چرا احساس خوشبختی نمی‌کنیم؟                  

ممکن است گفته شود که اگر ثروت داشتیم، احساس خوشبختی می‌کردیم، زیرا کسانی که امکانات و آسایش دارند، حتما احساس آرامش و خوشبختی دارند؛ ما هم اگر غنی و ثروتمند بودیم، دیگر چه غمی داشتیم تا مثل امروز احساس بدبختی بکنیماما وقتی به سراغ همین ثروتمندان می‌رویم و تنها به ظاهر زندگی آنان نظر نکنیم، می‌بینیم که آنان نیز احساس خوشبختی ندارند، هر چند که بگویند بدبخت نیستیم که در تنهایی خودشان به این نیز اقرار دارند. از همین رو گفته‌اند: «باطن زندگی خود را با ظاهر زندگی دیگران قضاوت و مقایسه نکنیم.»بر اساس آموزه‌های قرآن، سعادت و شقاوت یا همان خوشبختی و بدبختی در فرهنگ فارسی، یک حالت باطنی و نفسانی است که نشانه‌های آن در ظاهر خودنمایی می‌کند؛ یعنی همان‌طوری که حزن و خوف و سرور و فرح امری باطنی است که نشانه‌های آن در چهره شخص خود را نشان می‌دهد، خوشبختی و بدبختی نیز این‌گونه است؛ زیرا هرگز دارایی و ثروت به معنای خوشبختی نیست؛ چنان‌که فقر و نداری به معنای بدبختی نیست؛ زیرا می‌توان افراد متمکنی را یافت که احساس خوشبختی نمی‌کنند، در حالی که افراد فقیری نیز می‌توان یافت که احساس خوشبختی می‌کنند.از دیدگاه قرآن زمانی احساس خوشبختی به انسان دست می‌دهد که به حالت «استغنا» و احساس «غنی» بودن برسد. البته این «استغنا» با ثروت تحقق نمی‌یابد؛ زیرا استغنا به معنای بی‌نیازی و رهایی از «فقر» است که ثروت تنها علت ناقصه آن است؛ چرا که انسان زمانی احساس استغنا می‌کند که خود را از «غیر» از همه جهات بی‌نیاز ببیند و چیزی حیات و سلامت او را تهدید نکند؛ در حالی که اموری چون بیماری، احتمال ازدست رفتن ثروت، بلکه از دست رفتن حیات با مرگ، احساس استغنا را از انسان سلب می‌کند و نوعی فقر و نداری را در خود می‌یابد که همه وجودش را در‌بر گرفته است.انسان بلکه همه هستی از «فقر وجودی و هویتی» رنج می‌برد؛ زیرا حیات او همانند لامپ و چراغی است که همواره نیازمند منبع انرژی و سوخت است به طوری که اگر دمی این افاضه وجود و حیات از منبع وجود و حیات قطع شود، نیستی و نابودی یا مرگ برایش رقم می‌خورد. از همین رو خداوند فقر حقیقی را برای همه هستی از جمله انسان و غنای حقیقی را برای خویش تعریف می‌کند و می‌فرماید: اى مردم شما به خدا نیازمندید و خداست که بى‌‏نیاز ستوده است؛ و اگر بخواهد شما را مى‌‌برد و خلقى نو به جای شما بر سر کار مى‌‏آورد؛ و این امر براى خدا دشوار و سخت نیست.(فاطر، آیات ۱۵ تا ۱۷(.