آثار زیانبار چشیدن گناه               

وقتی می‌گویند چیزی زیر زبانش مزه کرده است، به معنای این است که آن را چشیده و با همین کار به لذتی دست یافته است که دیگر امکان ندارد آن را ترک کند.انسان‌ها از طریق حواس پنجگانه خویش با بیرون ارتباط بر قرار می‌کنند. از این رو این قوای پنج گانه نقش بسیار مهمی را در زندگی آدمی بازی می‌کنند؛ چرا که زندگی بر اساس شناختی سامان می‌یابد که از طرق حواس پنج گانه به دست می‌آید.حواس پنج گانه را نخستین و اصلی‌ترین ابزار شناختی دانسته اند؛ زیرا انسان با این ابزارهای مهم در کنار قلب و عقل است که به تحلیل داده‌های دریافتی از حواس می‌پردازد و دانشی را به دست می‌آورد. از این روست که از دست دادن هر یک از این ابزارهای شناختی و حواس پنجگانه به معنای از دست دادن نوعی علم و دانش است؛ چنانکه گفته اند، هر کسی حسی را از دست داد، در حقیقت دانشی را از دست داد.البته نقش قوه چشایی و دیگر حواس را نمی‌بایست منحصر در حوزه شناختی محدود ساخت؛ بلکه حواس انسانی یکی از مهمترین ابزارهای لذت نیز به شمار می‌آیند؛ چرا که هر یک از این ابزارهای حسی به انسان لذتی خاص را نیز می‌چشانند که از دیگر حواس بر نمی‌آید. این لذت هاست که به زندگی انسان معنای دیگر می‌بخشد؛ در واقع اگر این حواس خصوصا لذت چشایی نبود لذت در زندگی انسان بی‌معنی و بی‌مفهوم بود.از مهمترین لذت‌های انسانی می‌توان به لذت جنسی(نساء، آیه ۲۴) و لذت غذایی و مانند آن اشاره کرد. البته دیدن مناظر لذت بخش را می‌توان از لذت‌های معنوی دانست هر چند که بتوان آن را در زمره لذت‌های مرتبط با قوه بینایی دانست؛ همچنین لذت شنیدن آهنگ‌ها و نواها و صداهای خوش که مرتبط با قوه شنوایی است.از آیات قرآن به دست می‌آید که همه چیزهای بهشت اشتها آور و لذت آفرین هستند؛ از این رو بهشتیان از خوردن و نوشیدن(صافات، آیات ۴۳ تا ۴۶) گرفته تا دیدن و بوییدن و شنیدن و در آغوش گرفتن لذت می‌برند و بهشت محلی برای تامین تمامی خواسته‌ها و لذت‌های بشری است(ص، آیه ۵۱ ؛ زخرف، آیه ۷۱) لذتی که بهشتیان در بهشت می‌برند لذتی جسمی و روحی و روانی است. پس لذت‌های مادی و معنوی در بهشت فراهم است(توبه، آیه ۷۲) و از شنیدن و بوییدن و گفتن چیزهای خوب و لذت آفرین بهره می‌برند. تفاوت لذت‌های بهشتی با دنیوی در این است که لذت‌های دنیوی پایان پذیر، محدود، اندک، ناپایدار و همراه با الم و ناخوشی است؛ اما لذت‌های بهشتی بی‌پایان، نامحدود، بسیار فراوان، پایدار و بی‌هیچ ناخوشی است.اصولا زندگی انسان بر پایه شناخت و لذت‌هاست که معنا می‌یابد. هر چیزی را که می‌شناسد می‌کوشد تا از آنچه مطابق و ملایم طبع و طبیعت اوست بهره گیرد. این گونه است که شناخت‌های انسانی در راستای بهره مندی از لذت‌هاست. این لذت‌ها می‌تواند مادی و معنوی یا محدود و ناپایدار یا نامحدود و پایدار باشد.خداوند به انسان از طرق گوناگون حسی و عقلی و وحیانی می‌آموزد که چه چیزی ملایم طبع اوست تا بدان متمایل شود و از آن بهره گیرد و چه چیزی مخالف طبع و طبیعت اوست و می‌بایست از آن دوری گزیند و آن را نچشد.از نظر قرآن هر آنچه خوشایند باشد، می‌بایست انسان را به خدایی شدن نزدیک کند؛ زیرا این امور در حقیقت ملایم طبع و طبیعت خدایی اوست؛ و هر چه او را از خدایی و ربانی شدن دور می‌سازد، ملایم طبع و طبیعت فطری او نیست و می‌بایست ترک شود.انسان گاهی دچار اشتباه و خطا می‌شود. بدین معنی که چیزی را ملایم طبع خود می‌یابد که در حقیقت ملایم طبع او نیست و در اثر نقص ادراکی و شناختی و یا زنگار قلب و قوای ادراکی چنین تصور ناقص و نادرستی پیدا کرده است.گاه اموری را لذت آفرین می‌بیند در حالی که الم آفرین و ناخوشایند است. از این رو قرآن به کمک عقل آمده است تا امور لذت آفرین واقعی را بیان کند. عقل برخی امور را لذت‌آفرین نمی‌شناسد در حالی که لذت واقعی در آن است و یا اموری که الم آفرین است در حالی که آن را لذت آفرین می‌داند و هنگامی که از آن بهره می‌برد تازه متوجه خطا و اشتباه می‌شود که گاه جبران ناپذیر است؛ مانند زمانی که شراب را خورد و لذتی محدود برد و سپس دست به خودکشی زد و یا زندگی خود را تباه ساخت.خداوند به مردمان می‌آموزد که لذت کامل و دائمی و پایدار و بی‌هیچ درد و رنج را می‌بایست در آخرت تجربه کنند و لذت‌های دنیوی هر چند به ظاهر ملایم طبیعت است، لذت‌های واقعی نیستند.(آل عمران، آیه ۱۴؛ جمعه ، آیه ۱۱)از نظر قرآن، آنچه لذت واقعی است، لذتی است که در خوبی‌ها و کارهای نیک است؛ چرا که این‌ها ملایم واقعی طبع و طبیعت خداجو و کمال جوی انسان است و موجب می‌شود تا انسان به کمال مطلق یعنی خدایی شدن نزدیک شود.انسان اگر بدرستی و بر اساس فطرت خود عمل نکند، گرفتار تغییرات شگرف و اساسی می‌شود به گونه‌ای که خصلت‌های خدادادی و فطری خود را از دست داده و به طور کامل از نظر شناختی و لذتی دگرگون می‌شود؛ پس آنچه که باطل و نادرست است حق می‌یابد و اموری که لذت آفرین نیستند بلکه درد آفرین است، لذت آفرین می‌شمارد. به قول مولوی داستان این مردم همانند آن دباغی است که با حضور در راسته عطرفروشان بیهوش می‌شود و هر چه از گلاب ناب و عطر خوشبوی بر وی می‌زنند در وضعیت بدتری قرار می‌گیرد به گونه‌ای که برای هوش آوری او نیاز است که چرم بدبویی را جلوی بینی او بگیرند.این تغییرات همواره در یک فرایندی ایجاد می‌شود. از این رو خداوند در آیات قرآن به انسان هشدار می‌دهد تا هر گونه گناهان و خطاها را کوچک نشمارند؛ زیرا افزون بر اینکه در پیشگاه خداوند عظیم، این کوچک‌ها بزرگ هستند، همچنین عامل سقوط و هبوط انسان می‌شوند و در یک فرآیندی فطرت زنگار گرفته می‌شود (مطففین، آیه ۱۴) و طبع او مهر می‌گردد.(بقره، آیه ۷؛انعام، آیه ۱۲۵)اینکه در بسیاری از روایات از نزدیک شدن به شبهات پرهیز داده شده است به سبب همین زنگار گرفتن قلب در اثر ارتکاب شبهات و ناتوانی در تشخیص و ادراک خوب و خوش است.اموری که مکروه دانسته شده و حکم تحریم بر آن بار نشده نیز به سبب همین تاثیر منفی گذاری آن در روند فهم و تشخیص خوب و خوش است؛ چنانکه تاکید بر مستحبات برای آن است که انسان عادت به کارهای خوب و خوش کند.از آیات قرآن به دست می‌آید که گاه ارتکاب امر مکروهی، آدمی را بدبخت می‌کند؛ زیرا عادت به مکروه به معنای عادت به ناخوشی است و اگر کسی ناخوش احوال شود، دیگر به خوشی روی خوش نشان نخواهد داد و همواره در پی امور ناخوش می‌رود؛ زیرا این امور ناخوش برای او خوشایند شده است.از آیات ۱۹ و ۲۲ سوره اعراف بر می‌آید که چشیدن مزه میوه درخت ممنوع موجب شده تا  زشتی‌های بدن حضرت آدم و حوا آشکار شود و آنان گرفتار لختی شوند. کسی که بی‌تقوایی می‌کند و به شبهات و مکروهات نزدیک می‌شود مانند کسی است که پا در لبه چنین پرتگاهی گذاشته است؛ زیرا نزدیکی به اینها و انجام مکروهات و شبهات ذائقه و طبع آدمی را تغییر می‌دهد و زمینه ساز انجام گناهانی می‌شود که خوردن از درخت ممنوع برای او آسان است. کسی که میوه ممنوع را چشیده و مزه کرده باشد، لذتی که از این چشیدن می‌برد او را به خوردن دعوت می‌کند. از این رو در روایات نگاه به زن نامحرم را تیر شیطان دانسته اند؛ زیرا لذتی که مرد از نگاه به زن می‌برد او را به فحشا و زنا سوق می‌دهد.

