راه های دست یابی به علم از نظر قرآن 99/12/24
راه های دست یابی به علم از نظر قرآن
«علم» به معنای دانش، نیاز بشر برای «زندگی» است؛ زیرا بدون علم انسان نمی تواند حتی درک درستی از مفهوم زندگی در دنیا داشته باشد، چه رسد که بخواهد بدون علم، به شناخت و آگاهی درباره «فلسفه و سبک زندگی سعادتمند» برسد.
از نظر آموزه های وحیانی قرآن، «علم» به عنوان «امر وجودی» یا همان «امر نوری» از مصادیق ماهیت نیست تا «محدودیت» داشته باشد؛ بلکه از چنان «سعه وجودی» برخوردار است که میان مراتب متعدد تشکیکی آن می توان فواصل بی نهایت را شناسایی کرد، به طوری که فراتر از «میان ماه من تا ماه گردون» تفاوت از «آسمان تا زمین» است؛ یعنی آسمان علم چنان بی نهایت و بی کران است که در یک سوی آن «علم ذاتی الهی» قرار می گیرد که محض «نور» است.
این بدان معناست که ما نه تنها با انواع متعدد رتبی و درجه ای علم مواجه هستیم، بلکه «تنوع علوم» تا جایی است که نمی توان همگی را در یک «سطح کیفی» قرار دارد. پس از نظر کمیت و کیفیت علوم چنان متفاوت است که از آن به «مراتب تشکیکی» یاد می شود.از نظر آموزه های وحیانی قرآن، دست کم می توان به دو دسته از علوم اشاره کرد که شامل علوم عادی قابل دسترسی با ابزارهای حسی و ادراکی «نفس» و دیگری علوم غیر عادی غیر قابل دسترسی است که تنها با «تعلیم الهی» در اختیار انسان قرار می گیرد.از نظر قرآن، علوم عادی با ابزارهایی که «قلب و فواد» در اختیار دارند، به دست می آید. البته این علوم عادی می تواند شامل علوم نسبت به غیب نسبی هم باشد؛ زیرا مسایل تعقلی از مسایل علوم غیبی است که با ابزارهای حسی و مشهود به دست نمی آید؛ بسیاری از علوم که در قالب «سنت ها و قوانین» بیان می شود، کشف حقایق هستی مشهود و محسوس است؛ زیرا جزیی به عنوان جزیی علم شمرده نمی شود، هر چند که این دسته از امور به عنوان معرفت شناخته می شود، ولی علم نیست؛ زیرا علم دانش به امور کلی است که شامل قوانین و سنت های حاکم بر هستی می شود.از نظر قرآن، جنیان و انسان ها با ابزارهای خویش به ویژه قلب که مسئولیت فهم و تطبیق داده ها بر داشته های فطری را دارا است و این گونه به سنجش و داوری می پردازد و حق و باطل و ارزش و ضد ارزش را مشخص می سازد، در گام اول به «تفقه» می پردازد که پایین ترین سطح از نظر «معرفت و علم» است؛ زیرا این سطح هر چند که فراتر از سطح حیوان است، ولی سطح عالی انسانی نیست. جنیان به سبب ناتوانی و ظرفیت محدود خویش در مقام وهم و خیال هستند و این گونه است که قلوب ایشان تنها به «تفقه» می پردازد.(اعراف، آیه ۱۷۹) البته بیشتر انسان ها نیز در همین سطح هستند و کم تر انسانی است که به سطح عقل نوری می رسد و «تعقل» دارد؛ البته اگر چنین اتفاقی بیافتد بسیار مهم است.(حج، آیه ۴۶)کسانی که تعقل می کنند «تفکر» خواهند داشت و مجهولات هستی را به معلوم تبدیل می کنند و حقایق را چنان که هست می شناسند. از همین روست که در آیات قرآنی بر تعقل تفکری تاکید می شود.