلول ها و اتم ها از هم جدا هستند. عقل جمع است، نور است و روشنایی. عقل انسانی سرخ است. ترکیبی است از سیاهی و سفیدی.عده ای در ملاقات با پروردگارشان شک می کنند، چون ملاقات را جسمانی می فهمند شک می کنند که چطور می شود ملاقات کرد، اما اگر به عالم آگاهی راه پیدا کنند شک نمی کنند، آگاهی ملاقات است، عاقل معقول دارد. عقل با معقول ملاقات می کند. عقل، معقول را در خود دارد. اگر کسی اهل معرفت باشد لحظه ای از رویت خدا غافل نیست چون هر چه می بینید جلوه حق است دیدن جلوه از دیدن متجلی جدا نیست.امروزه علم خیلی از مشکلات را برای بشر حل کرده است و مردم در رفاه علمی هستند. اما یک مساله ای که کمتر به آن توجه می شود این است که علم با همه عظمتی که دارد و همه کارهای خوبی که انجام می دهد وقتی چیزی را مورد بررسی علمی قرار می دهد از یک جهت و یک دیدگاه مورد بررسی قرار می دهد از همه جوانب هستی نمی تواند به آن نگاه کند و بسیاری از جوانب مورد توجه قرار نمی گیرد.تفاوت ها در عالم باید وجود داشته باشد اما تبعیض خوب نیست. تبعیض یعنی هر چیزی را در جای خودش ننشانی یعنی چیزی را در جایی قرار دهی که جایش نیست اما باید تفاوت ها را ببینیم و باشند پس ما همواره باید بین تفاوت ها و تبعیض ها یک جدایی قائل شویم.     غلامحسین ابراهیمی دینانی

داستانی واقعی و تکان دهنده از یک پزشک :توی بیمارستان فیروز آبادی دستیار دکتر مظفری بودم.روزی از روزها دکتر مظفری ناغافل صدایم کرد اتاق عمل و پیرمردی را نشان ‌دادن که باید پایش را بعلت عفونت می بریدیم.دکتر گفت که اینبار من نظارت می کنم و شما عمل می کنید...به مچ پای بیمار اشاره کردم که یعنی از اینجا قطع کنم و دکتر گفت: برو بالاتر!

بالای مچ را نشان دادم و دکتر گفت برو بالاتر!!بالای زانو را نشان دادم و دکتر گفت برو بالاتر!!!تا اینکه وقتی به بالای ران رسیدم دکتر گفت که از اینجا ببر...عفونت از این جا بالاتر نرفته!لحن و عبارت «برو بالاتر» خاطره بسیار تلخی را در من زنده می كرد خیلی تلخ.دوران کودکی همزمان با اشغال ایران توسط متفقین در محله پامنار زندگی می کردیم.قحطی شده بود و گندم نایاب بود و نانوایی ها تعطیل.مردم ایران و تهران بشدت عذاب و گرسنگی می کشیدند که داستانش را همه میدانند. عده ای هم بودند که به هر قیمتی بود ارزاق شان را تهیه می کردند و عده ای از خدا بی خبر هم بودند که با احتکار از گرسنگی مردم سودجویی می کردند.شبی پدرم دستم را گرفت تا در خانه همسایه مان که دلال بود و گندم و جو می فروخت برویم و کمی از او گندم یا جو بخریم تا از گرسنگی نمیریم.پدرم هر قیمتی که میگفت همسایه دلال ما با لحن خاصی می گفت: برو بالاتر...  برو بالاتر... !!!بعد از به هوش آمدن پیرمرد برای دیدنش رفتم.چقدر آشنا بود...وقتی از حال و روزش پرسیدم گفت: بچه پامنار بودم.‌..گندم و جو میفروختم...خیلی سال پیش...قبل از اینکه در شاه عبدالعظیم ساکن بشم...دیگر تحمل بقیه صحبت‌هایش را نداشتم.خود را به حیاط بیمارستان رساندم.من باور داشتم که «از مکافات عمل غافل مشو، گندم از گندم بروید جو ز جو»؛اما به هیچ وجه انتظار نداشتم که چنین مکافاتی را به چشمم ببینم.دکتر مرتضی عبدالوهابی