خانواده، تثبیت کرامت انسانی و بسترسازی برای تمدن و فرهنگ اسلامی 

 جامعه از دیدگاه اسلام، متشکل از نهادها و واحدهایی است که کوچکترین نهاد سازنده آن، نه فرد بلکه خانواده است. جامعه صرفا نهادی قابل تفکیک به افراد، خانواده ها با طبقات اجتماعی نیست؛ زیرا از ماهیت و شخصیت متعلق به خویش، جدا از ویژگی های افراد و اجزای تشکیل دهنده اش، برخوردار است. خانواده نقش بسیار پر رنگ و با ارزشی را در جامعه و میان نهادهای دیگر آن ایفا می کند، از پویایی خاصی برخوردار است و تعامل متقابلی با جامعه دارد. از سوی دیگر با انعکاس شرایط خانواده در جامعه، دامنه تأثیرات خانواده به جامعه سرایت می کند و در آن تغییر و تحول ایجاد می نماید. از این رو خانواده، همواره کانون توجه ادیان الهی و از جمله اسلام بوده است؛ زیرا زیر ساخت های اجتماعی و فرهنگی با تأثیرات و تحولات خانواده ارتباطی تنگاتنگ، حتمی و مستقیم دارد و این ارتباط از جامعه به خانواده نیز سرایت می یابد.پیامبر اسلام حضرت محمد() و امامان معصوم ( ع) با آموزه های خویش در قالب گفتار، کردار و تأیید، تلاش کرده اند در راستای خط سیر روشن و به هم پیوسته منتهی و مبتنی بر تعالیم قرآن کریم، به تحکیم ساختار خانواده کمک کنند و مسائل و موضوعات مرتبط با آن را به شکلی زیبا و کار آمد و ساده بهینه سازند و فضایی مناسب، برای تعامل اجزای تشکیل دهنده آن، روش های ارتباطی، مدیریت اقتصادی، فرهنگی و آموزش های اخلاقی و دینی، تبیین نمایند. هر یک از این تعالیم با وجود آن که به فراخور زمانی و مکانی خاصی هر یک از ائمه طرح گردیده و به تناسب حال مخاطب ایراد گردیده است؛ اما از یک جوهر برخوردار است و آن جوهره اسلام و آموزش های الهی است. از این رو نه تنها آموزه های امامان(ع) و پیامبر (ص) و قرآن هیچ گونه تضاد و منافاتی با هم ندارند بلکه در جهت تکمیل و تأیید یکدیگر می باشند و همه به اصول اسلام باز می گردانند. تمرکز این مقاله به مسأله کرامت و ارجمندی در خانواده، از دیدگاه حضرت امام رضا (ع) است. زیرا خانواده و پدر و مادر، نقش مسؤولانه خود را بی قید و شرط تا حد ایثار و فداکاری به فرزندان ایفاد می کنند و احساس و خرد و قلب و هستی آنها را با ایمان و عشق و توجه، تغذیه می نماید و کودک باید در دریای مواج و خروشان زندگی، این مسیر را با تعهد و مسئولیت پذیری تکمیل کند، و وظیفه والدین را کامل سازد. پرورش کرامت و غنی سازی ارجمندی و عزت در خانواده بسترساز تمدن پویای اسلام و زیر ساخت اساسی ایمان، اعتقاد و ایدئولوژی است؛ ایمان و اعتقادی که بر پنج اصل و پایه توحید، نبوت، عدالت، امامت و معاد بنیاد گردیده است، که در صورت نبودن عزت و کرامت، زمینی استوار برای برپایی آن ستونها که سازنده فرهنگ و تمدن اسلام هستند، وجود نخواهد داشت. این مسأله ضرورت پرداختن به این سؤال را که پرورش کرامت و عزت در آموزه های امام رضا (ع) برای آموزش خانواده مسلمان، چه جایگاهی دارد، توجیه می کند.در ایجاد فرهنگ سازی اسلامی و تمدن، خانواده اسلامی بسترساز نوعی فرهنگ متکی بر اسلام است که به کودک توان می دهد تا در حد فرهنگ موجود جامعه و جنبه های منفی آن، هضم و حل نگردد، بلکه با بینشی نوی و قدرت عمل بالا نه تنها خود را از جنبه های منفی فرهنگ ثبت شده برهاند بلکه با تأثیر بر جامعه، جامعه را نیز از تباهی برهاند و چراغ تمدن اسلامی را از نو بیفروزد.