سبک زندگی اسلامی      

چرا توفیق عمل صالح نداریم؟ :آیا از خود پرسیده‌ایم با وجود قرآن٬ علماء٬ احادیث٬ ائمه٬ مراجع تقلید٬ مرکز پاسخ‌گویی به سؤالات و... وقتی که اسباب و راه‌های هدایت موجود است، چرا در نماز هر روز می‌گوییم: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ»؟؟آنچه کاملاً مشخص است این است که اسباب هدایت و سعادت هر چند در بیرون وجود دارد ولی ناقص هستند؛ چرا که ما گاهی در شرایطی گیر می‌کنیم و اختیار داریم که عمل نیک را می‌شناسیم ولی انتخاب عمل نیک‌تر سخت است، آنجاست که هدایت الهی را نیاز و حس می‌کنیم.در جدال نفس و عقل٬ گاهی شیطان این چنین در صفت رحمان خود را به ما نشان می‌دهد که اگر خداوند دست ما را نگیرد، گمراه می‌شویم.هدایت خداوند دو نوع است: هدایت عامه و هدایت خاصه. هدایت عامه، شامل همه انسانها می‌شود، به عنوان مثال، همه می‌دانیم که دزدی بد است.اما هدایت خاصه، مختص کسانی است که به‌ خاطر عمل نیک و جهادی که در راه خدا می‌کنند، در کلاس خصوصی حضرت حق شرکت کرده‌اند.کسی هم برادرش نیازمند است و هم همسایه‌اش، چگونه مبلغی را بین این دو تقسیم کند که مطلوب حق باشد، این هدایت خاصه است و هدایت عمومی جواب نمی‌دهد.خداوند از دو طریق انسان را هدایت خاصه می‌کند:نخست از طریق بخشیدن علم٬ فرد را به راه خطا و سرانجام راهی که می‌رود، آگاه می‌سازد.فرض کنیم که کسی برای هر چیزی عصبانی می‌شود. خدا به او علم می‌دهد تا یقین کند این دنیا ناپایدار است و ارزش ندارد که برای شکستن شاخۀ درختی در باغش، ساعت‌ها داد و بی‌داد کند. هدایت الهی به اینجا ختم نمی‌شود، خدا باید مبدأ میل انسان را از فضل خود تغییر دهد تا هدایت الهی کامل گردد.این فرد به این نتیجه و علم می‌رسد که عصبی شدن ارزش ندارد و کار بی‌خودی است؛ اما در عمل موفق نخواهد شد! چرا که مبدأ میل او هنوز عوض نشده است و بدون تغییر مبدأ میل٬ هدایت الهی تکمیل نمی‌شود. امری که کلا در اختیار خداست؛ یعنی خدا علم را داده اما هنوز فرمان ما را از شیطان نگرفته است.حال چه کنیم خداوند فرمان ما را از دست شیطان و هوای نفس بگیرد و در اختیار خودش باشد؟باید انسان در راه خدا بعد از اینکه علم پیدا کرد وارد عمل شود.کسانی که در راه ما تلاش کنند به راه راست هدایت خواهیم کرد. (69 - عنکبوت).پس هدایت الهی با نشستن و فکر کردن تمام نمی‌شود. این فرد عصبی باید، دست به دعا بردارد و گناهان را توبه و ترک کند و در راه خیر قدم بگذارد تا خداوند مبدأ میل او را عوض کند.فردی الکلی می‌شناختم که گفت: «سال‌ها خواستم ترک کنم٬ هر بار گفتم می‌نوشم برای بار آخر، بازم نتوانستم. روزی مادر پیرم را به زیارت مشهد بردم و دست و پای مادر پیرم را بوسیدم و از او خواستم برای من دعا کند تا شراب را ترک کنم. یک روز بعد از سفر از شراب مرا متنفر کردند. طوری‌که وقتی آن را می‌دیدم استفراغ می‌کردم.»؛ و این همان تغییر مبدأ میل است.وقتی خداوند می‌فرماید: «من هر که را بخواهم هدایت می‌کنم.»، دلیل این است که راه هدایت حتی مشخص هم شود انسان٬ بدون کمک او نمی‌تواند در راه مستقیم پا بگذارد و پیش‌نیاز کمک خدا، کمک انسانی است که هدایت می‌خواهد.

