انکار حقایق با علم به حقانیت 1401/12/14
انکار حقایق با علم به حقانیت
شاید شما هم با کسانی مواجه شده اید که حقیقتی چون تاثیر حجاب برای امنیت زن در برابر بدکاران و زشتکاران را می داند، اما به اسباب غیر عقلانی و عقلایی به انکار این حقیقت و مخالفت با ححاب می پردازد. از نظر آموزه های وحیانی قرآن، بسیاری از مردم این گونه هستند و نسبت به اموری که صد درصد در حقانیت آن علم و یقین قطعی دارند، مخالفت می کنند؛ زیرا هواهای نفسانی، برترجویی، ظلم گرایی، خودبرتربینی و اموری از این دست اجازه نمی دهد تا حقیقتی که می شناسند، بپذیرند و تابع آن باشند. این گونه است که مخالفت با خدا و انکار قیامت و معاد و زنده دوباره انسان در آخرت و بازخواست و حسابرسی در آن را به شدت انکار می کنند و به گونه ای زندگی می کنند که گویی اصلا چنین چیزهایی غیر عقلانی یا غیر عقلایی بوده و جزو خرافات بی معنا و بی ارزش است.از نظر آموزه های قرآنی، انسان دارای همه ابزارهای شناختی و گرایشی است که او را با واقعیت های خارجی و حقایق هستی آشنا کرده تا در مسیر صراط مستقیم عبودیتی قرار گیرد که او را به کمالات بایسته و شایسته از جمله خلافت الهی می رساند.نفس این قابلیت را دارد که در دو مسیر صعود و سقوط حرکت کند. پس کسانی که بر خلاف فطرت شروع به دروغگویی، خیانت، بی وفایی، ظلم و مانند آنها می کنند، آهسته آهسته در یک فرآیندی نفس خویش را از سلامت فطری و استوا و اعتدال خارج کرده و با تغییر فطرت آن را دفن و دسیسه کرده تا جایی که در نهایت مطبوع و مختوم می شود.(بقره، آیه 7) در این صورت دیگر، حقایق را وارونه می بیند و تحلیل و تبیین و توصیف کرده و توصیه هایی نیز بر اساس همان توصیف وارونه می دهد.البته از نظر قرآن، قلب و فؤاد انسان به عنوان مرتبه ای از مراتب نفس دارای کارکردهای پنج گانه تعقل و تفقه و تذکر و تدبر و تبصر است. البته این زمانی است که نفس و قلب بر سلامت فطری خویش باقی بوده یا با تقوای الهی در سایه ایمان و عمل صالح تقویت شده و به مرتبه قلب سلیم برسد؛ اما وقتی همین نفس و قلب با فجور و بی تقوایی از سلامت خارج و بیمار شود، دیگر کارکردهای گذشته را نخواهد داشت یا بسیار ضعیف خواهد بود؛ زیرا در این حال شخص به سطح چارپایان یا پست تر یعنی سطح نباتات و جمادات سقوط می کند.(اعراف، آیه 179).پس از آن جایی که برخی از انسانها از نظر سطح ادارکی باهوش تر و زیرک تر هستند، به یک معنا نخبگان را تشکیل می دهند. اینان در دو طریق صعود و سقوط رهبران دیگرانی می شوند که در این سطح هوشی و ادراکی نیستند. از این روست که ما با دو دسته «ائمه الایمان» و «ائمه الکفر» مواجه هستیم که از نخبگان جامعه تشکیل می شوند.از نظر قرآن، ائمه الکفر پیشگامان در هنجارشکنی و سنت شکنی هستند. آنان به سبب سطح ادراکی برتر و بالا نه تنها حقایق را درک می کنند، بلکه آنها را از واقعیت ها جدا می کنند؛ زیرا می دانند که واقعیت هایی است که حقیقت نیستند و نمی توان آنها را ارزشی یا هنجاری دانست؛ به عنوان نمونه واقعیتی چون بت پرستی را خلاف حقیقت می دانند؛ اما چنان که بیان می شود برای اهدافی خاص که دنیوی است، حقایق را نادیده گرفته و حتی آن را در ظاهر انکار می کنند. آنان می دانند که انسان نمی تواند «رب» باشد، اما مدعی ربوبیت برای خویش است؛ چنان که فرعون این گونه بود.(نازعات، آیات 23 و 24) فرعون و فرعونیان با معجزات دهگانه حضرت موسی(ع) نسبت به حقیقت ماورای دنیوی آنها آگاه شده و به یقین شدید و قوی و تمام نسبت به آن بصیرت یافتند، ولی بر خلاف بصائر آن را انکار کردند.(نمل، آیه 14)اصولا بسیاری از مردم به ویژه نخبگان، نسبت به بسیاری از حقایق مسلم، علم و یقین دارند، هر چند که سطح علمی و یقینی افراد فرق دارد؛ زیرا دست کم سه مرتبه و سطح برای یقین است که شامل علم الیقین، عین الیقین وحق الیقین است.از نظر قرآن، هر فرد انسانی وقتی به خویش می نگرد می بیند که در گذشته هیچ بوده و خدا او را از نطفه آفریده و به او گوش و چشم و دیگر ابزارهای شناختی و ادراکی و گرایشی را داد تا با آن بر اساس فطرت به سوی حق بروند و از باطل دوری ورزند و به یک معنا شاکر باشند نه کافر.