تمایلات مثبت و منفی انسان از نظر قرآن 1402/6/28
تمایلات مثبت و منفی انسان از نظر قرآن
از نظر آموزه های وحیانی قرآن، انسان دارای دو دسته تمایلات و گرایش متضاد و متفاوت است که ایجاد تعادل بر اساس آموزه های فطرت عقلی و نقلی وحیانی مهم ترین تکلیف انسان است. اما انسان ها با عدم ایجاد چنین تعادلی گرایش های مثبت و منفی دارند که این گرایش های منفی می تواند بسیار خطرناک باشد.اگر انسان تمایلات فطری خویش را در ساحت تعادل و استوای فطری عقلی و نقلی وحیانی داشته باشد، همین امور می تواند بسیار سازنده و مفید باشد؛ بر این اساس تمایلاتی چون حبّ نفس، غضب، شهوت، دانش پژوهی، کمال گرایی، نقص و عیب گریزی و مانند آنها می تواند انسان را در مسیر صیرورت و شدنی قرار دهد که به کمال مطلق یعنی خدا برسد و اسمای حسنای الهی را در خویش ظهور و فعلیت بخشد و به عنوان «متاله» خدایی شود و در جایگاه خلافت الهی قرار گیرد.انسان به عنوان اشرف و اکرم آفریده های الهی دارای همه ظرفیت هایی است که می تواند او را به عنوان مظهر اتم و اکمل اسمای الهی در جایگاه خلافت الهی قرار دهد؛ زیرا مقدرات الهی برای انسان به عنوان یکی از آفریده های الهی، قرارگیری در مقام خلافت است. بنابراین، برایش هر چیزی که تحقق بخش آن هدف و فلسفه آفرینش انسان باشد، فراهم آورده و اعطا کرده است.استوا و اعتدال نفس انسانی به او یاری می رساند تا بتواند در میان متناقضات و متضادات انتخاب هایی درست داشته باشد که او را به کمال برساند و خدایی و متاله سازد. البته این انتخاب درست به سبب تمایلات و گرایش های هواهای نفسانی از یک سو و وسوسه های شیطانی از سوی دیگر سخت و دشوار است.انسان به طور ذاتی «حبّ نفس» دارد و حتی در آخرت برای نجات خویش به هر چیزی تمسک می جوید.محبت انسان نسبت به شهوات و مال و فرزند و مانند آنهاهمگی در ساختار کمال گرایی انسان سامان می یابد و انسان منفعت و مصلحت خویش را می جوید، هر چند که در فهم و شناخت مصادیق و تطبیق ممکن است به خطا برود، ولی همگی در ساختار کمال گرایی اوست که جزو فطریات اوست. پس اگر به برخی از چیزها گرایش می یابد که در نهایت به ضرر و زیان اوست یا موجبات نقص و عیب می شود و حتی او را کمالی دور می سازد، به سبب جهل عقلی و علمی است، و گرنه این کمال گرایی اوست که او را به جنب و جنبش می اندازد و عزم عمل او را بر می انگیزاند. البته برخی از رذایل در انسان به توهم و تخیل شیطانی ایجاد می شود؛ زیرا رذیلت بخل برای این است که انسان ناتوانی و فقر اقتصادی را مانع جدی در سر راه کمالات خویش می یابد؛ زیرا شکی نیست که آرامش و امنیت و آسایش و رفاه از مصادیق کمالات است و انسان به طور فطری و ذاتی گرایش به مولفه هایی آرامش و آسایش دارد که سعادت را در آن می یابد.به سخن دیگر، انسان به دنبال کمالات است و به طور فطری از عیب در کمالی یا نقص در آن رنج می برد و دوست ندارد تا گرفتار عیب و نقصی شود. شکی نیست که دارایی هایی علمی و فکری و اقتصادی و فرهنگی و سیاسی و مانند آنها جزو کمالات است و انسان «غنی» را دوست می دارد و از «فقر» در همه اشکال آن گریزان است. این گرایش به غنا و گریزش از فقر در ساختار کمال گرایی و عیب و نقص گریزی موجب می شود تا مثلا از فقر اقتصادی گریزش داشته باشد و احساس کند که در صورت انفاق گرفتار فقر اقتصادی می شود. فرار از انفاقات مالی و صدقات و زکات و خمس بر اساس همین اندیشه توهمی و تخیلی ایجاد می شود. از همین روست که خدا تلاش می کند تا به مردمان این حقیقت را نشان دهد که انفاق موجب فقر نمی شود، بلکه عاملی برای افزایش غنای اقتصادی و ایجاد برکات است؛ زیرا هر دانه ای که می بخشد، همانند دانه ای است که در خاک افکنده می شود و از آن صدها دانه بروید و اضعاف مضاعف بر آید.انسان در شناخت امور به سبب عدم احاطه کامل علمی به بیراهه می رود و قضاوت نادرستی دارد. از همین رو، چیزی که برایش خیر است، از آن گریزش داشته و نسبت به چیزی که شرّ است گرایش دارد.ذات الهی انسان به طور فطری گرایش به اموری چون یکتایی دین اسلام و صراط مستقیم و گرایش به زیبایی ها در هر جلوه و جمالی دارد و از هر گونه تعدد و تکثر در ارباب و زشتی ها گریزش دارد.اصولا انسان وقتی به خود نظر دقیق فقهی و علمی می کند، چیزی جز فقر در خویش نمی بیندو همین امر موجب می شود تا هماره به خدای خالق خویش تکیه در وجود و بقا داشته باشد و این اتصال را حفظ و صیانت کند. بنابراین، پرسش ذاتی و دایم انسان او را به سوی خدایی سوق می دهد که غنی حمید و کمال مطلق است تا این گونه از آن بهره مند شود.انسان وقتی به خود می نگرد در می یابد که بدون خدا و ایمان به او چیزی نیست و لازم است تا خود را با خدا پیوندی بزند که گسستنی نباشد؛ زیرا بدون ایمان انسان از انسانیت ساقط می شود و به پوچی می رسد. این ایمان در ساختار تعقل فطری است که انسان را معنا می بخشد و به زندگی او هدف و فلسفه می دهد.انسان قدرت عروج به بالاترین و عالی مراتب هستی را دارد و می تواند با متاله شدن و تقرب به خدا و خدایی شدن در جایگاه خلافت الهی قرار گیرد و بر همه هستی سلطه یابد و هستی را به تسخیر خویش در آورد که خدا برای انسان مقدر کرده است. خلیل منصوری