از نظر قرآن مطالعه خلقت جهان که با نظر دقیق انجام می شود، راهى براى علم و پى بردن به قدرت خدا به عنوان هدف علم مطرح است که این جز با «تعقل و تفکر» شدنی نیست. پس اگر کسی بخواهد به علوم عادی برسد می بایست به مطالعات جهان با قلب سلیم و ابزارهای سالم شنوایی و بینایی بپردازد؛ زیرا اگر قلب یا شنوایی و بینایی مشکل داشته باشد، چنین امکانی فراهم نیست.بنابراین، حتی از نظر قران کسب علوم عادی نیازمند تقوای الهی است؛ زیرا منابع شناختی و ابزارهای آن سالم بماند؛ زیرا در صورت بی تقوایی و فجور این ابزارها و منابع از دست می رود و نفس دسیسه شده و قلب بیمار و مختوم و مطبوع ناتوان از دریافت حقایق و علوم خواهد بود.از نظر آموزه های وحیانی قرآن، برخی از علوم است که نمی توان آن را «تعقل و تفقه» به دست آورد؛ زیرا این علوم از جمله مصادیق «علم الغیب» است که بیرون از دایره «عالم شهادت» است، به طوری که اگر خدا نخواهد هیچ کسی به هیچ طریق معمول و عادی نمی تواند به آن دست یابد.خدا به صراحت در قرآن از این علوم سخن به میان آورده است و در توصیف تعلیماتی که به پیامبر(ص) می دهد می فرماید: و خدا به تو چیزی را تعلیم داد که نمی توانستی بدانی و فضل الهی بر تو عظیم است.(نساء، آیه ۱۱۳)این علوم که پیامبر(ص) به طور خاص بدان دسترسی دارد، علومی است که در اصطلاح از آن به علوم وحیانی نیز تعبیر می شود؛ البته این علوم غیر از علوم «کتاب و حکمت وحیانی» است؛ زیرا خدا در جایی دیگر با تکرار « یُعَلِّمُکُمُ» به این نکته توجه می دهد که این «علوم» غیر از علوم کتاب و حکمت است؛ زیرا هم نوع علم و هم نوع تعلیم فرق اساسی دارد؛ از همین روست که می فرماید: همان طور که در میان شما فرستاده اى از خودتان روانه کردیم که آیات ما را بر شما مى خواند؛ و شما را تزکیه می کند و به شما کتاب و حکمت تعلیم می دهد و آنچه را نمى توانستید بدانید ، تعلیم می دهد.(بقره، آیه ۱۵۱).از نظر قرآن، بر مومنان است که تا با انتخاب روش هایی خاص «ظرفیتی» در نفس خویش ایجاد کنند که «پیامبر»(ص) به عنوان «معلم» بتواند این علوم را به شکل «دارایی» به آنان منتقل کند و آنان دارا به چنین دانایی شوند.از نظر قرآن، بخشی از این «علوم غیر عادی» ناظر به ساحت «ذکر الهی» است که انسان به طور طبیعی و عادی قادر به «فهم» و نیز «انجام» آن نیست؛ علوم ذکری، علوم خاصی است که خدا به انسان از طریق «تعلیم پیامبر» می آموزد؛ چنان که خدا به صراحت در قرآن می فرماید: خدا را چنان ذکر کنید که به شما تعلیم داد چیزی را که نمی توانستید بدانید.(بقره، آیه ۲۳۹)از نظر قرآن، کسب علوم ذکری که علوم غیر قابل دست یابی برای انسان است، تنها از «طریق تعلیم خاص» الهی و مظاهرش شدنی است. این بدان معناست که مراجعه به غیر این مظاهر برای کسب چنین علومی معنا و مفهوم ندارد. به عنوان نمونه از جمله علوم غیر عادی، «علوم لدنی» است. دست یابی به این علوم تنها زمانی شدنی است که انسان «عروج» داشته باشد؛ زیرا این علوم لدنی، «تنزل یافته» نیست، بلکه