این گونه است که چشیدن امر مکروه و مشتبه موجب می‌شود که پس از مدتی ذائقه او تغییر یابد و به جای آنکه از کارهای خوب و خوش لذت برد، از امور ناخوش و بد، لذت می‌برد و برای او خوشایند می‌شود. پس از مدتی نیز چنین شخصی همه چیزهای خوب را بد وهمه لذت‌های واقعی را ناخوش داشته و لذت‌ها و خوشی‌ها را در بدی‌ها و زشتی‌ها می‌جوید و بدان سو متمایل می‌شود. کسانی که زندگی در غرب را تجربه کرده باشند، می‌دانند که چگونه عده‌ای از مردمان مسخ فرهنگی می‌شوند ودر یک فرآیندی هر آنچه را ناخوش می‌داشتند خوشایند طبع ایشان می‌شود و خودفروشی و ارتکاب همه زشتی‌ها برایشان همانند کارهای خوشایند جلوه می‌کند و از آن لذت می‌برند، هر چند که این لذت‌ها همواره با درد و الم و رنجی همراه است. این را خود می‌دانند و می‌فهمند هر چند که بر زبان آن را انکار کرده و توجیه می‌کنند.(قیامت، آیات ۱۴ و ۱۵)

باشد با پرهیز از چشیدن گناهان و اموری که خداوند خواهان تقوا از آن شده، اجازه ندهیم که فطرت و طبع و طبیعت خدایی ما تغییر کند و در یک آفریندی گرفتار هبوط و سقوط شویم.