ایجاد حیاتی نو در قالب فرزند آوری که از وظایف خانواده است در بحث حیات فردی و پرورش و هدایت فرزند در بحث حیات جامعه انسانی قابل ارزیابی است. کودک انسان جامعه پذیر است؛ زیرا در دل جامعه و فرهنگ زاده می شود و خود را پس از به دنیا آمدن محصور در میان فرهنگ می یابد فرهنگی که در بستر جامعه پدید آمده نشو و نما یافته و بالیده است و وجه تمایز زندگی انسان و حیوان به شمار می رود و از آنجا که خود چیزی ندارد تا به جامعه بدهد، فرهنگ پذیری یکسویه دارد و در برابر پذیرش هنجارها و ارزش های جدید منفعل است. جامعه به تدریج هنجارها و ارزش های خود را در جریان تأثیری یک سویه و یک طرفه به سوی کودک روانه می کشد و او مقاومتی در برابر پدیدارهای فرهنگی از خود بروز نمی دهد و تأثیر متقابلی نمی تواند در جامعه داشته باشد. کودک از طریق خانواده به عنوان میانجی، با ارزش ها، نهادها و واقعیت های اجتماعی آشنا می شود و با مهر بزرگ شدن ویژگی های فرهنگی جامعه در او آگاهانه یا ناخود آگاهانه رسوخ پیدا می کند و به سادگی بر او مسلط می شود و شخصیت او را متناسب با هنجار جامعه می سازد.انسان به عنوان عضو خانواده، دارای خرد و عقل است و اساسا علاوه بر جنبه غرایز، ابزار ساز، بهره مندی از استعداد خلاقیت و ابتکار، رهپوی تکامل و نوآفرین است و می تواند به اقتضای زمان، با دگرگون سازی جامعه خود دگرگونی های زیادی بیافریند، بیاموزد و آموخته هایش را همراه با تغییر و تکامل منتقل کند. این همان برخورداری انسان از میراث فرهنگی است؛ زیرا انسان فرزند بالغ و رشید خلقت است. آنچه بشر امروز و به طریق اولی بشر فردا را وحدت جهت می بخشد و آرمان مشترک می دهد، فلسفه زندگی انتخابی آگاهانه آرمان خیز مجهز به منطق و به عبارت دیگر یک ایدئولوژی جامع و کامل است. دین اسلام مبتنی در جهان بینی توحیدی، دینی است یک قطبی وتک محور که محور آن بر درک ایجاد جهان از یک مشیت حکیمانه اتکاء دارد .آفریننده هستی یکی است و قوانین و سنت های حاکم بر جهان یکسانند و نظام موجود هستی نیز یکی است. این نظام هزاران هزار سال قبل بوده و این قوانین و سنت ها نه تنها بر کره خاکی بلکه بر تمام تحولات جهان حاکم است. آفریننده امروز و دیروز و فردای جهان یکی است و یک وحدت سیستماتیک در همه دوره ها بر همه پدیده های جهان سایه افکنده است. موجودات جهان به یک سو تکامل می یابند و آفرینش هیچ موجودی بیهوده نیست. انسان در میان موجودات از شرافت و کرامت مخصوص برخوردار است و رسالتی خاصی دارد. وی مسؤول تکمیل و تربیت خود و اصلاح جامعه خویش است. جهان مدرسه انسان است . آموزه های اسلام به افراد جامعه قبل از تشکیل نطفه توجه خاص مبذول می کند؛ لذا انسان از کودکی دارای اصالت فطرت است و با آن فطرت در جامعه توحیدی خداجوی و خداپوی است و ارکان و پایه های اصلی شخصیت خود را از آفرینش دارد نه از جامعه نفس ناطقه با نفس انسانی کودک با عوامل خلقت تکوین یافته است. نهاد خانواده و جامعه انسان را از نظر استعدادهای ذاتی یا پرورش می دهد و کمال می بخشد؛ یا منع می کند و به انحطاط می کشاند. شخصیت فطری آدمی تحت تأثیر عوامل بیرونی، یعنی جامعه، ایدئولوژی ، تکنولوژی و فرهنگ و خانواده، به عنوان اصلی ترین نهاد و هسته نخست پرورش، پرورش می یابد .