نور و رنگ ساختار اصلی هستی 1402/4/21
نور و رنگ ساختار اصلی هستی
از نظر آموزه های وحیانی قرآن، ساختار هستی چیزی جز نور و رنگ نیست؛ زیرا حقیقت احدیت همان «ضیاء» و حقیقت واحدیت همان «نور» است. البته از آن جایی که «الله» در مقام واحدیت اسم جامع و مستجمع همه صفات الهی است، نوری که از این مقام واحدیت بر هستی تابیده و آن را ظهور بخشیده، دارای تجلیات و تنزلات بسیاری است که طیف بی نهایت الوان و رنگها را به عنوان صفت و اسم پدیدار ساخته است. بنابراین، آن چه ما از هستی می بینیم چیزی جز طیف گسترده الوان و رنگها نیست. پس آن چه به نظر «جسم» می آید، درجه بسیار تنزل یافته یعنی همان نور و رنگهای صفات و اسمای الهی است.عوالم و نشئات همگی در چارچوب «مثال» متناظر به یک دیگر هستند؛ بنابراین، خلقت مادی دنیوی در اسفل السافلین، درجه مثالی همان نور و رنگهایی است که در عالم برزخ نزول پیش از تحقق این خلقت مادی دنیوی تحقق یافته است؛ هم چنین عالم برزخ خود به نوبه خود درجه مثالی از همان نور و رنگهای عالم «الست» در نشئه و عالم صدور نخست است.چون ساختار نظام کنونی بر اساس منطق «انا لله و انا الیه راجعون»از عالی به دانی و سپس از دانی به سوی عالی است، همین نظام دنیوی مادی که جسم است و از آن به عالم شهادت محسوس یاد می شود، در بازگشت و رجوع به اصل خویش، «طی السجل» می شود.باید توجه داشت که عالم برزخ صعود از نظر شفافیت و کیفیت و تعدد و تنوع در نور و رنگ، بسیار بسیار نورانی تر و رنگی تر از طیف نور و رنگها در عالم شهادت محسوس دنیا است. همین امر در عالم آخرت که به یک معنا بازگشت به عالم نخست خلقت است، از نظر کیفیت از عالم برزخ به مراتب نورانی تر و رنگی تر خواهد بود؛ زیرا قابلیتی که برای عالم دنیا برای پذیرش وظهور نورهای صفات الهی و رنگهای آن است، به مراتب ضعیف تر از عالم برزخ است؛ چنان که عالم برزخ نسبت به عالم آخرت این گونه است.همه مخلوقات در هستی که از آنها به نام ها و اسمای جداگانه ای یاد می شود، همه از حقیقت «نورالله» نشئت گرفته است؛ اما از آن جایی که برای هر صفت و اسم الهی، رنگی است که آن را از صفت و اسمی دیگر جدا می سازد، هر اسم و صفت الهی برای خود مظهر اتم در مراتب عالی و مظاهر مثلی در عوالم و نشئات دیگر هستی دارد. این گونه است که ما هر چیزی را از چیزی دیگر باز می شناسیم؛ زیرا درجه نورانیت و طیف رنگی آنها در همین عالم مادی دنیوی متفاوت است.هم چنین از آن جایی که تنکاح میان صفات و اسمای الهی اتفاق می افتد و از این تنکاح انواع بی شمار و بی نهایت درجات نوری و طیف های گسترده رنگها ایجاد می شود، در هر عالم و نشئه ای بی نهایت می توان مخلوقات را جدا و اسم گذاری کرد. از این روست که خدا به صراحت می فرماید اگر بخواهید کلمات وجودی از مخلوقات و مظاهر انوار صفات و اسمای الهی احصا و شمارش کنید، اگر همه هفت دریای بیکران را جوهر و درختان را قلم سازیم، هفت دریا تمام می شود پیش از آن که نام های مخلوقات به شمارش در آید.هستی که براساس تجلیات انوار صفات و اسمای الهی و طیف رنگهای آن است، در عوالم و نشئات دارای چنان تنوع و تعددی است که بیرون از شمارش است.