من دیگ نخریدم :آورده اند یکی از علما ۴۰ شبانه روز چله گرفته بود تا امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف را زیارت کند ۰۰۰تمام روزها روزه بود ۰۰۰در حال اعتکاف ۰۰۰از خلق الله بریده بود...!!!صبح به صیام و شب به قیام زاری و تضرع به حضرت حجت روحی له الفدا ۰۰۰شب ۳۶ ندایی در خود شنید که می گفت  :*فلانی ساعت ۶ بعد از ظهر بازار مسگران در دکان فلان مسگر.عالم می گفت:از ساعت ۵ در بازار مسگران حاضر شدم در کوچه های بازار از پی دکان فلان می گشتم.گمشده خویش را در آنجا زیارت کنم...پیرزنی را دیدم دیگ مسی به دست داشت و مسگران نشان می داد...قصد فروش آن را داشت.به هر مسگری نشان می داد ؛  وزن می کرد و می گفت  :  به ۴ ریال و ۲۰ شاهی.پیرزن می گفت  : نمیشه ۶ ریال بخرید ؟مسگران می گفتند : خیر مادر برای ما بیش از این مبلغ نمی صرفد.پیرزن دیگ را روی سر نهاده و در بازار می چرخید.همه همین قیمت را می دادند.پیرزن می گفت  : نمیشه ۶ ریال بخرید  ؟تا به مسگری رسید که دکان مورد نظر من بود. مسگر به کار  خود مشغول بود.پیرزن گفت  : این دیگ را برای فروش آوردم به ۶ ریال می فروشم  ؛ خرید دارید  ؟مسگر پرسید چرا به ۶ ریال  ؟پیر زن سفره دل خود را باز کرد و گفت  :پسری مریض دارم  ؛ دکتر نسخه ای برای او نوشته است که پول آن ۶ ریال می شود.مسگر پیر  ؛ دیگ را گرفت و گفت  : این دیگ سالم و بسیار قیمتی است . حیف است بفروشی.امّا اگر اصرار داری بفروشی من آن را به ۲۵ ریال می خرم!!!پیر زن گفت:عمو مرا مسخره می کنی ؟!مسگر گفت  : ابدا".دیگ را گرفت و ۲۵ ریال در دست پیرزن گذاشت.پیرزن که شدیدا" متعجب شده بود  ؛ دعا کنان دکان مسگر را ترک کرد و دوان دوان راهی خانه خود شد.عالم می گوید  : من که ناظر ماجرا بودم و وقت ملاقات را فراموشم شده بود در دکان مسگر خزیدم و گفتم  :عمو انگار تو کاسبی بلد نیستی  ؟!اکثر مسگران بازار این دیگ را وزن کردند و بیش از ۴ ریال و ۲۰ شاهی ندادند. آنگاه تو به ۲۵ ریال می خری ؟!مسگر پیر گفت:  *من دیگ نخریدم* .من پول دادم نسخه فرزندش را بخرد. پول دادم یک هفته از فرزندش نگهداری کندپول دادم بقیه وسایل خانه اش را نفروشد. *من دیگ نخریدم*.عالم می گفت:از حرفی که زدم بسیار شرمسار شدم در فکر فرو رفته بودم که...‌شخصی با صدای بلند صدایم زد و گفت:فلانی ؛ کسی با چله گرفتن به زیارت ما نخواهد آمد ....!!!دست افتاده ای  را بگیر و بلند کن ما به زیارت تو  خواهیم آمد ...گل یاس زهرا(س),