فطرت انسان از خدایی و به سوی خدایی است. انسان در وجود خود از روح خدا مایه دارد بنابراین شخصیت واقعی انسان یا (من) واقعی او همان است که قرآن از آن به نقس با روح تعبیر می کند. این روح که واقعیتی غیر عادی دارد هر چند ثمره تکامل جوهری طبیعت است، اما همین طبیعت در اثر کمال یا بندگی جوهری تبدیل به روح و نفس می شود و افق وجودی و مقام واقعی اش عوض می گردد، در سطح بالاتری قرار می گیرد و به عالم بالاتری متعلق می شود.خانواده هر چند صاحب و مربی کودک خویش است، اما در واقع زمام امور جامعه را در اختیار دارد؛ زیرا هیچ خلق و خویی در جامعه نیست مگر آن که از خانواده منشأ گرفته باشد؛ و فرهنگ جامعه تا حدودی ساخته و پرداخت نهاد خانواده است. این نهاد سازنده زیر بنای اخلاقی جامعه است که پایه های اخلاق را در ذهن کودک استوار می سازد، او را انسان بار می آورد و تحویل جامعه می دهد و در حیات نسل بشری را به طور مداوم و مستمر تجدید کند، از این رو پیرایش محیط این نهاد از هر نوع ناخالصی و آلودگی و خالی کردن آن از هر نوع پلشتی و تقویت عامل ارجمندی و احترام در آن برای پرورش تسلی بدون کجروی و انحراف، اهمیت ویژه و والایی دارد. از طریق رهبری صحیح در خانه می توان خصایصی چون صداقت، دلسوزی، صرفه جویی، پذیرش مسؤولیت، فداکاری، خیرخواهی، مشی انسانی، قدرت تصمیم گیری، و اقدام را در کودک پدید آورد و او را برای مشارکت در یک زندگی اجتماعی مؤثر آماده ساخت. آموزش و پرورش کودک از وظایف اصلی خانواده است. این کار در اساس، پرورش و تربیت انسان فرهیخته است. انسان بی هیچ اضافه و قیدی و صفتی در اسلام و فرهنگ اسلامی محترم و ارزشمند است به گونه ای که در قرآن می فرماید: انسانی را که خدا محترم شمرده است، جز به حق مکشید. این است چیزهایی که خدا شما را به آنها سفارش کرده است تا در آنها بیندیشیدقرآن کریم به گونه ای بدیع، مقام منیع انسان را که بیانگر عظمت و مقام والای او در آفرینش است، مطرح می کنند؛ به طوری که در خور هیچ مخلوقی جز او نیست. قرآن انسان را خلیفه و جانشین خدا در طبیعت و یگانه فرد لایق حمل امانت معرفی کرده است.از وظایف نهاد خانواده و کارکردهای آن، پرورش و آموزش کودک است. پرورش عبارت است از جریانی منظم و مستمر که هدف آن کمک به رشد جسمانی، شناختی، روانی، اخلاقی، اجتماعی، یا به طور کلی رشد شخصیت پرورش پابنده در جهت کسب هنجارهای مورد پذیرش جامعه و کمک به شکوفا شدن استعدادهای اوست تا بتواند با رشد و شکوفایی، بخشی از وجود انسانی خود را به گونه ای مستقل به جامعه تزریق کند و روند دو سویه کمال فردی و کمال اجتماعی را بپیماید. آموزش فعالیت هایی را گویند که در خدمت پرورش قرار دارد.   انسان ذاتا ارجمند و گرامی است و این ارجمندی انسان، موضوعی برون دینی است. معنای این سخن آنست که انسان قبل از آن که دین خاصی را پذیرا باشد، از حیثیت و ارج و قدر برخوردار است. بشر در آغاز بشر است و پس از آن دین، ایدئولوژی، افکار و نحوه زندگی خویش را بر می گزیند. این امر منافی با دین نیست؛ چون انسان به دلیل نیستی که با امر قدسی دارد، انسان نشده است. بشر ابتدا بشر بوده و سپس دین و نسبت خود با امر قدسی را اختیار کرده است. ارزش ذاتی انسان، مانند بحث آزادی، صادقی، شرافت، حسن عدالت و زشتی ستم یک بحث فرادینی است.   