از تکبـــر تـا سقـوط 1400/8/8
از تکبـــر تـا سقـوط
برای هر چیزی راه میانبری است. به این معنا که هستی به گونهای برنامهریزی شده است که انسان همان گونه که میتواند از راه اسباب به خواستهها و مقاصد خویش دست یابد، میتواند با بهرهگیری از ابزار و وسایلی، راه را کوتاه کند و به چشم زدنی ره صد ساله را بپماید. پس همان گونه که میتواند با هواپیمایی هزاران کیلومتر را در چند ساعت بپماید میتواند به «کنبسمالله» طیالارض کند و زمین و زمان را در نوردد و آن را در هم پیچد و گذشته و آینده را به زمان حال آورد.همان گونه که انسان میتواند در مسیر کمالی این گونه با اسباب ظاهری و باطنی مسیرهای زمانی و مکانی را کوتاه کرده و میانبر برود میتواند در مسیر هبوط و سقوط نیز این گونه عمل کند.قرآن در معرفی یکی از عوامل سقوط آسان و سریع، به تکبر و خودپسندیاشاره میکند که هم در حوزههای شخصی و هم اجتماعی و نیز ظاهری و باطنی آثار زیانباری را در پی دارد. عناصر اساسی تکبر عبارت از خودپسندی و برتر دانستن خود از دیگران است. این برتر دانستن به سبب نمودهای عینی و بروز و ظهور بیرونی بسیار خطرناک است وشخص را دچار انجام رفتارهای بیرون از حد اعتدال و طبیعت شخصیت سالم و هنجاری میکند. از این رو خودپسندی و تکبر امری زشت و صفتی ضد ارزشی دانسته شده است.آثاری که قرآن برای تکبر بیان میکند، هبوط انسان از مقام و جایگاه انسانی است. انسان از زمانی که متولد میشود دارای جایگاه مهماشرف آفریده هاست. به این معنا که از نظر طبیعی درجایگاهی قرار دارد که میتوان آن جایگاه را در مقام قرب الهی دانست. انسان هر چند که کودکی است که هنوز ظرفیتهای اسمایی خویش را بروز و ظهور نداده و به فعلیت نرسانیده است ولی به سبب اینکه موجودی با ظرفیت بینهایت است در مقام قرب الهی برتر از همه آفریدههای هستی حتی فرشتگان نشسته است.علامه حسن زاده آملی(ره) در کلاس درس همواره از نفوذ کودکان و تسخیر و تصرفات ایشان سخن میگفت و میفرمود کودکان ازآنجا که قریب به مبدا هستند و از نظر زمانی به تازگی از مقام نفخت روحی بیرون آمدهاند همین قرب به مبدا موجب میشود که نفوذ بسیاری بر همه هستی و انسانها داشته باشند و به سادگی همه را مسخر خویش سازند و برای کارهای خویش بسیج کنند. این گونه است که به سادگی وآسانی متکبرترین انسانها و قدرتمندترین آنان را به تسخیر خویش در آورده و به حکم کودکی آنان را چون اسب و چارپایان کرده و بر آنها سوار شده و سواری میکشند. این تسخیر کنندگی کودکان ریشه در قرب به مبدا دارد و آثار آن تا زمانی که از مبدا دور نشدهاند ادامه دارد. بنابراین تسخیر دیگران ازسوی انسان امری طبیعی و موهبت الهی است. اما باقی ماندن در این مقام انسانیت تا زمانی است که برخلاف حرکت و امر الهی گام بر ندارد و در مسیر کمالی و تعالی حرکت کند. بنابراین اگر زمانی بر خلاف امر الهی حرکت کند از این مقام بیرون شده و از نفوذ و تسخیر وی کاسته میشود تا جایی که دیگران بر وی مسلط شده و شیاطینی از جن بر او چیره میشوند و او را تسخیر میکنند.گزارش قرآن از داستان هبوط ابلیس نشان میدهد که ابلیس به خاطر سه عمل خویش گرفتار دو هبوط و یک سقوط شد. علت هبوط نخست ابلیس از مقام قرب الهی، تکبر و استکبار ورزی وی نسبت به دیگری بود. وی چنانکه قرآن گزارش میکند موجودی متکبر بوده است و تکبر خویش را نهان میداشت. این تکبر وی به گونهای بود که خود را از همه هستی برتر میشمرد و به همین سبب حتی نسبت به اوامر الهیاشکال تراشی میکرد. پس از آفرینش حضرت آدم (ع) ابلیس آنچه در درون داشت یعنی تکبر درونی خویش را به شکل استکباری بروز میدهد و نسبت به فرمان خداوند برای پذیرش خلافت و ربوبیت طولی آدم(ع) سرکشی میکند و بیان میدارد که حاضر نمیشود تا مسخر شده انسان شود و او به عنوان خلیفه الهی ابلیس را به کمالش برساند. این گونه است که از سوی خداوند به سبب نافرمانی و سرکشی به شکل استکبار، از درگاه و مقام قرب رانده میشود؛ زیرا مقام قرب الهی ، مقام استکبار و نافرمانی نیست.