در همان حالت حقیقی خود هستند؛ یعنی علوم لدنی علوم هستند که انسان اگر بدان دسترسی یابد، در همان تجلیات حقیقی خود آن را دریافت می کنند بی آن که تنزلی رخ داده باشد؛ چنان که پیامبر(ص) حقیقت «قرآن» را از مقام «علی حکیم» قبل از «انزال و تنزیل» دریافت می کند که همان «حقیقت ام الکتاب» است. البته این قرآن سپس به تعلیم الهی در مقام «انزال دفعی و تنزیل تدریجی» در قالب «عربی مبین» برای «تعقل» بشر در اختیار پیامبر(ص) و به تعلیم ایشان در اختیار مردم قرار می گیرد. به این معنا که پیامبر(ص) هم نسبت به حقیقت قرآن در مقام «ام الکتاب» دسترسی به فضل و عنایت الهی پیدا می کند و هم در مقام انزال و تنزیل در قالب الفاظ عربی مبین دسترسی دارد.(زخرف، آیات ۱ تا ۴ و آیات دیگر)از نظر قرآن، حضرت خضر(ع) از جمله کسانی است که به «علم لدنی» به فضل الهی دسترسی یافته است. این علم لدنی که علم به «ام الکتاب» و «لوح محفوظ» است،
از نظر قرآن، زمانی ظرفیت برای شخص فراهم می آید تا معصومان(ع) به عنوان مظاهر علم لدنی و غیر عادی الهی به تعلیم بپردازند که شخص با «تصرفات تکوینی» معصومان (ع) تطهیر و تزکیه شده باشد؛ زیرا از نظر قرآن هیچ کسی خود نمی تواند «تزکیه نفس» داشته باشد؛ بلکه آن چه انجام می دهد، بسترسازی برای «تزکیه الهی» در نفس انسانی است.(نور، آیه ۲۱)
از نظر قرآن، ایمان و تقوای الهی در مراتب وجودی سه گانه عام وخاص و اخص می تواند، بهترین شرایط را برای کسب «علم لدنی» فراهم آورد؛ زیرا در این حالت علم الیقین، عین الیقین و حق الیقین به انسان داده می شود؛ زیرا این امور شرایط را برای «تزکیه» و «تعلیم » از سوی خدا را فراهم می آورد؛ چنان که خدا می فرماید: تقوای الهی پیشه کنید که از چیزها زیادی که به شما داده می شود، یکی تعلیم خدا است.(بقره، آیه ۲۸۲) شکی نیست که تعلیم الهی همان علوم خاص است که دارایی برای افرادی چون حضرت آدم(ع) شد و او را برای خلافت شایسته گردانید.(بقره، آیات ۳۰ و ۳۱)پس از نظر قرآن، پیامبر(ص) در جایگاه مظاهر الهی توانایی و ظرفیت تطهیر و تزکیه دیگران را دارد که تصرفات تکوینی در وجود افراد است تا ایشان ظرفیت بهره مندی از علم لدنی را به دست آورند.برای کسب علوم لدنی لازم است تا تطهیر و تزکیه نفس از سوی مظاهر الهی که در مقام معلم هستند، انجام شود. این تطهیر و تزکیه چون تصرفات در وجود انسان است از دیگران نشات نمی گیرد، مگر آن که آنان نیز خود مظهر «معلم معلم» باشند؛ یعنی مظهریتی از معصومان(ع) داشته باشند و بتوانند تصرفاتی در وجود بکنند؛ چنان که آیت الله بهجت فومنی به عنوان «معلم» از سوی «معصوم» معرفی شده است؛ زیرا تصرفات ایشان در تکوین مبتنی بر اذن معصوم(ع) به عنوان مظهریت بوده است. از نظر قرآن، قلوب تعقلی از این ظرفیت برخوردار است تا در مقام «فواد» حقایق هستی را در مقام «لدن» دریافت کند؛ چنان که پیامبر(ص) این گونه حقایق هستی را دریافت می کرد و «علم لدنی» ایشان بر اساس رویت فواد به دست می آید.(نجم، آیات ۴ تا ۱۱)