بلایای محبوبان درگاه الهی 1400/5/2
بلایای محبوبان درگاه الهی
یکی از پرسش هایی که مردم بارها می پرسند این است که چرا هر چه به خدا نزدیک تر می شویم و پای بند به اسلام و احکام آن می شویم، انواع و اقسام مشکلات و بلایا در زندگی ما رخ می دهد، در حالی که آنانی که لامبالات و بی دین یا بی قید و بند بندگی هستند، حتی نیاز به دارو و پزشک پیدا نمی کنند و از نظر تن و روان و مال و جان در آرامش و آسایش هستند؟ حقیقت این همه بلا و شقاوت برای مومنان و مسلمانان، و آسایش و آرامش و سعادت برای دیگران چیست؟
محبت، حقیقت ایمان است؛ چرا که جوهر و گوهر اصلی ایمان را محبت به خدا تشکیل می دهد و مومنان حقیقی و اسوه های ایمان چون معصومان(ع) تنها به محبت عبادت می کنند و نه چون بردگان از خوف و ترس شلاق دوزخ و نه چون بازرگانان به طمع و سودای بهشت؛ از همین روست که مومنان سر و جان را فدای محبوب کنند و بی سر و با تن خونین به بارگاه محبوب در آیند، و از همه خود بگذرند و از تن و جان به محبوب ایثار کنند .فضیل بن یسار گوید: از امام صادق علیه السلام از حب و بغض پرسیدم که آیا از نشانه های ایمان است؟ فرمود: مگر ایمان چیزى غیر از حُبّ و بغض است؟ سپس این آیه را تلاوت فرمود: «خدا ایمان را محبوب شما کرد و آن را در دل شما بیاراست و کفر و فسوق و عصیان را ناپسند شما کرد، که آنان راشدون و صاحبان خرد هستند.انسانی که محبت محبوب را در دل دارد، خود را برای هرگونه بلایا آماده کرده است؛ زیرا می داند که «البلاء للولاء»؛ یعنی «هر که در این بزم مقربتر است/ جام بلا بیشترش میدهند.» پس کسی را که داعی محبت است، بر پایه خوف و طمع عمل نمی کند؛ بلکه گرفتار نوعی تهور و بی باکی از یک سو و ایثار و خودگذشتگی از سوی دیگر است. پس نه چون بردگان از ترس و خوف پا پس می کشد، و نه چون بازرگانان سودای سود دارد؛ بلکه به عشق می سوزد و می تازد و شهره آفاق می شود؛ چنان که حافظ می سراید: «منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن/ منم که دیده نیالودهام به بد دیدن. وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم/ که در طریقت ما کافریست رنجیدن.»از نظر آموزه های وحیانی قرآن، هر که مدعی چیزی است می بایست آن را در علم و عمل به اثبات برساند؟ زیرا برای جدا کردن صادقان از کاذبان، دوستان از دشمنان، عاشقان از منافقان، محبان از مدعیان چاره ای جز آزمون های سخت و بی پایان نیست؛ از همین روست که خدا در قرآن می فرماید: برخى از بادیه نشینان گفتند: ایمان آوردیم. بگو: ایمان نیاورده اید، لیکن بگویید: اسلام آوردیم؛ چرا که هنوز در دلهاى شما ایمان داخل نشده است؛ و اگر خدا و پیامبر او را فرمان برید از ارزش کرده هایتان چیزى کم نمى کند. خدا آمرزنده مهربان است. در حقیقت مؤمنان کسانى اند که به خدا و پیامبر او گرویده و دیگر شک نیاورده؛ و با مال و جانشان در راه خدا جهاد کرده اند. اینان همان صادقان هستند. (حجرات، آیات ۱۴ و۱۵).