ماجرای حضور شیطان بر بالین مُحتضر  

هر موجودی از آسمان و زمین گرفته تا همه آنچه که در میان آنهاست، وجودشان محدود به «اجلی» است که خداوند آن را «تسمیه» یعنی تعیین و برآورد نموده است، به طوری که هیچ وجودی از اجل خویش فراتر نخواهد رفت، به هرحال، «اجل شیء» ظرفی است که شی ء بدان خاتمه می یابد .خداوند خبر داده است که «اجل مسمی» نزد اوست و این در حالی است که در جای دیگر فرموده: آنچه که نزد او موجود و حاضر است، هیچ گونه تمامی، تغییر و کون و فساد، عارضش نخواهد شد و نتیجتاً از گزند زمان و حوادث شب و روز در امان خواهد بود.خداوند خبر از «اجلی» داده که برای زینت زمین قرار داده شده و خبر از این که این موضوع به امر الهی محقّق می گردد. حیات دنیا نیز همین طور است یعنی در آن امری الهی وجود دارد که اجل دنیوی بدان محقق می شود. پس «اجل» دوگونه است و یا حداقل یک گونه است که دارای دو وجه است: «اجل زمانی و دنیوی و امر الهی»، از همین جا می توان فهمید که «اجل مسمی» از عالم امر است و نزد اوست و همان گونه که لفظ «عند» می رساند اصلاً حاجب و مانعی در آنجا در کار نیست.برای همین هم هست که خداوند در آیات بسیاری از «اجل» به «بازگشت به خدا» و «رفتن به سوی او» تعبیر نموده است.این بازگشت که عبارت است از خروج از نشأه دنیا و ورود به نشأه دیگر، آن مرگی است که خداوند وصف نموده نه آنچه از قبیل بی حسّی و بی حرکتی و زوال زندگی که به دید ظاهری ما درمی آید.بنابراین، روز مرگ، روز بازگشت به خدا و سوق به سوی اوست.روایتی وجود دارد که دلالت می کند: «برای بقا خلق شده اید نه برای نابودی و فنا و با مرگ، تنها از دنیایی به دنیای دیگر منتقل می گردید».از رسول اکرم (ص) نقل شده است که: «دنیا زندانِ مؤمن و بهشتِ کافر است. و موت، مؤمنان را پلی است برای رسیدن به بهشت و مر کافران را پلی برای وصولشان به جهنم. مرگ برای شخص مؤمن همچون دور افکندن لباس چرکین و برداشتن بندها و زنجیرهای سنگین و تبدیل آنها به بهترین و خوشبوترین لباسها و راحت ترین مَرکبها و بی ترس ترین خانه هاست.و مرگ برای شخص کافر همچون دور افکندن لباس های فاخر و نقل مکان نمودن از منازل نزدیک و بی ترس و تبدیل آنها به چرکترین و خشن ترین لباس ها و دور افتاده ترین خانه ها و بزرگترین عذابهاست».باری، آنچه از انسان که به «نشأه دیگر» وارد می شود، همانا روح و نفس اوست .در «توحید» از امام صادق (ع) نقل شده است که فرمود:«از ملک الموت پرسیده شد چگونه در یک لحظه ارواح را قبض می کنی، در حالی که بعضی از آنها در مغرب است و بعضی در مشرق؟ ملک الموت پاسخ داد که من این ارواح را به خود می خوانم و آنها اجابت می کنند. سپس حضرت ادامه داد:  و ملک الموت گفت که دنیا در میان دستان من همچون ظرفی است در میان دستان شما، هرآنچه که می خواهید از آن می خورید. و نیز دنیا پیش من همچون درهمی است نزد شما، هرآنگونه که می خواهید آن را به گردش درمی آورید».خداوند تبارک و تعالی برای ملک الموت، دستیارانی از ملائکه قرار داده است که آنان ارواح را قبض می کنند همانگونه که رئیس نگهبانان برای خود دستیارانی دارد و آنان را برای حوایج مختلف به کار می گیرد. بنابراین، ملائکه این اشخاص مختلف را توفّی می کنند و ملک الموت علاوه بر آنهایی که خود قبض می کند، افرادی را که ملائکه دستیارش توفّی کرده بودند، تحویل می گیرد و خداوند عزَّوجَل نیز آنها را از ملک الموت، «توفّی» می نماید».در هرحال، همانطور که گذشت، آن چیزی که «متوفّی» می شود همانا «نَفْس» است نه بدن. خداوند به «نَفْس» از خود نفس، نزدیکتر است و ملائک او نیز از عالم امرند و به امر او انجام وظیفه می نمایند.«نفس» نیز از عالم امر است و هیچ گونه حجابی از زمان و مکان در عالم امر وجود ندارد. بنابراین، «توفّی» در باطن و داخل نفس صورت می گیرد، نه در خارج نفس یا بدن. چون نفسِ متوفّی که انسان در حقیقت هم اوست، با موت از میان نخواهد رفت. و با توجّه به اینکه در دنیا سکونت گزیده و بدان آرامش یافته، در منزلگه غرور، زندگی و بدان خو کرده است، بنابراین، اوّلین چیزی که در حین موت برای وی آشکار خواهد گشت عبارت است از بطلان هرآنچه که در دنیاست و محو گشتن تمام رسوماتی که بر آن در جریان است. همچنین با از هم گسستن اسبابهای ظاهری، همه اعمال و غایاتی که در دنیا وجود داشته، به سرایی بدل خواهد گشت.