عقل و دین هر دو کاشف کرامت ذاتی موجود بشری هستند، برای نمونه اگر کودکی دنبال سهم برابر با کودک دیگر است و با سارق و قاتلی به دنبال سهم برابر با سارقی دیگر با حکم برابر با قاتل دیگر است، حاکی از یک برداشت مثبت و دریافت درست از ریشه عدالت می باشد و از آن جا که طبیعت انسانها برابر است، هیچ کس نمی تواند این ارزش ذاتی را از خود سلب کند یا آن را به دیگری واگذار نماید. سابقه این حق به درازای حیات بشری است؛ یعنی حقوق بشر با تولد جامعه بشری ایجاد شده و همواره به صورت صفتی جدا نشدنی از انسان به حیات خود ادامه داده است. بشریت بشر همواره مقدم بر هر چیزی بوده است. بشر اول بشر است و بعد دین، اعتقاد، آیین و سلوک خود را انتخاب می کند و این امر با دین و دینداری منافاتی ندارد.   یکی از وظایف خانواده آموختن درک ارزش ذاتی انسان و آموزش ارزش های قابل کسب است. سرآمد ترین ارزش و بهای انسانی، عزت و ارجمندی و کرامت اوست که اگر کارکرد راستین خود را ایفا کند، آدمی را تا اصل خود بالا می کشاند. این اصل از اصول اساسی ادیان است زیرا در ادیان توحیدی، خداشناسی اولین اصل است که زمینه ایجاد آن و درک و ایمان بدان تنها به مدد فهم و درک انسان از خویشتن خویش حاصل می آید که «من عرف نفسه فقد عرفه ربه». آن که خود را شناخت، قطعا خدای خود را خواهد شناخت و کسی که نتواند جایگاه و ارزش خود را ادراک کند، آن حقیقت مطلق را هم نخواهد شناخت. بی تردید انسان ذلیل و خوار حتی اگر بندگی کند، بندگی بی ارزش و بی فایده ای خواهد بود؛ کرامت انسانی از دیدگاه اسلام ارزش و احترامی سلب ناپذیر و غیر قابل انفکاک از انسان است. هر چند ممکن است با رفتار خود آدمی این منزلت از وی به اختیار خودش ساقط شود.خداوند می فرماید: «به راستی فرزندان آدم را کرامت بخشیدیم و آنان را در خشکی و دریا بر نشاندیم و از پاکیزه ها به آنان روزی دادیم و آنان را بر بسیاری از آفریده های خویش برتری آشکار دادیم و به گفته مولوی: انسان در والاترین درجه شرافت قرار دارد و سجود فرشتگان نماد و تسلیم و خضوع در برابر این شرافت و ارجمندی است. میل به والایی انسان از همین کرامت ذاتی او نشأت می گیرد. زمینه کرامت آدمی بهترین عرصه رشد و تعالی و زائیده فطرت اوست. در کل اصل کرامت، اصلی است که به اصول تعلیم و تربیت در خانواده و فعالیت های آموزشی و تربیتی در جامعه شکل و جهت می بخشد و مسائل تعلیم و تربیت باید بر آن استوار گردد.تمام مکاتب در قسمت ایدئولوژی، دارای اصول فکری مشخصی هستند که جهان بینی مکتب ها در رابطه با آن اصول به وجود می آید. با بررسی کلی اصول و فروع موجود در اسلام، این نتیجه حاصل می آید که هدف آن است که انسان با داشتن این اصول راه کمال را به سلامت بپیماید. در مکتب توحیدی اسلام تمام تفکرات، بینش و ایدئولوژی از سه یا پنج اصل فکری پدید می آیند. این اصول در صورت یک قانون تغییر ناپذیر الهی غیر قابل انکار است.اصل توحید با طرح «لا اله الا الله» و اصل معاد با طرح و انا لله و انا الیه راجعون، انسان را در مسیر واقعی تکامل قرار می دهد. برای اثبات "از خدایی بودن" شناخت توحید و خداشناسی و برای اثبات حرکت به سوی خدایی انسان او الیه، ادراک معاد و اثبات قیامت؛ و برای تحقق واقعی «بر می گردیم» «راجعون» پیمودن این راه تا «مقعد صدق عند ملیک مقتدر»، یعنی جایگاه درستی و دوستی نزد حاکمی قدرتمند مقصود نهایی است و به طور کلی با رویکرد دینی و متافیزیکی می توان چنین استدلال کرد:1- در طبیعت، همه ذرات هستی در وحدت و هماهنگی کاملند (توحید)2- اعتقاد به بعثت و پیام، حرکت و هدفداری