سبک زندگی اسلامی 1400/10/5
سبک زندگی اسلامی
اسمای متضاد الهی:در قرآن،اسمای متضادی چون هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ و مانند آنها برای خداوند ذکر شده است.(حدید، آیه ۳)خدا در قرآن در توصیف خویش میفرماید: وَهُوَ الَّذِی فِی السَّمَاءِ إِلَهٌ وَفِیالْأَرْضِ إِلَهٌ؛ و اوست که در آسمان خداست و در زمین خداست.(زخرف، آیه ۸۴(همچنین امام سجاد(ع) در دعای عرفه صحیفه سجادیه میفرماید: خداوند در اوج بلندی خود، نزدیک و در نزدیکی خود بلند است.به نظر میرسد که وقتی چیزی ظاهر باشد، نمیتواند در همان حال باطن باشد، یا برعکس؛ یا وقتی چیزی اول است، در همان حال نمیتواند آخر باشد یا بر عکس.اما حقیقت آن است که تضادی میان اسمای حسنای الهی نیست؛ این را «صمد» بودن خدا اثبات میکند، زیرا حقیقت صمد چیزی است که اجوف یا همان توخالی و پوچ نباشد، بلکه توپُر باشد. وقتی اینگونه باشد همه هستی را پر کرده و جایی یا چیزی را خالی نگذاشته است؛ چرا که همه چیز اوست و هر چیزی شأنی از شئون الهی و مظهری از مظاهر انوار صفات الهی است. براین اساس، وقتی همه چیز اوست و همه جا را با صمد بودن خویش پر کرده است، دیگر معنا ندارد تا از اول یا آخر بودن یا ظاهر و باطن بودن یا قرب و بعد یا مانند آنها سخن گفته شود.پس اگر سخن از ظهور و بطون است، نسبت به ما است نه نسبت به خدا و اگر از قرب و بعد، یا علو و دنو یا اول و آخر یا اله آسمان و اله زمین و مانند آنها سخن گفته میشود، این سخن گفتن متناسب با مخاطبی چون انسان است وگرنه خدا همه هستی را پر کرده است؛ چنانکه مراد از «عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَهْ»این نیست که برخی از امور برای خدا غیب است؛ زیرا خدایی که همه هستی را پر کرده و صمد است و همه او و از مظاهر انوار صفاتش است، دیگر غیبی معنا ندارد. پس اگر غیب و شهادت را به کارمی برد، در حقیقت بیانی بر اساس نگرش انسانی است تا باز با همین نگاه معلوم شود که او همه چیزدان است و غیب برای او معنی ندارد.
این مطلب یک داستان نیست! واقعیته! :برای دیدن خانواده بعد از 16سال دوری به ایران رفته بودم، یک روز که با اتومبیل برادرم بودم، در یکی از خیابانهای شلوغ تهران پسری 14-15 ساله اجازه گرفت تا شیشۀ ماشین را تمیز کند. به او اجازه دادم و اتفاقا کارش هم خیلی تمیز بود، یک 20دلاری به او دادم با حیرت گفت شما از آمریکا آمدید؟ گفتم بله، بعد گفت امکان دارد از شما چند سوال دربارۀ دانشگاههای امریکا بپرسم، به همین خاطر هم پولی از شما بابت تمیز کردن شیشه نمیخواهم! رفتار مودبانهاش تحت تاثیرم قرار داده بود... گفتم بیا بنشین توی ماشین باهم حرف بزنیم... با اجازه کنارم نشست... پرسیدم چند سالت هست؟ گفت 16. گفتم دوم دبیرستانی؟گفت نه امسال دیپلم میگیرم...گفتم چطور ؟ گفت درسم خوب است و سه سال را جهشی خواندم و الان سال آخرم... گفتم چرا کار میکنی؟ گفت من دوسالم بود که پدرم فوت شد... مادرم آشپز یک خانواده ثروتمندست...من و خواهرم هم کار میکنیم تا بتوانیم کمکش کنیم... اما درس هم میخوانیم...پرسید آقا شنیدم دانشگاههای آمریکا به شاگردان استثنایی ویزای تحصیلی و بورس میدهد... پرسیدم کسی هست کمکت کند؟ گفت هیچکس فقط خودم و خودم... گفتم غذا خوردی؟ گفت نه... گفتم پس بیا با هم برویم یک رستوران غذا بخوریم و حرف بزنیم... گفت بشرط اینکه بعد توی ماشین را تمیز کنم و من هم قبول کردم، با اصرار من سه نوع غذا سفارش داد و با مهارت خاصی بیشتر غذای خودش را در لابهلای غذای خواهر و مادرش گذاشت...نزدیک به 2 ساعت با هم حرف زدیم! دیدم از همه مسائل روز خبر دارد و به خوبی به زبان انگلیسی حرف میزند... نزدیک غروب که فرید را (اسمش فرید بود ) نزدیک خانۀ خودشان پیاده کردم تقریبا اطلاعات کافی از او در دست داشتم! قرارمان این شد که فردای آنروز مدارک تحصیلیش را به من برساند. من هم به او قول دادم که هر کاری که در توانم باشد برای اقامت او انجام دهم...حدود 6 ماهی طول کشید تا از طریق یک وکیل آشنا بالاخره توانستم پذیرش دانشگاه را تهیه کنم و آنرا با یک دعوت نامه از سوی خودم برای فرید پست کردم... چند روز بعد فرید بغض کرده زنگ زد و گفت من باورم نمیشود فقط میخواستم بگویم ما دو روز است تاصبح داریم اشک شوق میریزیم... با همسرم نازنین ماجرا را در میان گذاشته بودم... او هم با مهربانی ذاتیاش کمکم کرد تا همه چیز سریعتر پیش برود. خلاصه 6 ماه بعد در فرودگاه لس آنجلس به استقبالش رفتیم...صورتش خیس اشک بود و فقط از ما تشکر میکرد... وقتی دو سال بعد به عنوان جوانترین متخصص تکنولوژیهای جدید در روزنامۀ نیویورک تایمز معرفی شد به خود میبالیدیم! نازنین بدون اینکه به ما بگوید راهی برای آمدن مادر و خواهر فرید پیدا کرد...یک روز غروب که از سر کار آمدم نازنین سورپرایزم کرد و گفت خواهر و مادر فرید فردا پرواز میکنند.. روز زیبایی بود! وقتی فرید آنها را دید قدرت حرف زدن و حتی گریه کردن هم نداشت فقط برای لحظاتی در آغوش مادر و خواهرش گم شد و نگاهمان کرد و گفت شما با من چهها که نکردید! مشغول پذیرایی از مهمانها بودیم که نازنین صدایم کرد و فرید را نشانم داد که با یک حوله و سطل آب شبیه اولین بار که در خیابان دیده بودمش داشت اتومبیلم را تمیز میکرد...از خانه بیرون رفتم و بغلش کردم! گفت میخواهم هرگز فراموش نکنم که شما مرا، از کجا به کجا پرواز دادید. انسانیت انسان ها را به اوج میرسانند.دکتر فریدعبدالعالی از استادان ممتاز و برجستۀ دانشگاه هاروارد آمريكا
نماز:«هر که نمازش را با حضور قلب بخواند، رکوع (و سجودش) را درست انجام بدهد، عجله نکند، خداوند وحشت قبر را از او بردارد.امام باقر (ع)/بحار، ج 6،ص244