پس اگر انسان به مسائلی چون از دست رفتن ثروت به سبب تغییرات خواسته و ناخواسته، گرفتاری به انواع بیماری‌های سخت درمان و بی‌درمان، ناتوانی از بهره‌مندی از ثروت و دارایی و امکانات و حتی مرگ هم توجه نداشته باشد، حقیقت وجود فقری او وابستگی و تعلق کامل و تمامش را به دیگری به نمایش می‌گذارد، به طوری که نمی‌تواند خود را همه کاره در زندگی ببیند‌، بلکه این احساس در او دائمی است که دیگری است که زمام امورش را در دست دارد و مشیت‌ها و اراده‌ها تابعی از مشیت و اراده الهی است؛ چنانکه خدا بصراحت به این نکته توجه می‌دهد و می‌فرماید: شما مشیت و اراده نمی‌کنید، مگر آنکه خدای پروردگار جهانیان اراده کند.(تکویر، آیه ۲۹؛ انسان، آیه ۳۰)پس اگر انسان به همین حقایق بنگرد و اهتمام ورزد، در می‌یابد که ناتوان و فقیر محض است و هیچ غنایی ندارد؛ و اگر مال به تنهایی موجب خوشبختی بود، باید همه ثروتمندان چنین احساسی داشته باشند که مردمان خوشبختی هستند؛ اگر حتی گروهی ‌اندک نیز چنین احساس خوشبختی نداشته باشند، از آن دانسته می‌شود که ثروت مادی علت تامه خوشبختی نیست.از نظر قرآن، احساس خوشبختی حقیقی زمانی در انسان ایجاد می‌شود که تضمین کاملی نسبت به حال و آینده خود داشته باشد و گذشته‌اش هیچ تاثیری برای حال و آینده او نگذارد؛ اما از آنجا که دنیا همواره درحال تغییر است و این تغییرات در بیرون و درون انسان همواره در حال رخ دادن است، به نظر می‌رسد که انسان نمی‌تواند هرگز در دنیا احساس خوشبختی داشته باشد؛ زیرا اگر هیچ تغییری در بیرون انسان رخ ندهد و همه چیز بر وفق مراد باشد- البته که چنین نیست و در بیرون تغییرات به سرعت و شدت در حال رخ دادن است-، اما شکی نیست که انسان در درون خود تغییرات را می‌یابد؛ زیرا بیماری و پیری و مرگ برای هر انسانی رقم خورده است. خوشبختی و بدبختی حقیقی را باید نه در مال و ثروت و سلامت و مانند آنها، بلکه در عبودیت انسان جست‌وجو کرد که انسان برای آن آفریده شده است.(ذاریات، آیه ۵۶) کسی که در صراط مستقیم عبودیت بر اساس هدایت فطری و تشریعی وحیانی قرار می‌گیرد، به سعادت و خوشبختی حقیقی می‌رسد، به طوری که با آنکه ممکن است مالی نداشته باشد، بلکه حتی در بیماری باشد، اما احساس خوشبختی واقعی داشته باشد. این احساس حقیقی خوشبختی را می‌توان در نشانه‌هایی یافت که مهم‌ترین آن، حالت روانی رضا و خشنودی است. در روایت است: امام باقر(ع) برای عیادت از جابربن عبدالله انصاری به منزل او تشریف بردند و از حال وی جویا شدند. جابر عرض کرد: من در حالی هستم که فقر، نزدم محبوب‌تر از توانگری است، مرض نزدم محبوب‌تر از سلامتی است و مرگ نزدم بهتر از زندگی است. امام فرمودند: اما ما اهل بیت، هر چه از ناحیه خداوند رسد، نزد ما محبوبترین است: فقر یا غنی، مرض یا سلامتی، مرگ یا زندگی. (جامع‌السعادات، ج۳، ص ۲۸۵(در جایی دیگر امام باقر(ع) می‌فرماید: رضی الله، رضانا اهل‌البیت؛ رضایت خداوند همان رضایت ما اهل بیت(ع) است.البته از نظر قرآن، کسی در مقام رضا قرار می‌گیرد که خدا را به عنوان پروردگار حکیم بشناسد که بر اساس حکمت و علم و قدرت و غنای حمیدش، هرگز بیهوده عمل نمی‌کند، عالم به حال مخلوقاتی است که براساس رحمت خلق کرده (هود، آیه ۱۱۹) و عجز و ناتوان نیست و بدون بخل می‌بخشد؛ چرا که خدای غنی حمید است که رفتارش ستوده در نزد همگان است.