عوامل و آثار مکاشفه از نظر قرآن

مکاشفه از نظر قرآن، حالتی است که بر اکثریت مردم در هنگامه مرگ با کشف و کنار رفتن پرده از روی قلب آدمی رخ می دهد و از مهم ترین آثار آن، تحقق یقین در سایه «تیزبینی» قلب است؛ اما در اصطلاح عرفانی، مکاشفه نوری است که در قلب آدمی پس از تزکیه نفس و تطهیر قلب از صفات مذموم و ناپسند ظاهر می شود و حقایق هستی با توجه به مراتب سعه وجودی صاحب مکاشفه بر او آشکار می شود. بنابراین می توان گفت مکاشفه در هر دو اصطلاح ناظر به حالتی است که در قلب پس از کشف رخ می دهد و انسان نسبت به حقایقی توانایی رویت و دیدن به قلب می یابد که پیش از آن بر او پوشیده بوده است.مکاشفه به اصطلاح عرفانی، عنایت و تفضل الهی نسبت به بندگان خاص است که تحت تعلیم و تزکیه الهی به نور ایمان و آثار آن دست یافته اند. بی گمان فهم این مرتبت از کمالات نفس در سلامت قلب می تواند اسراری از مشاهدات اهل بصیرت را به نمایش گذارد. دوستان اهل بصیرتی دارم که به تعبیر خودشان صفر تا صد کسی را که بخواهند بشناسند، می شناسند. از نظر برخی از آنان، چشم دریچه ای به سوی حقیقت نفس آنان و تقلبات احوالات آنان است. آنان نه تنها توانایی این را دارند که این حقایق را از طریق مشاهده عینی و حضوری داشته باشند، بلکه حتی از طریق نظر کردن در چشم به عنوان دریچه ای به حقایق قلوب نفس، می توانند این ادراکات و مشاهدات را داشته باشند. بنابراین نه تنها پرده ای بر دل آنان نیست تا مشاهده کنند، بلکه چیزی به نام «غیب» نسبت به احوالات باطنی افراد برای آنان نیست. شگفت این که این توانایی مشاهدات قلب و دیدن نورانیت یا ظلمانیت افراد یا مشاهده افراد به اشکال حیوانی از همان آغاز زندگی بوده است. پس باید گفت که در این افراد اهل بصیرت از دوستان به یک معنا هیچ کشفی به یک معنا در قلب آنان رخ ندادهاست. نفس مستوی(شمس، آیه 7) و معتدل(انفطار، آیه 7) در مرتبت قلب و فواد این توانایی فطری را دارد تا حقایق غیبی را مشاهده کند؛ چنان که کودکان فرشتگان و جنیان را می بینند و مشاهده می کنند؛ در حالی که در بزرگسالان این امکان تنها برای اهل مکاشفه یا مشاهده خواهد بود.چنان که دوستان اهل بصیرت بر آن اذعان دارند، تنها احوالاتی را مشاهده می کنند که «ملکات» فرد شده و ملکوت آنان در همین ساختار سامان یافته است؛ یعنی شخص مشهود به سبب تکرار عملی، نوری را کسب کرده یا گرفتار ظلمتی شده است که جزو ملکات و ملکوت اوست؛ پس آنان نوری که به سبب قرائت قرآن، نماز شب یا ولایت اهل بیت (ع) در مشهود ایجاد شده را می بینند یا روباه صفتی یا سگ صفتی و مانند آنها را که جزو ملکات مشهود است، مشاهده می کنند. اهل بصیرت اذعان دارند که آینده افراد را نمی توانند ببیند و مشاهده کنند، ولی با توجه به ملکات افراد می توانند پیش بینی کنند که این رفتار سرانجامی جز مثلا طلاق، مرگ، خودکشی، یا کسب مقامات عرفانی و مانند آنها ندارد. به هر حال، فرقی میان مشاهده و مکاشفه از این جهت است که مشاهدات می تواند اعم از مشاهده بدون مکاشفه یا با مکاشفه باشد؛ پس اهل مشاهده ممکن است، اصولا مکاشفه ای نداشته باشد و کشف غطایی یا غشایی برایش رخ نداده باشد؛ اما اهل مکاشفه مشاهداتشان پس از کشف غطاء یا غشاوه است.