اما همین انسان وقتی با نگاهی علمی و عقلی به آفرینش خویش می نگرد، این حقیقت را می بیند و می یابد که چیزی نبوده و اینک مخلوقی این گونه شده که می توان گفت که در زمین اشرف و برتر از او نیست؛ اما همین انسان، با که نشئه اولی یعنی نشئه دنیا را دید و تجربه کرد، به انکار نشئات دیگر می پردازد می گوید مگر می شود که آخرت و نشئه ای دیگر باشد یا پس از مرگ دوباره به تن بازگردیم؟ مگر می شود که ما دوباره برانگیخته شویم؟خدا در پاسخ به این پرسش می فرماید که این افراد با آن که به حقیقی علم و یقین صد درصد دارند، ولی به دلیل «علو» و «ظلم» آن را انکار می کنند: آیات بصیرت بخش و معجزات ما را به جهت ظلم و علوّ انکار کردند و گفتند که سحر است، درحالی که به آن یقین قطعی داشتند.(نمل، آیه 14)بسیاری از مستکبران و ظالمان این گونه هستند که به حق و قسط و سهم الهی خویش قانع نیستند که در قالب عدالت الهی به آنان داده شده است؛ از این روست که آنان با ظلم و تعدی حقوق دیگران را غصب می کنند. پس بر همین اساس است که حتی اگر حق و حقیقتی را به یقین شناختند که مال دیگری است، باز آن را غصب می کنند و با ظلم به آنان اجازه نمی دهند آنان به حق خویش برسند.از نظر قرآن، دومین اصل اساسی در انکار حقیقت از سوی آگاهان و عالمان، علوّ و برتر جویی آنان است؛ زیرا کسی که خود را برتر و عالی می داند و دنبال علو و برتری است، حاضر نمی شود تا به حق و حقیقت تن در دهد و بر اساس آن عمل و رفتار کند؛ از همین روست که شیطان با علو و برتر جویی خواست تا حق انسان را نادیده گیرد و خود را در جایگاه خلافت الهی قرار دهد؛ فرعون نیز این گونه بود و خود را «ربکم الاعلی» می دانست و حق پروردگاری و قانونگذاری و تشریع را برای خویش می دانست و بر این باور بود که می بایست بر همگان مسلط باشد و دیگران رای و نظر او را بپذیرند.(نازعات، آیات 23 و 24)...از نظر آموزه های وحیانی قرآن، حجاب موجب می شود تا زن و جلوه های زیباشناختی او شناخته و دیده نشود و مورد اذیت و آزار بیماردلان قرار نگیرد. هم چنین از زنان می خواهد تا در بیان عشوه کلامی نداشته باشند تا قلب های بیمار دل تحریک نشود.(احزاب، آیات 32 و 59)اصولا یکی از راه های امنیت یابی، مراعات برخی از مسائل است. به عنوان نمونه اگر کسی بخواهد در تظاهراتی شرکت کند که موجبات بازداشت و آزار و اذیت می شود، چهره خویش را می پوشاند تا شناخته و دستگیر نشود و مورد اذیت و آزار پلیس یا نیروهای امنیتی قرارنگیرد. از نظر قرآن، همان طوری که این افراد بر این باورند که با پوشاندن چهره می توان در امنیت قرار گرفت؛ زیرا شناخته نمی شوند تا بازداشت و مورد اذیت و آزار قرار نگیرند، قرآن می فرماید به همین دلایل ما حجاب را برای زنان واجب دانسته ایم تا سرشناس و شناخته نشوند و از سوی بیماردلان مورد اذیت و آزار قرار نگیرند؛
بنابراین، وقتی کسی این حقیقت را می شناسد و می داند ولی به انکار این حقیقت می پردازد، می بایست گفت که او کسی جز بیماردلی نیست که نمی خواهد باور کند و به حقیقت پای بند باشد و عمل کند. در حقیقت این شخص خودش را به خواب زده است و کسی که خود را به خواب زده را نمی توان بیدار کرد؛ چون اصولا خواب نیست تا بیدار شود.بسیاری از مردم نسبت به حقایق این گونه هستند و این گونه عمل می کنند، از همین روست که دروغ می گویند و ظلم می کنند و بی وفایی و خیانت دارند و به اصول اخلاقی و تقوای فطری اعتنایی نمی کنند؛ زیرا هواهای نفسانی و گرایش به ظلم و علو و برتر جویی موجب می شود تا نخواهند در مسیر حق قرار گیرند. اینان بیماردلانی هستند که نمی خواهند درمان شوند. پس هر چه به آنان بگویید هیچ تاثیری ندارد و کار فرهنگی نسبت به آنان نتیجه نمی دهد؛ چنان که کار فرهنگی نسبت به کسانی که عالمانه و عامدانه به مخالفت با حجاب می پردازند تاثیری ندارد؛ زیرا آنان می خواهند در شرایطی قرار گیرند که استثمار جنسی شوند و به عنوان بردگان جنسی مورد استفاده مردان هرزه قرار گیرند و بنیادهای خانواده دیگران را سست کنند؛ چنین زنانی هرگز با فعالیت های فرهنگی به سوی حق و حقیقت و حجاب نخواهند رفت و حجاب بر سر نمی کنند؛ زیرا آنان می دانند که حجاب چه آثاری دارد، ولی نمی خواهند از این آثار بهره برند، بلکه زندگی را در همان بی حجابی و هرزگی و بی و بندباری جنسی می دانند و به یک معنا آنان ظالم به خویشتن و جامعه و خانواده هایی هستند که می خواهند در امنیت کامل زندگی کنند. خلیل منصوری