برای هرچیزی که در عالم شهادت دنیای محسوس است، مثالی در مرتبه عالم برتر مثلا عالم برزخ است که خزائنه آن است؛ البته هر چیزی که در عالم برزخ است نسبت به عالم بالاتر نیز این گونه است؛ زیرا خود آنها مثالی برای عالم برتر است و خزائن آنها در عالم برتر قرار دارد. بنابراین جهان را می بایست به یک معنا «عالم مُثُل» دانست که به یک معنا عین یک دیگر و به یک معنا غیر یک دیگر است؛ زیرا کمیت و کیفیت انوار و رنگها در عوالم و نشئات متاثر از قابلیت هر نشئه و عالم متفاوت است.از آن جایی که عالم آخرت مثال عالم نخست در دایره دوری «انا لله و انا الیه راجعون» است، ساختن چیزی «مثل» بسیار ساده تر از ساختن بدعتی آن است که البته برای خدا هیچ فرقی نمی کند؛ زیرا خدا بدعت و مثل سازی اش همه در ساختار «کن فیکون» است که به ساحت اراده باز می گردد. کسی که بخواهد در مقام اراده مثلا در ذهن خویش یک قطره آب را بسازد یا هفت دریا را فرقی نمی کند؛ پس برای خدا نیز ساخت بدعت چیزی با مثل چیزی در ساحت اراده هیچ فرقی نمی کند.اگر عوالم و نشئات را تمثلات انوار و رنگهای صفات و اسماء الهی بدانیم که در تنکاح به تعدد و تنوع بسیار در آمده و در تنزلات مراتب تشکیکی بسیاری را بروز و ظهور داده است، بی گمان انسان نیز که بخشی از همین هستی است، چیزی جز مظاهر تجلیات انوار صفات و اسمای الهی و طیف گسترده الوان و رنگهای آن نیست.حتی «ظلمات» نیز بخشی از همین طیف الوان و رنگهای انوار الهی است؛ زیرا امری وجودی است نه امری غیر وجودی و عدمی. از همین روست که «جعل» به آن تعلق گرفته است؛ یعنی همان گونه که جعل الهی به نور تعلق گرفته است، هم چنین به نور ظلمت نیز تعلق گرفته است؛ زیرا ظلمت چیزی جز تنزل مراتب نوری نیست. خدا به صراحت در این باره می فرماید: حمد شایسته خدایی است که آسمان ها و زمین را آفریده و ظلمات و نور را جعل کرده است.(انعام، آیه 1)آسمان ها و زمین که همان مظاهر تجلیات انوار الهی است(نور، آیه 35)، دارای تفاوتی در نور است که در مراتب پایین از آن به ظلمات یاد می شود. پس ظلمات خود طیفی از رنگهای نور الهی است که کم ترین بهره را از نور الهی برده است.انسان به سبب آن که همه اسماء الله را دارا است(بقره، آیه 31)، از همه انوار و رنگهای الهی بهره برده و می تواند در خود نیز همه این رنگها را به نمایش گذارد و به تعبیر قرآنی «صبغه الله» شود که همان رنگ خدایی است. پس کسی که همه رنگهای الهی را در طیف وجودی خویش به نمایش گذارد، همان «متالهین» و خدایی شدگان هستند.البته بسیاری از مردم این نور صفات الهی را در خود دفن و دسیسه می کنند و رنگ خدایی نمی گیرند؛ این گونه است که از سطح انسانیت به سطح حیوان و پست تر از آن به گیاه و جماد سقوط می کنند.از نظر قرآن، تنها حضرت آدم(ع) بود که به حکم الهی اسماء الله را به شکل فعلی دریافت کرده و مظهر انوار آن شده ودر جایگاه خلافت و ربوبیت و پروردگاری نشسته بود، اما فرزندان آدم (ع) می بایست خود تلاش کنند تا در چارچوب صراط مستقیم هدایت های فطری عقلی و نقلی وحیانی آن را به ظهور برسانند و به سبب رنگ خدایی گرفتن در مقام مظهریت ربوبیت و خلافت الهی قرار گیرند. از همین روست که فرمان داده شده تا نورانیت صفات را در خود این گونه تحقق بخشند که همان صراط مستقیم توحید فطری است.) خلیل منصوری