اصولا دیدن، شنیدن و مانند آنها برای قلب انسان است که در بدن دنیوی با گوش و چشم و دیگر حواس دریافت می شود؛ بنابراین، هر چند که در این عالم برای انسان لازم است تا گوش و چشم سالم باشد تا بشنود و ببیند، ولی حقیقت دیدن و شنیدن برای قلب است؛ از همین روست که شنوایی و بینایی به قلب نسبت داده می شود و به گوش و چشم به یک معنا مجازی است؛ زیرا خدا گوش و چشم ندارد، ولی «السمیع و البصیر» یعنی شنوا و بینا است.نفس مستوی و معتدل با قلب سالم و سلیم، بی پرده و «رین» و زنگار، یا «ختم» یا «طبع» است؛ اما با فجور و گناه زنگار می بندد، مختوم و مهر کرده می شود و مطبوع شده و طبع تغییر یافته می گیرد. این گونه است که قوه ادراکی و شناختی و گرایشی و انگیزه ای صحیح را از دست می دهد و دچار سفاهت و بی خردی و وارونگی در شناخت و فهم و ادراک و گرایش می گردد و به جای انسانی صحیح و رشید تبدیل به انسان «منکوس» می شود و فقاهت و تعقل را از دست می دهد.خدا به صراحت می فرماید: کسی که معبودش را هواهای نفسانی قرار دهد و شنوایی و قلبش مختوم شود؛ و بر بصیرت و بینایی اش (نه عین و چشم) «غشاوه» افکنده شود، غیر قابل هدایت است.

باید توجه داشت که انسان های کافر و منافق همانند مومنان در ظاهر یکسان هستند؛ زیرا وقتی به کافران و منافقان نگاه می شود ممکن است که حتی چشم ظاهر و دیداری آنان قوی تر باشد، اما آن چه عامل تمایز است، همان قلب است که بینایی و بصیرت را به آدمی می بخشد و قدرت تعقل و تفقه را ایجاد می کند؛ بنابراین، پرده و غشاوه ای بر چشم ظاهر نیست تا کور به معنای ظاهری باشند، بلکه مراد همان کوردلی و عدم بصیرت است که آنان را از درک حقایق و مشاهدات ملکوت و ملکات محروم کرده است. از نظر آموزه های وحیانی قرآن، هنگامه مرگ برای اکثریت مردم که پرده هایی از جنس «غطاء» یا «غشاوه» بر قلب دارند، به اراده و مشیت الهی برداشته شده و کنار می رود و آنان حقایق را با دیدگان بصیر تیزبین خویش مشاهده و رویت می کنند.مشاهدات ملکوت عوالم هستی و تیزبینی نسبت به آن و دست یابی به بصیرت حقیقی در سایه مکاشفات الهی برای اکثریت اتفاق می افتد و آنان حقایق ملکوتی هستی را می بینند و حتی ملکات اعمال خویش را چنان که روایات بیان کرده، مشاهده می کنند و وضعیت و احوال خویش را دست کم نسبت به عالم برزخ مشاهده می کنند. البته این مشاهدات پس از مکاشفه در هنگامه احتضار یا در روز قیامت اتفاق می افتد که به یک معنا پس از عبور از دنیا به سوی ملکوت برزخی یا قیامتی است در عوالم و نشئات دیگر است؛ یعنی زمانی که پایش در گور یا لبه آن یا پایش در عرصه قیامت است، چنین مشاهداتی برای اکثریت مردم اتفاق می افتد.برخی از انسان ها در همین دنیا مشاهداتی بدون مکاشفات دارند؛ از همین روست که امیرمومنان امام علی(ع) می فرماید: اگر پرده کنار رود چیزی به یقین من زیاد نمی شود؛ زیرا آن حضرت(ع) در همین دنیا مشاهدات نسبت به عوالم دارد و در مراتب سه گانه علم الیقین و عین الیقین و حق الیقین نسبت به ملکوت و ملکات خویش یا دیگران بلکه همه هستی است.