پذیرایی ویژه خدا در میهمانی رمضان 98/2/23
پذیرایی ویژه خدا در میهمانی رمضان
ماهی که در پیش رو داریم یکی از مهمترین ماه های سال است که از نظر معنوی و بارش الطاف الهی از جایگاه ویژه ای برخوردار است.ورود به این ماه پر برکت و درک فیوضات خداوندی آن نیازمند توجه به برخی نکات است .وقتی کتاب های سیر و سلوک، نظیر کتاب های مرحوم ابن طاووس را بررسی کنید، خواهید دید که او در تنظیم اعمال سال، اول از ماه مبارک رمضان شروع کرده و آخر کتاب را به ماه شعبان ختم می کند. این نشان می دهد که اول سال برای کسی که اهل سیر و سلوک است، ماه مبارک رمضان است و آخر سال او هم ماه شعبان ؛ برخلاف اهل طبیعت که اول سالشان فروردین است و پایان سالشان اسفند یا اهل درس و مدرسه که اول سالشان مهر است و پایان سالشان خرداد؛ که البته یک وجه اشتراکی وجود دارد و آن اینکه برای اتمام یک سال خوب و شروع یک سال خوبتر باید تمام همت خود را به کار گرفت تا در باقیمانده سال، کاستی ها را جبران کرد و برای شروع سال جدید کمر همت را محکم بست.از اینجا معلوم می شود چرا رسول خدا (ص)با اینکه در تمام دوازده ماه اهل شب زنده داری بود،وقتی به ماه شعبان می رسید تلاش او شدت می گرفت و سیره اش چنین می شد:رسول خدا صلی الله علیه و آله بر روزه روزها و شب زنده داری شبهای این ماه مداومت و کوشش فراوان داشت.آن حضرت تا در قید حیات دنیا بودند برای ماه شعبان خصوصیتی قائل بودند که برای ماههای دیگر نبودند و این نبود جز اینکه ماه شعبان، پایان سال اعتقادی، اخلاقی و عملی یک رهرو راه خداست.کسی که در پی نورانی تر شدن است بداند که ماه رمضان آغاز یک سال جدید است برای بندگی. سال نوی که با یک میهمانی ویژه شروع می شود. میزبان معبود است و میهمان بندگان؛ ولی نه همه آنها.روشن است که دعوت شدن به معنای شرکت در میهمانی نیست؛ میهمان به کسی می گویند که دعوت را بپذیرند و در مجلس میهمانی شرکت کند؛ پس برخلاف تصور رایج، همه مردم میهمان این ماه نمی شوند؛ میهمانان این ماه تنها کسانی خواهند بود که دعوت الهی را لبیک گویند و وارد این میهمانی شوند ورود هم به این معناست که دعوت شونده تا آنجا که ممکن است آداب آن میهمانی و ادب در برابر میزبان و سایر میهمانان را رعایت کند. خلاصه، میهمان این ماه کسی است که عطر و بوی این ماه را بگیرد؛ هر چند مختصر.بنابر روایتی که نقل کردیم، ماه مبارک رمضان، ماه میهمانی خداست و انسان در این ماه، مهمان الهی است. اما این به معنای حصر پذیرایی و روزی دهی خدا در این ماه نیست. از آنجا که رزق الهی مستمر و هر نعمتی که هست از اوست پس این تعبیر «میهمانی خدا» ، گویای یک روزی ویژه در یک فرصت خاص از سوی اوست.اما آن رزق و روزی ویژه که در این ماه به دعوت شدگان یا همان میهمانان خدا عطا می شود چیست؟
سۆالی آشنا و آمیخته با طنزی وجود دارد که فصل آن ماه رمضان است با اینکه جدی است ولی نوع مردم با خنده و شوخی از کنارش می گذرند: که این چه مهمانی است؟! در میهمانی که به آدم گرسنگی و تشنگی می دهند! غافل از اینکه این، یک مهمانی زمینی نیست که در آن میزبان با سفره ای پر از خوردنی ها و آشامیدنی ها از میهمانان پذیرایی کند؛ این یک میهمانی معنوی است که لازمه آن کم کردن گرایشهای مادی چون خوردن و آشامیدن و ترک جدی گناهان است.آیت الله جوادی آملی در این باره می فرمایند:گذشته از آن رزق ظاهری، روزیهای دیگری هم هست که در فرصتهای مناسب توزیع می شود و مهمترین روزیی که در ماه مبارک رمضان به بندگان عطا می شود، معارف قرآن کریم است و در کنارش سنت معصومان علیهم السلام است و برکات دیگر. این ماه نزول قرآن است. قهراً انسان روزه می گیرد و به شب زنده داری موفق است تا از این ضیافت بهره ای ببرد و میزبانی خدا را ادراک کند.پس این ماه، ماه ضیافت خداست و غذایی که خداوند در این ماه به انسان می دهد، معارف قرآن است و چون قرآن از عترت جدا نیستند، در حقیقت ثقلین در این ماه روزی مهمانان الهی اند.نتیجه اینکه:1. .برای درک بهتر و بهره مندی بیشتر از برکات این ماه تا آنجا که ممکن است خود را مؤدب به آداب این ماه و رعایت حرمت آن کنیم.2.در این ضیافت بزرگ الهی مهمترین و ارزشمند ترین پذیرایی معارف قرآن و اهل بیت علیهم السلام است که بسته به میزان قرب و معرفت میهمانان به آنها داده می شود. نویسنده : امید پیشگر
حکایتهای پندآموز:روزی بهلول داشت از کوچه ای میگذشت شنید که استادی به شاگردهایش میگوید: من در سه مورد با امام صادق(ع) مخالفم.1-یک اینکه می گوید خدا دیده نمیشود. پس اگر دیده نمی شود وجود هم ندارد. 2-دوم می گوید: خدا شیطان را در آتش جهنم می سوزاند در حالی که شیطان خود از جنس آتش است و آتش تاثیری در او ندارد. سوم هم می گوید
: انسان کارهایش را از روی اختیار انجام می دهد در حالی که چنین نیست و از روی اجبار انجام می دهد.بهلول که شنید فورا کلوخی دست گرفت و به طرف او پرتاب کرد. اتفاقا کلوخ به وسط پیشانی استاد خورد. استاد و شاگردان در پی او افتادند و او را به نزد خلیفه آوردند.خلیفه گفت : ماجرا چیست؟استاد گفت : داشتم به دانش آموزان درس می دادم که بهلول با کلوخ به سرم زد. و الان درد می کند. بهلول پرسید : آیا تو درد را می بینی؟ گفت : نه بهلول گفت : پس دردی وجود ندارد. ثانیا مگر تو از جنس خاک نیستی و این کلوخ هم از جنس خاک پس در تو تاثیری ندارد. ثالثا : مگر نمی گویی انسانها از خود اختیار ندارند ؟ پس من مجبور بودم و سزاوار مجازات نیستم.استاد اینها را شنید و خجل شد و از جای برخاست و رفت. مجموعه شهرحکایات