سنگدلی و قساوت، عوامل و آثار آن 1402/6/7
سنگدلی و قساوت، عوامل و آثار آن
سنگدلی و قساوت، حالتی در نفس و قلب آدمی است که امکان تاثر را از شخص می گیرد و نسبت به عوامل هیجانی از حزن و فرح، واکنشی از خود نشان نمی دهد.به نظر می رسد که سنگدلی در درکات آن به جایی می رسد که نه تنها شخص فاقد عواطف و احساسات است، بلکه حتی فاقد ادراکات نیز می شود؛ بنابراین، قلب قسی و سنگدل از نظر قرآن، در اسفل درکات فاقد هر گونه ادراک علمی و احساسات و عواطف است.خدا در قرآن به صراحت با استفاده از اصطلاحاتی چون «قسی القلب»، «شدید القلب» و «غلیظ القلب» به درکات سنگدلی اشاره می کند و در قالب تمثیل می گوید که «از سنگ بر می آید ولی از قلب قسی نه.»از آن جایی که حالت قساوت و سنگدلی به معنای خروج از ساحت انسانیت و هبوط و سقوط به ساحت جمادات بلکه پست تر از درکات رذایل است، شناخت عوامل و آثار آن کمک می کند تا از سقوط به این درکات اجتناب کرده و در تقابل با آن قرار گیریم. قلب مرتبه ای مراتب حقیقت نفس انسانی است که در کنار فؤاد مسئولیت ادراکی و گرایشی انسان را به عهده دارد. از نظر قرآن، کارکردهای اصلی قلب به ساحت اندیشه و انگیزه، ادرکات علمی و عواطف و احساسات انسانی تعلق می گیرد. از این روست که در آموزه های قرآنی، تفقه و تعقل و تذکر، تبصر و تدبر به قلب نسبت داده می شود؛ چنان که حب و بعض، محبت و کراهت، ایمان و کفر، نور و ظلمت، سرور و غم، خوف و حزن و ده ها صفت دیگر که در بسیاری از موارد متضاد است به قلب نسبت داده می شود. بنابراین، قلب را می بایست همان قطب و محور و مدار انسان و انسانیت دانست که درکات و درجات انسانیت به آن نسبت داده می شود.نفس انسانی و هدایت فطری – تکوینی آن به عنوان یک سنت الهی هر چند که قابل تغییر است،اما قابل تبدیل و جایگزینی نیست؛ بنابراین در مسیر عبودیت می تواند رشد مثبتی داشته باشد تا به سطح راشدون برسد، یا در خلاف آن قرار گیرد و در تغییر منفی هدایت فطری و نور آن دفن و دسیسه شود و کارکردهای نفس و قلب به سبب همین تغییر و مراتب آن چون «رین» ، «طبع» و «ختم» از دست برود و دیگر نتواند اهل تفقه و تعقل و مانند آنها باشد.وقتی نفس انسانی تغییر منفی یابد در شدت و ضعف این تغییرات، نفس انسانی درکاتی را تجربه می کند که شامل سقوط به حیوانیت، سقوط به نبات و گیاه، سقوط به جماد، بلکه پست تر از آن نیز است.اصولا قلب سالم و نفس مستوی و معتدل انسان وقتی در شرایط عذاب و سختی و درد قرار گیرد به طور فطری «تضرع» می کند و اشک می ریزد و آه و ناله سر می دهد، اما وقتی سخت و قسی شد دیگر چنین نیست. پس باید گفت که قلب آدمی در درکات سقوط و هبوط حتی از سنگ نیز بدتر و سخت تر است.چنان که گفته شد قساوت قلب آدمی دارای درکات است؛ زیرا در قساوت نیز می تواند «شدت و ضعف» داشته باشد؛ از همین روست که خدا به صراحت از «اشد قسوه» سخن به میان آورده که بیانگر درکات تغییر و سقوط قلب است.