از این حدیث دانسته می شود که غایت مکاشفات مشاهداتی است که به شهود قلب انسان به «یقین» می رسد. یقین علم قطعی حضوری یا شهودی نسبت به حقایق درونی یا بیرونی است به طوری که هیچ شک و ریبی در آن راه نمی یابد؛ زیرا شک در علم حصولی ایجاد می شود و در علم شهودی یا حضوری جایی و راهی برای شک و ریب نیست. البته از نظر قرآن، یقین خود دارای شدت و ضعف و مراتب سه گانه ای است که شامل علم الیقین و عین الیقین و حق الیقین است.باید توجه داشت که اهل بصیرت که مشاهدات را براساس نور فطری دارند، نیازی به چنین کشف و مکاشفه ای ندارند؛ زیرا گرفتار مذموم نشده تا نیازی به تطهیر و کشف غطاء و غشاوه شوند. در ضمن باید توجه داشت که از نظر آموزه های اسلامی نوری که در فطرت انسان است شامل همه انوار صفات الهی است؛ زیرا انسان مظهر همه اسماء الهی و تجلیات انوار صفات آن است.همه انسان ها بر اساس فطرت توانایی مشاهده ملکوت هستی و ملکات اعمال انسان را دارا هستند؛ البته می بایست این «نور» در فطرت با ایمان و اعمال صالح و تقوا و ورع ظهور خود را به تمامیت برساند؛ زیرا این نور همانند «انرژی» در منبع نفس و قلب ما قرار داده شده و با ایمان و اعمال صالح تقواآفرین بروز و ظهور می یابدو هم چون سراج و چراغ خود و پیرامونش را روشن می کند و امکان حرکت و سیر و صیرورت در عوالم و نشئات ملکوتی هستی در ساختار «براق» به ما می بخشد. پس هر کسی می بایست با ایمان و تقوای الهی بر اسب «براق» خویش نشسته و چون برق بدرخشد و در عوالم برود و نظاره کند و به خدایی که مشهود در هر چیزی و شاهد بر هر چیزی به نام «شهید» ملاقات کند و این حقیقت برای او در میان همه هستی «بیان» و جدا شود و حقیقت «انه الحق» آشکار گردد.چنان که قرآن بیان کرده و دوستان اهل بصیرت نیز این توانایی را به اذن الهی دارند، آنان برخی در قالب چیزی شبیه خواب و رویا در عوالم سیر می کنند و حقایق قبل دنیا و بعد دنیا را می بینند و آگاهی به گذشته و حال و آینده می یابند. باید توجه داشت که «رویا» برای این اهل بصیرت همانند پیامبر(ص) خواب دیدن نیست؛ زیرا آنان به خواب نمی روند، بلکه به عالم بالا و ملکوت نشئات بالا می روند و سیر ارادی دارند، در حالی که دیگران به این سیر را دارند و به عوالم بالا می روند. آنان در این سیر که شبیه خواب است(؛ زیرا چشمی می خوابد و چشمی بیدار است چنان که در روایتی از پیامبر(ص) نقل شده است.) بسط وجودی می یابند و نور آنان تا سطحی که شاکله شخصیتی و سعه وجودی آنان اجازه می دهد، بسط پیدا می کنند و به نوعی آگاهی نسبت به همه چیز می شوند که برای اکثریت مردم «غیب» است، ولی آنان به سبب رضایت الهی، غیبی ندارند.از نظر آموزه های اسلامی، بسط وجودی پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) تا جایی است که هم چون مقام «صمد» الهی، همه هستی را پر کرده و در مقام «هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن» مظهریت این گونه یافته و فراتر از زمان و مکان بر همه هستی احاطه کلی تمام به علم و تعلیم الهی دارند. بنابراین، اول و آخر هستی برای آنان معنایی ندارد، بلکه همه هستی را به بسط وجودی خویش پرکرده و به نور الله همه هستی را می بینند و به علم حضوری و شهودی می دانند. خلیل منصوری