و رهبری انبیاست. این اصل در فیزیک جهان همه جا وجود دارد، همان سان که حرکت ئیدروژن و اکسیژن در مسیری مشخص به سوی یکدیگر پیامی دارد و آن پیدایش آب است.3-  امامت با اعتقاد به ادامه راه پیامبران: این اصل در سراسر طبیعت ثابت شده است. هر عنصری خاصیت مخصوص خودش را دارد و پایدار مقات خویش است. ئیدروژن همیشه صفات خاص خودش را دارد و این امامت و پاسداری است که تکامل و رشد انسان را در هر زمان ممکن می سازد.4- عدالت با اعتقاد به عدل خداوند: در هستی نظم و توازن کل هستی از کوچکترین عناصر از دل ذرات تا بزرگترین کهکشان ها، حاکی از این عدالت است.5-معاد بازگشت دوباره، تولد تازه، آغاز زندگی نوین و استمرار تکامل و رشد است؛ بازگشت همه طبیعت به اصل خویش است. سرنوشت قطره بخار، آبی و دریا نمونه ای از همین مقوله است.به این ترتیب ایدئولوژی اسلامی در ابعاد علمی، سیاسی، اقتصادی، معنوی و اخلاقی، نظامی و بهداشتی و اجتماعی در رابطه با این اصول فکری قابل بررسی است.نتیجه بررسی اصل توحید ما را به اصول دیگری چون هدفمندی خلقت و هستی، نظم و جایگزینی درست هر ذره (عدالت) که خود یک اصل است و بدون آن آفرینش و پیدایش ناممکن است، و به اصل پاسخگویی و مسؤولیت خواهی تنهایی (معاد) می رساند.فروع و شاخه های این اصول یعنی نماز، روزه، حج، خمس، زکات، جهاد، امر به نیکی و نهی از زشتی، دوستی با دوستان خدا و دشمنی با دشمنان خدا نیز در همین راستاست که انسان و جهان در حرکت تکاملی است. برای این حرکت نیاز به عشق (نماز) و استفاده بهینه از نعمت ها (شکر) است و برای پیمودن این راه، همدلی با دیگران و آمادگی و رشد لازم است (روزه)؛ حرکت ها محور و هسته مرکزی لازم دارند و همبستگی ایدئولوژیک (حج) به گذشت و بخشش اقتصادی لازم دارند با کمال عینیت یابد (خمس و زکات) و تلاش می طلبد (جهاد) و رفع موانع و مبارزه با مشکلات و یکدیگر را به نیکی یادآور شدن و فرمان دادن و از بدی بازداشتن تا عطر سستی و خستگی پویندگان مسیر از بین رود و انحرافات و گژی ها به راستی باز آیند (امر به معروف و نهی از منکر(با عطف توجه به پیوند و رابطه عقیده با اصول فکری، روشن می شود که اگر اصول مکتبی دچار تزلزل شوند، تفکرات انسان با آن اصول متزلزل ثبات علمی نخواهد داشت و بدون اصول فکری مشخص و روشن، دیگر ادعای داشتن یک مکتب و برای امت اسلامی داعیه مسلمان بودن بی معنی خواهد بود. محقق کردن و احیای احساس کرامت در خانواده به منزله مهم ترین اصل خانواده یعنی ساخت و کارکرد آن است، ایجاد و حیات بخشیدن به موجود حی و پروردن او بر اصل کرامت جهت تحقق بخشیدن به اعتلای وجودی او. تا کودک انسان اولا زنده بماند و حیات یابد و به میهمانی حیات و زندگانی وارد شود و ثانیا حرمت خود را بشناسد و در جامعه به عنوان یک حق اساسی محترمانه زیست گناه و هیچ کس حتی خود وی حق ندارد با گفتار و رفتارش حیثیت او را با خطر مواجه سازد. انسان یگانه فرزند بالغ خلفت است. فرزند نابالغ در حدی است که پدر مادر در هدایت و راهنمایی و نگهداری سرپرست کودکی می باشند، اما فرزند بالغ به دلیل این که در حد کمال و بلوغ و رشد است، حالت به خود واگذاشتگی پیدا می کند. این وا نهادگی انسان به عالی ترین درجات ممکن می رساند، حتی بالاتر از ملائکه و همین وانهادگی است که انسان را از حیوانات پست تر می کند .