دومین هبوط زمانی صورت میگیرد که به وسوسهگری میپردازد و با سوگندهای دروغین، حضرت آدم (ع) را میفریبد و موجبات هبوط او را فراهم میآورد. در اینجا وی افزون بر نافرمانی و سرکشی، با سوگندهای دروغین خویش، راه نافرمانی را ادامه میدهد و دیگران را نیز به گمراهی دعوت میکند و فرصتهای تعالی و تکامل در بهشت خاص را از آدم میگیرد و اجازه نمیدهد تا خلیفه الهی در آنجا به کمال شایسته خویش برسد.سومین هبوط و در حقیقت سقوط نهایی را زمانی انجام میدهد که با گستاخی تمام خداوند را متهم به گمراهی خویش میکند و سوگند میخورد تا هرگز نگذارد تا آدم (ع) و فرزندانش به مقام خلافت ربوبیت طولی دست یابند و در مسیر کمال و تقرب غایی حرکت کنند. در اینجاست که به عنوان ملعون ابدی از درگاه خداوندی رانده میشود و جایگاه یقینی و قطعی خویش در دوزخ را برای خود تثبیت میکند.اثر دیگر تکبر تمرد و سرکشی است، چنانکه در آیات پیش گفته دیده شد تکبر ابلیس موجب شد تا نسبت به فرمانهای الهی سرکشی و تمرد نماید و بر خلاف مسیر کمالی حرکت کند و در نهایت هبوط و سقوط را به جان خرد.از دیگر آثاری که قرآن برای تکبر بر میشمارد، تحقیر دیگران است. ابلیس چنین رفتاری را نسبت به آدم در پیش گرفت و همین مسئله بود که با حالتی تحقیر آمیز برای بیان علت سرپیچی خویش از فرمان پذیرش تسخیر از سوی آدم با عمل سجده بر وی گفت که آدم موجودی حقیر و پست است؛ زیرا عنصر تشکیل دهندهاش، گل بد بو و لجنی متعفن است، اما عنصر تشکیل دهنده وی، عصاره آتش است در حقیقت ابلیس مدعی آن است که شخص وی از عنصر انرژی پاک آفریده شده، در حالی که ابلیس از گل بد بو و لجن متعفن آفریده شده است.
انسانهای متکبر و خودپسند انسانهای حق ناپذیری هستند و اگر شخصی به آنها بگوید که ملاک و معیارهای سنجش و داوری شما درباره شخصیت ارزشی و ضد ارزشی، نادرست و باطل است آن را نمیپذیرند و بر درستی ملاکهای باطل خویش پافشاری میکنند. قرآن در گزارشی که از آفرینش آدم و تمرد و تکبر ابلیس میدهد به این مسئله اشاره میکند.دلهای برخی به سبب تکبر، بهگونهای میشود که هرگونه حقی را باطل و باطلی را حق میشمارند؛ زیرا حق عامل بازدارندهای نسبت به برخی از اندیشهها و بینشها و نگرشهای رفتاری است، از این رو شخص متکبر نمیتواند آن را بپذیرد. مخالفت با حق وی را به سوی باطل گرایش میدهد و در یک فرآیندی چنان میشود که نسبت به حق بهطور خودکار واکنش منفی و بازدارنده انجام میدهد و آن را به درون حوزه احساس و تفکر خویش راه نمیدهد. بر این اساس راههای ارتباطی خویش را با حقایق میبندد و مهر بر دل خویش مینهد.اگر گفته شود که انسانهای متکبر انسانهایی هستند که توانایی فهم و درک حقایق آیات الهی را ندارند امری روشن است. از این روست که قرآن در آیه ۱۴۶ سوره اعراف تکبر و خودبزرگبینی را مانع اصلی فهم آیات و معارف الهی بر میشمارد.از دیگر خصوصیاتی که قرآن برای اهل تکبر میشمارد، جدلگرایی آنان است. قرآن در آیه ۳۵ سوره غافر خصلت ستیزهجویی و جدلگرایی متکبران را به سبب مهر شدن دلهایشان نسبت به حقایق و ادله قطعی و یقینی حقایق میشمارد. از این رو با دین و آموزههای دینی و آیات الهی بهطور طبیعی مخالفت میکنند و حاضر به پذیرش آن نمیشوند و تسلیم در برابر آن را نادانی میشمارند.تکبر موجب میشود که شخص، دیگری را خوار و پست و حقیر شمارد و بر اساس معیارهای خویش به سنجش رفتار خود نسبت به دیگری بپردازد و به سادگی حقوق طبیعی و اجتماعی دیگری را نادیده گرفته و تضییع کند.