قساوت قلب آدمی دارای آثار زیانباری است که جمله آن می توان به اجتناب، دوری و پراکندگی مردم از اطراف قسی القلب، حق ناپذیری و باطل گرایی،اعراض از حق و تحریف حقایق، سوء استفاده از دین و حقیقت،فقدان احساسات و عواطف انسانی حتی در شرایط دردآور و رنج آور،ظلم و ستم به خویش و دیگران، غفلت از خدا و مواعظش، شکنجه دیگران به بدترین شیوه و اسباب، قتل کودکان به ویژه پسران، گمراهی از حق و صراط مستقیم عبودیت،افتادن در دام تزیین گری شیطان و ارزش یابی ضد ارزش ها و نابهنجارها و زشتی ها،احساس کمبود شخصیتی،، مخالفت با دعوت پیامبران،مخالفت با اسلام و آموزه های وحیانی آن، عدم بهره مندی از نور اسلام و مخالفت با آن، عدم تسلیم در برابر خدا و دین اسلام، فقدان تعقل و اثرپذیری حتی از معجزات بصیرت بخش الهی،فقدان تذکر و تفکر، فقدان خشیت و ترس عالمانه و عاقلانه از خدا و عذاب های الهی، فقدان تفقه و فهم عمیق ،عدم بهره مندی از معارف الهی به ویژه معارف قرآنی،مانع شرح صدر و تابش نور اسلام در آن،عدم پذیرش موعظه و تذکرات،نفوذ شیطان و تزیین گری اوو مانند آنها اشاره کرد.کسی که گرفتار قساوت قلب می شود، در دنیا و آخرت از سوی خدا مجازات می شودکه از جمله آنها می توان به هلاکت به عذاب استیصال و ریشه کنی آنان، نفرین و لعن الهی، گرفتاری در چاه ویل دوزخ در اسفل السافلین، عذاب الیم و دردناکو مانند آنها اشاره کرد.در حقیقت شخصی که گرفتار قساوت قلب است از انسانیت خارج شده و اصلا می توان گفت که ادرکات و احساسات صحیح و حقی را نمی توان از او انتظار داشت. انسان براساس فطرت موجودی است که میان صفر و صد در مراتب تنزلات وجودی در حرکت است. بنابراین، اگر از پست ترین عنصر هستی یعنی خاک آفریده شده، در همان حال از برترین عنصر هستی یعنی روح الله برخوردار است. این گونه است که می تواند در جایگاه خلافت الهی در مقام مظهریت به ربوبیت و پروردگاری بپردازد.شخصی گرفتار درکات قساوت از شدت و ضعف گرفتار می شود که خود با انتخاب های نادرست خویش فطرت خویش را دفن و دسیسه کرده و تغییر داده باشد. از نظر قرآن، گرایش به فجور یعنی نادیده گرفتن اصول اخلاق فطری چون حق طلبی و عدالت خواهی و امانت و صداقت و مانند آنها موجب می شود تا قلب از «لیانت» و نرمی خارج شود. پس این گونه نیست که انسان یک دفعه سقوط کند، بلکه گام به گام در مسیر باطل و خلاف حق و عدالت گام بر می دارد. از نظر قرآن بسیاری از مردم با عهدی که با خدا در روز الست بسته اند، وفا نکرده و در دنیا به سبب سرگرم شدن و غفلت از خدا، عهد شکنی پیشه کرده اند. بنابراین ، عهد شکنی از مهم ترین آفتی است که قلب سالم را به بیماری دچار کرده و قساوت قلب برای شخص به دنبال می آورد.در آغاز کار شخص ممکن است تنها نسبت به ارزش ها و هنجارها بی تفاوت باشد، ولی در فرآیندی چنان قلب سیاه و سخت می شود که دیگر تذکارها و تذکرات و موعظه ها را نمی شنود و نمی پسندد و نمی پذیرد و در نهایت ارزش ها و هنجارها را به تمسخر و سخریه می گیرد و دین و حق و حقیقت را ضد ارزش و ضد عقلانی می شمارد. شخص تا جایی در سفاهت فرو می رود که ضد ارزش ها و ضد اصول اخلاق فطری هم چون صداقت و امانت و ایمان و شکر و مانند آنها را رفتاری سفیهانه می داند و خود را به عنوان عقل کل معرفی می کند. از نظر آموزه های وحیانی قرآن ، تا زمانی که شخص در برابر حق تضرع و خشیت دارد(انعام، آیه 43)، یا حق را می پذیرد(زمر، آیات 22 و 23)، و علیه اسلام و نور آن دشمنی آشکار ندارد(همان)، و نسبت به دیگران مهربانی دارد و اصول اخلاقی را حتی کج دار و مریض لحاظ می کند( آل عمران، آیه 159) و از نور اسلام و ایمان و فطرت باطنی هنوز بهره ای برده (زمر، آیه 22) و دفن و دسیسه فطرت به ختم و طبع نرسیده، این امکان است که او را هدایت کرد و از قساوت قلب رهایی بخشید. خلیل منصوری