ما به حقیقت راه را به انسان نمودیم. حال خواهد هدایت پذیرد و شکر این نعمت گوید و خواهد آن نعمت را کفران کند و بپوشاند. تربیت انسانی توام با تربیت دینی و ایمانی، سرمایه خام وجود انسانی را تبدیل به سرمایه ای قابل استفاده می کند در واقع باید گفت که رفتار و سلوک انسانی یک اتحاد عینی مرتبط و حاصل تعامل و دخالت عوامل و عناصر مختلفی است. موضع گیری انسان اعم از مهربانی، صداقت، آزادگی، عدالت و با کلمات پاکیزه سخن گفتن با دروغ و تفاق و جرم و جنایت و غیره در حقیقت اینه ای است که عوامل و عناصری را که با یکدیگر کارکرد دارند و میانشان تعامل ایجاد شده است. در خود منعکس می سازد. در نتیجه کارکرد متقابل و متداخل این عوامل است که انسانی با شخصیتی متعادل با انسانی نامتعادل ساخته می شود. به طور طبیعی، موضع گیری های رفتاری انسان ترکیبی از تعامل تعداد انگیزه عامل و دلایل درونی، محیطی وراثتی و اجتماعی است. این عوامل به ترتیب اهمیت عبارتند از:1- خانواده و شرایط اولیه تربیت.2- ساختار شکل گیری.3- آموزش و پرورش مدرسه ای.4-وسایل ارتباط جمعی.5- حکومت و نیروی سیاسی غالب - فرهنگ و باورهایی که انسان به آن ها باور و ایمان دارد.شکل گیری رشد و ساخته شدن انسان در مراحل مختلف وجودی او، در ارتباط با عوامل سازنده میان آن مراحل متبلور می گردد.کودک انسان از زمان انعقاد نطفه و عوامل مؤثر در آن تا بلوغ و رشد وی و رسیدن او به مراحل پیری تحت تأثیر عوامل پیش گفته است. دین تمدن ساز اسلام میان غذایی که والدین می خورند و نطفه ای که تکوین می یابد، رابطه ای معنادار می بیند. همان سان که میان رفتار پدر و مادر با کودک در آغاز ایجاد و شکل گیری او و محیط و شرایط حاکم بر کودک و مراحله اولیه به وجود آمدش و میان تکوین و بافت شخصیت او رابطه برقرار است.انسانی که سلوک درست و شخصیتی انسانی دارد، تحت تأثیر پدر و مادر و آغاز پیدایش خویش است؛ زیرا انسان بر اساس فطرت صاف و پاک و در مسیر حقیقت که اصل منشا اوست، آفریده می شود. ولی این فطرت قابل شکل گیری است و بخش مهمی از شخصیت آدمی در مرحله رشد آغازین وی ساخته می شود و پدر و مادر کودک را معتقد و مؤمن به یک ایدئولوژی یا فکر می پرورند، قرآن بر این حقیقت صحه می گذارد. حقیقتی که بیانگر تربیت اولیه کودک است که پدر و مادرش وی را می پرورند و او را به دین خاصی وارد می کنند و ارتباط این حقیقت با سلوک و رفتار آنان به بعد از مرحله بلوغ و تکامل عقلی و جسمانی او باز می گردد و خداوند، «شما را از شکم مادرانتان بیرون آورد در حالی که چیزی نمی دانستند و برای شما گوش و چشم و قلب قرار داد؛ شاید که سپاسگزار او باشید.» از این رو پدر و مادر مسؤول تربیت فرزندان خویش با پرورش درست و نیکو و مقتضی هستند و از این که در این مسوولیت کوتاهی کنند و کم بگذارند منع شده و هشدار یافته اند.حضرت امام على (ع) میان آنچه انسان در مرحله کودکی به دست می آورد و یاد می گیرد و یا تثبیت شخصیت وی و اوضاع درونی و رفتاری او در مرحله بلوغ به فرزندش امام حسین (ع) چنین می فرماید: «قلب کودک چون زمینی خالی است. هر چه در آن پاشیده شود، پذیراست. بنابراین من قبل از آنکه قلب تو سخت گردد و عقلت به چیزهای دیگر مشغول شود، به تربیت و ادب کردن تو پرداختم«.