چنانکه معلوم شد خیانت امری طبیعی از سوی متکبران با معیارهای باطل و نادرستی است که آنان دارند؛ قرآن بیان میدارد که انسانهای متکبر به سبب تفکر و بینش خودبرتربینی، در برابر دعوت به تقوا مقاومت میکنند و گرایش به نابهنجاریها پیدا میکنند و در رفتارها و نگرشهای خویش اصول هنجاری را به کناری مینهند.با توجه به گرایش جدلگرایانه و تشکیک نسبت به حقایق از سوی متکبران، طبیعی است که آنان مردمانی گمراه باشند و خداوند آنان را به عنوان انسانهای گمراه معرفی کند. تکبر موجب میشود تا متکبر، به سادگی نسبت به همهکس رفتاری دیگر در پیش گیرد و برای دستیابی به مقاصد و اهداف پست خویش حتی به آسانی به خداوند افترا بربندد و تهمت زند. چون ترسی از خدا و خلق خدا ندارد چسباندن اموری به خدا و نسبتهای ناروا به او دادن، برای متکبر، امری ساده و پیش پا افتاده است. ریاکاری نیز بهعنوان امری طبیعی نسبت به متکبران بیان شده است؛ دیگر کردار نادرست برخاسته از تکبر را میتوان فخرفروشی و تفاخرجویی اهل کبر و خودبزرگبینی بر شمرد. چنانکه روشن شد اهل تکبر کسانی هستند که اگر به سوی حقیقت و کار خیری رو میآورند به سبب آن است که تحت فشار افکار عمومی قرار گرفتهاند. از این رو اصولا گرایش به احسان به دیگران ندارند؛ زیرا خویشتن را برتر و بزرگتر از این حرفها میدانند که گامی برای دیگری بردارند.بر این اساس بخلورزی و نیز ترویج آن از سوی متکبران امری طبیعی است که آیات ۳۶ و ۳۷ سوره نساء بدان اشاره کرده است؛ زیرا در این آیه سخن از مختال و متکبری است که نه تنها خود بخل میورزد و اهل احسان و انفاق نیست بلکه دیگران را نیز از نیکی و احسان باز داشته و آنان را به بخل دعوت میکند.تکبر چنانکه از آیات قرآن به دست میآید عامل اصلی در گمراهی مردمان میشود. گام به گام آدمی را تا نیستی واقعی و هبوط و سقوط میکشاند. اینگونه است که انسان خودبزرگ بین و متکبر از محبت و دوستی خداوند محروم میشود. اکنون خوب است نگاهی به زمینههای ایجاد تکبر داشته باشیم؛ زیرا شناخت آنها موجب میشود تا از آن پرهیز کنیم و خود را از گرفتاری در دام تکبر و آثار مخرب آن در امان نگه داریم.به نظر میرسد که خلق و خوی استکباری و خودبرتربینی ابلیس یکی از علل و عوامل مهم بیرونی است که زمینه تکبر در انسان را سبب میشود. علم و دانش دارای جایگاه بلندی در تفکر اسلامی و قرآنی است، اما علم غیرهدفمند به جای آنکه نور شود خود عامل ظلمت و گمراهی بشر میشود. این گونه است که در روایات اسلامی سخن از ظلمات نوری است. به این معنا که علم و دانش که از نور است خود حجاب و پرده جان آدمی میشود و اجازه نمیدهد تا انسان خود و جهان را بشناسد.از دیگر اموری که زمینهساز تکبر انسان میشود، غفلت از یاد خدا و آیات اوست. همین ندیدن و غفلت از آیات جلالی و جمالی الهی است که انسان را به تکذیب آیات میکشاند. برخی از آیات پیشین به این مهم توجه داده است که وجود امکانات فراوان و آسایش و رفاه موجب شده است که عدهای در دام تکبر بیفتند.نژادپرستی از دیگر زمینهسازهای تکبر و خودبرتربینی راه رهایی از تکبربرای پیشگیری از گرفتار شدن در دام تکبر میبایست زمینههای آن را کاست و یا از میان برد. بر این اساس لازم است از غفلت رهایی یافت و از اشرافیت تکبری پرهیز کرد. اما اگر کسی در دام آن افتاده و اهل تکبر شده است پیش از آنکه مهر بر دلش بخورد باید ایمان خویش را به آخرت تقویت کند و با یادکرد خداوند و قیامت و بازخواستهای آن روز، خود را از شر کبر و تکبر برهاند.در حقیقت یاد کرد خدا و آخرت و رستاخیز مانع از تکبر و عاملی برای رهایی از بیماری تکبر است.