(فاطر، آیه ۱۵(افرادی که چنین خدایی را بندگی می‌کنند، به آرامش و امنیت می‌رسند و برای آنان سایه ایمان ایجاد می‌شود؛ زیرا ایمان به معنای رفتن در «مأمن» است که انسان دیگر هیچ احساس خطر و ناامنی نمی‌کند. (دخان، آیات ۵۱ و ۵۷) این‌گونه است که اهل استقامت در دین و ایمان، از آرامش مطلقی بهره‌مند می‌شوند که در ساحت رضا برای آنان ایجاد شده است؛ خدا می‌فرماید: در حقیقت کسانى که گفتند پروردگار ما خداست‏‌، سپس ایستادگى کردند، فرشتگان بر آنان فرود مى‌‏آیند و مى‏‌گویند:‌ هان بیم مدارید و غمین مباشید و به بهشتى که وعده یافته بودید شاد باشید؛ در زندگى دنیا و در آخرت دوستانتان ماییم و هر چه دل‌هایتان بخواهد در بهشت براى شماست و هر چه خواستار باشید در آنجا خواهید داشت؛ روزى آماده‏‌اى از سوى آمرزنده مهربان است. (فصلت، آیات ۳۰ تا ۳۲(هر چند که از نظر قرآن، خوشبختی و بدبختی مطلق در آخرت است و اما مومنان اهل رضا با آنکه به ظاهر در فقر و بیماری هستند، ولی احساس خوشبختی دارند؛ چنان‌که کافران به سبب فقدان ایمان، حتی در اوج دارایی همواره این احساس خطر از مرگ و بیماری را دارند که همه چیز را ازدست بدهند و احساس بدبختی به سراغشان می‌آید، به‌ویژه زمانی که گرفتار بیماری و از دست رفتن ثروتی می‌شوند. این‌گونه است که مایوس شده و دچار اضطراب و افسردگی و حزن شدید می‌شوند؛ زیرا چنین افرادی حالت متعادل در افکار و رفتار ندارند؛ از همین رو به دارایی گرفتار هیجان شدید فرحناکی می‌شوند و در هنگامه نداری دچار یأس شدید می‌شوند؛ زیرا انسان‌های گرفتار خیالبافی و تفاخر و فخرفروشی هستند. به سخن دیگر، کسی که خوف و حزنی نداشته باشد، همان خوشبخت حقیقی و واقعی است؛ و چنین حالتی به تمام کمال برای مومنان در سطح مقام رضا محقق می‌شود. بنابراین، اگر اهل اسلام و ایمان احساس بدبختی می‌کند، به دلیل همان فقدان دستیابی به مقام رضا است؛ زیرا اگر در سطح رضا بودند، خوف و حزنی برای آنان نخواهد بود و همواره احساس خوشبختی خواهند داشت. چنین افرادی اسلام نیم‌بندی دارند که با افکار و رفتار غیر اسلامی کافران و مشرکان آمیخته است و نوعی اسلام التقاطی دارند، به ظاهر مسلمان و در باطن سبک زندگی و افکار و عقایدشان، غیراسلامی است. از همین رو این افراد همان مشکلاتی را دارند که کافران و منافقان و مشرکان با آن روبه‌رو هستند. پس اگر کسی از مسلمانان احساس بدبختی بکند، این احساس برخاسته از همان معیارهای غیر اسلامی است که خوشبختی را در امکانات و ثروت و آسایش و آرامش نیم بند برخاسته از آن می‌دانند. بنابراین، اگر فلسفه و سبک زندگی آنان اسلامی و قرآنی شود، در آن زمان دیگر چنین احساس بدبختی نخواهند داشت