خدا برای جدا کردن مومنان واقعی که همان محبان واقعی است، انواع بلایا و ابتلائات را پیش روی ایشان می گذارد تا این گونه مومنان از غیر مومن جدا و بازشناخته شود،زیرا با انواع بلایا چون جنگ و قحطی و دشمنی و قتل و از دست رفتن ثروت و مانند آن ها است که شخص نشان می دهد که اهل ایمان است و برای محبوب خویش هر کاری را می کند؛ اگر کسی مدعی محبت است می بایست خود را برای سرشکستن ها آماده کند که گذر از گذرگاه محبت جز به بلایا و مصیبت ها شدنی نیست. از نظر قرآن محبوبان واقعی از مدعیان زمانی شناخته می شوند که هنگام مصیبت ها استرجاع می کنند و با صبر و استقامت نسبت به بلایا که از سوی محبوب الهی می رسد، با بلایا عشق ورزی می کنند و آن را نشانه «تقرب» در نزد محبوب خویش می دانند. شکی نیست که محبت زیاد نسبت به کسی ممکن است آثار گوناگونی به دنبال داشته باشد، هر چند که حضرت یوسف(ع) در تعبیری به «ظاهر» بلایا توجه می دهد و علت گرفتاری خویش را به بلایا محبت دیگران نسبت به خود می داند ؛ چنان که آن حضرت درباره بلایایی که در طول زندگی با آن مواجه شده بود این گونه می گوید: هنگامی که زندانبان به یوسف علیه السلام گفت: من دوستت دارم . آن حضرت(ع) فرمود : هر بلایى که به سرم آمده از محبّت است. عمّه ام (یا خاله ام) دوستم داشت، مرا از مادرم دزدید (یا مرا به دزدى متهم ساخت)؛ پدرم دوستم مى داشت، برادرانم بدخواه من گشتند و در حقم حسادت ورزیدند؛ و زن عزیز مصر دوستدارم شد، پس مرا به زندان افکند و محبوسم داشتاما باید توجه داشت که ریشه این بلایا نه محبت دیگران در حق ایشان، بلکه محبت خدا در حق او بوده است؛ زیرا خدا چون حضرت یوسف(ع) را دوست می داشت او را به انواع بلایا دچار کرده است.از نظر قرآن، محبت دو سویه که میان خدا و مومنان بر قرار می شود: به رضایت دوسویه می انجامد به طوری که هر دو از کار یک دیگر راضی و خشنود می شوند: از همین روست که امامان معصوم(ع) بر مبنای «هر چه از دوست رسد نیکوست» عمل می کنند.جابربن عبدالله انصاری، صحابی رسول خدا(ص) درون بستر بیماری افتاده و آخرین لحظات زندگانی خود را مـی گذراند. امام باقر(ع) بـه عیـادت او رفت و با مـهربانی کنارش نشست و فرمود: ای جابر، حالت چطور است؟ جابر، پیرمردی کـه عمری را درون رکاب پیشوایـان معصوم علیـهم السلام گذرانیده بود، عرض کرد: حال پیرمردی را دارم کـه پیری را بر جوانی مـی پسندد، و مرگ را نسبت بـه زندگانی بیشتر دوست دارد، و به بیماری نسبت بـه تندرستی علاقه بیشتری دارد. او مـی خواست این گونـه بر ناملایمات شکرگزارد و بگوید کـه بر هیچ یک از آن ها نابردباری نمـی کند.اما امام باقر(ع) سخنی فراتر از آن گفت و فرمود: «اما من آنچه را خدا بخواهد دوست دارم. اگر جوانی را بخواهد بـه آن علاقه مندم؛ و اگر بیماری را بر تندرستی من بپسندد، من هم همان را مـی خواهم؛ و اگر زندگی را بر مرگ در مورد من ترجیح دهد، همان را برمـی گزینم.»امام صادق(ع) درباره سیره حضرت رسول الله(ص) در این گونه موارد میفرماید: پیامبر خدا هرگز به آنچه گذشته است، نمیگفت: کاش غیر از این میشد!».در حقیقت انسان باید در همه حال راضی باشد، چرا که هر چه به انسان می رسد بر اساس مشیت حکمیانه الهی است؛ چنان که خدا می فرماید: هر چه از خوب و بد به ما می رسد جز به اذن الله نیست. (تغابن، آیه ۱۱).همچنین در روایت است که خداوند خطاب به حضرت داود(ع) فرمود: ای داود! تو هم میخواهی، من هم میخواهم، و همان میشود که من میخواهم؛ اگر در برابر خواسته من تسلیم باشی، آنچه را تو میخواهی، من کفایت میکنم؛ ولی اگر به اراده من تسلیم نشوی، در خواستهات تو را به رنج میافکنم، و در نهایت نیز، جز آنچه من خواستهام، نمیشود.امام صادق(ع) این حالت را ریشه اصلی اطاعت خدا میداند و میفرماید: سرآغاز و اساس طاعت خدا دو چیز است: صبر و رضا از خدا در آنچه بنده دوست بدارد یا کراهت داشته باشد».