گفتار سودمند 97/9/2
گفتار سودمند
فرق معرفت با علم چیست؟:در بحث بهشت حضرت حق در آیه 6 سوره محمد (ص) میفرماید:ويُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَهَا لَهُمْ
و به بهشتی که برایشان وصف کرده است داخلشان سازد."عَرَّفَهَا"یعنی در مورد بهشت علم به شما نداده است بلکه شناختی داده است که این شناخت بر مبنای آثار خلقت او در دنیا است از قبیل نهر و درختان و میوه و شراب و...پس در بهشت که علم در مورد آن به انسان داده نشده است قطعا شناخت ظاهری است و درک عمق بهشت بر هیچ کسی مشخص نیست.
فرض کنید برای ما در شکم مادر عقل داده میشد به ما میگفتند: درخت. آیا این درخت برای ما قابل فهم و شبیهسازی بود؟ قطعا خیر. یا برای نابینایی که اصلا چشم در دنیا و زیباییهای آن نگشوده است میشود زیبایی یک رود را که از یک جنگل سبز میگذرد توصیف کرد؟ قطعا خیر.علم از معرفت بالاتر است مگر در مورد خدا چون علیم شدن ممکن نیست عارف بالاترین مقام است.اما در مورد فیزیک علیم شدن ممکن است پس شناخت و عارف شدن در علم فیزیک کم ارزش است.
اما چرا در قرآن در کنار صدقین و شهدا و صالحین از عارفین نام برده نشده است؟در قرآن عرفان و شناخت خالی خدا هیچ مقامی نزد خدا ندارد. چون اگر کسی واقعا خدا را بشناسد به خوف و سپس به تقوی میرسد عرف و عمل مهم است. اما در دنیا چون به کسی نمیتوانند بگویند فلانی صدیق است فلانی صالح است ... چون در این صفات اعمال نیک هم مستور است و ممکن است فرد دچار تکبر شود از آن گذشته کسی به خودش عارف باشد اجازه نمیدهد چنین مخاطبش کنند لذا، عارف یک مقام کلی است که در آن عمل صالح در واژهاش مستور نیست. هرچند یک عارف واقعی بدون صدیق و صالح بودن عارف نمیشود.پس برای کسب معرفت خدا ناگزیر از تفکر در خلقت آثار او در جهان هستی از خود گرفته تا سایر مخلوقات هستیم. که به آن سیر انفس و آفاق میگویند و این تفکر در قدرت خداست که به فرمایش امام صادق (ع) بالاترین عبادت نزد حضرت حق است.یا همان حدیث معروف نبوی که فرمودند:ساعتی اندیشیدن برتر از هفتاد سال عبادت است؛ همین تفکر است. مبنای عرفان همین است و کسانی که دارای معصیت کمتر و عمل صالح زیادتر باشند بهتر میتوانند در آفاق و انفس سیر کنند چون روح لطیفشان استعداد پر کشیدن زیادی دارد. ولی کسانی که گرفتار شهوات دنیوی و نفسانی هستند هرگز چنین توفیقی نخواهند داشت.حکمت از علم بالاتر است. حکمت به علم قطعی میگویند که به فرمایش کلام وحی بهترین هدیهی الهی به مؤمن است؛ مثال یک فردی مریض است و سردرد دارد. برای علت سردرد دهها علت نوشتهاند؛ ولی علم داشتن به علل سردرد، سردرد را درمان نمیکند. کسی که بتواند علت اصلی سردرد یک نفر را پیدا کند دست به حکمت یافته است. حکمت واحد است و حکم قطعی دارد. برای همین به پزشک حکیم میگویند؛ علیم نمیگویند؛ چون علم خالی بدون تشخیص در طبابت هیچ سودی ندارد.حکمت عطا شدنی است کسب کردنی نیست. دو نفر دکتر از یک دانشگاه فوقتخصص عروق میگیرند و علم عروق را دارند. یکی خدا به او حکمت عطا کرده و تشخیص میدهد ولی یکی را خدا حکمت عطا نکرده و تشخیصش ضعیف است. نتیجهی کار یک دکتر هم در علمش مشخص نمیکند بلکه در تشخیص است که مشخص میکند که به آن حکمت میگویند و در آن مرحله دکتر به علت بیماری حکم میدهد و حکیم میشود.
میفرمایند حکمت آفرینش انگشت شصت چیست؟ یعنی انگشت شصت علم قطعی است که باید باشد و در جای خودش باشد و در جای خودش هست. که به آن حکمت آفرینش انگشت شصت میگویند. علم آفرینش انگشت شصت نمیگویند.
حکمت یعنی حکم قطعی است که باید انگشت شصت در آن محل باشد و ما حق نظر دادن در مورد جابجا شدن آن انگشت را نداریم؛ بلکه باید به دنبال فواید و علت اصلی این کار باشیم.در آیاتی که در انتهای آنها "عزیزالحکیم" آمده است؛ یعنی در تمام این آیات دقت کنیم هر جا حکمی از احکام الهی آمده است حضرت حق "عزیز حکیم" را آورده است؛ یعنی این راه و علم قطعی است آن را اجرا کنید که حکمت آن نزد خداوند عزیز است.یعنی خداوندی که عزتمند است و شکستناپذیر به دو علت:یکی اینکه بدانید با گوش نکردن به این احکام عزت خدا خدشه برنمیدارد.و دوم اینکه بدانید او در این احکام نیاز خود را ملاحظه نکرده است؛ بلکه هدف پاسخ به نیازهای شماست.(غافر - 15)روح (همان فرشته جان بخش) را از امر خود بر هر که از بندگانش بخواهد میفرستد تا خلق را از روز ملاقات (ثواب و عقاب) بترساند. این ترساندن قطعاً ترساندن ظاهری از مرگ و خاک و سنگ لحد و... نیست؛ بلکه ترساندن بر مبنای علم است.دقیقاً طبق فرمایش نبوی، در درون انسان فرشته و شیطان در حال حضور هستند. اگر ظلمت زیاد شود، شیطان قویتر و اگر نور زیادتر شود فرشته قویتر است. در هر کاری فرشته او را بشارت و شیطان وسوسه میکند و خوشا به حال کسی که بتواند وسوسهی شیطان از بشارت فرشته را تمیز و جدا کند. این ترساندن از طریق اعطای حکمت است؛ چون حکمت بر انسان وارد و القا میشود و با تفکر و تدبر صرف حاصل نمیشود.برای همین میفرماید:و هر که را به حکمت و دانش رسانند درباره او مرحمت و عنایت بسیار کردهاند، و این حقیقت را جز خردمندان متذکر نشوند.در آیات به وضوح روشن است که حکمت عطیه الهی است نه نتیجهی تلاش علمی و کتاب خواندن.حضرت علی (ع) میفرمایند: علم دو نوع است غریزی و الهی، (حکمت) و اکتسابی. در حقیقت القای نیکیها و هدایت الهی به بشر توسط فرشتگان الهی است.