انسان در این دنیا با دوگونه موجودات وامور، سروکار دارد:  اوّل:  آنچه از زندگی دنیوی و تجملات آن که می پندارد مالک آنهاست و از آنها در رسیدن به آمال و آرزوها و اغراض خویش کمک می خواهد. دوّم:  آنهایی که به عنوان شفیع با آنان ارتباط برقرار می کند و می پندارد که بدون تأثیر و کمک آنان نمی تواند احتیاجات خویش را برطرف سازد مانند شوهر، اولاد، نزدیکان دوستان و سرشناسانی که دارای زور و هیبتی هستند.خداوند سبحان اجمالاً اشاره به بطلان هردو می کند. به هرحال، آنچه که در دنیاست، در همان دنیا باقی خواهد ماند و برای انسان از لحظه مرگ، حیات دیگری آغاز خواهد گشت که در آن از همه آنچه که در دنیا بوده است عاری و تنها خواهد شد و به همین سبب هم هست که موت یک «قیامت صغری » نامیده شده است. از امیرالمؤمنین (ع) رسیده است که: «هرکس بمیرد قیامتش برپا می گردد».  نفس بشری هنگامی که بدن راترک می گوید، صفت اختیار وتوانایی انجام فعل یا ترک آن را از دست می دهد و در این هنگام موضوع تکلیف مرتفع می گردد. در چنان وضعیّتی انسان در یکی از دو راه سعادت و شقاوت قرار می گیرد یعنی یکی از دو امر سعادت و شقاوت نسبت به او قطعی می گردد و بنابراین، یا بشارت «سعادت» را دریافت می دارد و یا وعید «شقاوت» را. بشارت، بعد از دنیا یعنی در آخرت متحقق می گردد و این هم معلوم است که بشارت دادن به امری، همیشه قبل از فرا رسیدن آن صورت می گیرد، بنابراین بشارت دادن به بهشت باید قبل از ورود بدان باشد. ازطرف دیگر تنها به امر قطعی الوقوع می توان بشارت داد و چون تا زمان موت، اختیار انسان باقی است و امکان انتقال انسان از یکی از دو راه شقاوت و سعادت به دیگری هنوز وجود دارد، لذا بشارت بهشت هیچگاه در دنیا متحقّق نمی گردد، خداوند سبحان فرموده که بزودی «مطیعین» را به اولیایش که بدان نعمت مذکور، منعم گشته بودند، ملحق خواهد ساخت: شخص مطیع از نظر اراده، دارای هیچ گونه اراده ای بجز اراده شخص مطاع نیست و نتیجتاً این مطاع است که در افعال و اراده ها، جانشین نفس و روانِ شخص مطیع می گردد و بنابراین مطاع، ولیّ شخص مطیع است و هرکس هم که جز نفس آن مطاع، نفس دیگری نداشته باشد او نیز ولیّ شخص مطیع خواهد بود؛ زیرا که در آنجا جز نفس مطاع چیز دیگری وجود ندارد. و به همین دلیل خداوند بعضی از اولیایش را ولیّ دیگران قرار داده است: باری، با توجه به این مطالب، علّت این که خداوند مطیعین رابه اولیایش ملحق می سازد، واضح می گردد، او ولیّ همه آنهاست و بعضی اولیای مقربش نیز ولیّ بعض دیگرند که از آنها در رتبه پایین ترند. و بر هیچیک از آنان نه خوفی است و نه حزنی و جملگی به بهشت و به همنشینان صالح، بشارت داده می شوند.سپس حضرت رسول، امیرالمؤمنین، حسن و حسین و فرزندانِ امام آنان، برای شخص، مجسم می گردند. در این هنگام ملک الموت می گوید:  این رسول خدا، امیرالمؤمنین، حسن و حسین و ائمه هستند که همنشینان تواند.شخص، دیدگانش را می گشاید و نداگری از جانب حق، او را می خواند و می گوید:  ای نفسی که به واسطه محمد و اهل بیتش آرامش یافتی! بازگرد به سوی پروردگارت در حالی که ولایت ائمه را پذیرفته و بدان خرسندی و مورد رضای خدا نیز قرار گرفته ای، پس داخل شو در زمره بندگانم و داخل شو در بهشتی که مهیّا ساخته ام.در این زمان برای شخص مؤمن هیچ چیزی دوست داشتنی تر از خلاصی روحش و رسیدن به نداگر نیست». «ابوجعفر (ع) فرمود:  هرگاه روح فردی از شما به حلقومش می رسد، ملک الموت بر او نازل می گردد و می گوید:  هرآنچه که آرزو نمایی، برایت فراهم خواهد شد و هرآنچه از آن بهراسی نسبت بدان امن خواهی گشت. و بعد برای وی دری به سوی منزلش در بهشت می گشاید و بدو می گوید:  به مسکن خویش در بهشت بنگر و نیز بنگر به همنشینانت رسول خدا، حسن و حسین».روایاتی که از ائمه در این معنا نقل گشته جداً بسیار است و آنها را جمع کثیری از راویان، نقل نموده اند.

اینها همه مطالبی بود که از کتاب و سنت قابل استنباط بود و البته براهینی که بر تجرد نفس و بر عدم بطلان آن در اثر گسستن ارتباطش بابدن، دلالت می کند، آنها نیز مفید همین مطالب خواهند بود.   منبع:حوزه