امام (ع) بر این بنیان تربیتی اصیل و مهم یعنی "تربیت خانواده" تاکید می ورزد تا اثبات کند که شخصیت کودک قبل از شکل گرفتن، و خمیره او قبل از خشک شدن نیاز به آموزش و تربیت دارد، زیرا اگر کودک شکل گیرد و به گونه ای دیگر که مخالف حقیقت و واقعیت انسانی اوست. بار آید، دوباره سازی و تصحیح شخصیت و اصلاح وی به رنج و زحمت بسیاری نیاز دارد و چه بسا امکان آن از بین رفته باشد و انسان قربانی مشکلات تربیتی ای باشد که در آغاز کودکی خود داشته است.اساسا انسانی داناتر و آگاه تر است که از پروردگار خویش بیشتر بیم دارد به درستی که بیمناک ترین انسان ها به خدا، دانشمندان هستند. این آیات و بسیاری از آیات دیگر به اهمیت آموزش و یاد دادن اشاره دارند و میان دانش و شناخت و رفتار انسان رابطه می سازند و رابطه متقابل میان آن حقایق و سپاس گذاری و بیم را توضیح می دهند و روشن می کنند که اطاعت و تعهد به قانون و ارزش های اخلاقی پیش از آن که تبدیل به نوعی موضع گیری درونی و ذاتی گردند، از تصور آغاز می شوند که پدر آغازین عمل است.در این راه برای افراد، خانواده ها و جوامع، تکالیف و وظایفی مانند مباهات، واجبات، محرمات، مکروهات و به طور کلی بایدها و نبایدها، تبیین و تعیین شده است که علاوه بر مطالب یاد شده پیشین، در ادامه مطلب با استناد به آیات الهی و احادیث معتبر به طرح موضوعاتی مهم می پردازیم:١- عزت نفس:یکی از پایه های اساسی شخصیت انسان، عزت نفس است که موجب نیل وی به افتخار و سربلندی و مایه آزادگی و والایی همت آدمی است. انسان کریم، انسانی است که عزت نفس دارد و از پستی ها و زشتی هایی چون دروغ و دیگر رذایل اخلاقی گریزان است. عزت نفس، قدرتی است که در دل و جان انسان ظاهر می گردد و او را از خشوع و سازش و تسلیم در برابر طاغیان و یاغیان باز می دارد.2-  نقش ایمان و عمل صالح:ایمان به معنی تسلیم خدا و مطیع او بودن است و انجام دادن هر آنچه که لازمه این اطاعت است. تمام اصول اسلامی و فروع آن در ایمان تعریف و معنا می شود.3-صبر و بی نیازی از خلق خدا و توکل به منبع لایزال الهی:امام حسین (ع) فرمود: «عزت مرد در این است که احساس احتیاج به مردم نکند، یا در صورت نیاز، رو به درگاه بزرگواران برد.4- پاک دامنی و عفت:امام حسین (ع) فرمود: «که عفت انسان به میزان غیرت اوست. 5- فعالیت و تلاش برای کسب معاش و بهبود اوضاع اقتصادی:پیامبر (ع) فرمود: «حاجت هایتان را بخواهید ولی عزت نفس خود را از دست ندهید»6- مسئولیت پذیری:ایثار و فداکاری و مراعات حقوق افراد از دیگر عوامل ایجاد ارجمندی در جامعه و افراد آن است تا در سایه آن رشد فرهنگی و تعالی معنوی حاصل گردد و مسیر حرکت کمالی سرعت و کیفیت گیرد و بنیان های اساسی اسلام محقق گردد.انسان به عنوان فرد و جزء تشکیل دهنده خانواده و خانواده به عنوان کوچک ترین نهاد اجتماعی، از نظر اسلام دارای تکالیفی هستند که موجب ارتقای اجتماعی، رشد تعالی انسانی و جوامع بشری در دنیا و آخرت می شود.1-خانواده در اسلام از قداست و جایگاهی والا برخوردار است؛ 2-. تحقق ارجمندی و کرامت یکی از مهم ترین زیرساخت های تمدن، فرهنگ و جهان بینی است. 3- خانواده مهم ترین و موثرترین بستر برای پرورش کرامت و عزت مندی انسان است که می تواند افراد مؤمن و باورمند به اصول دین اسلام را به جامعه تقدیم کند.4-. امام رضا (ع) در موضوع کرامت و عزت و ارزشمندی انسان در چارچوب خانواده مباحثی ژرف و عمیق دارد که می تواند در بحران خانواده در عصر کنونی چراغی برای هدایت خانواده ها باشد. منبع: مجموعه مقالات مطالعات خانواده در سیره رضوی،