تکبر، سرآغاز سقوط انسان و عاملی بر حبط تمامی حسنات 1402/9/12
تکبر، سرآغاز سقوط انسان و عاملی بر حبط تمامی حسنات
تکبّر اوّلین گناه و عصیانی بود که خداوند با آن مورد نافرمانی قرار گرفت؛ تکبر گناه بزرگی است که انسان را به ورطه تباهی میکشاند.امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در خطبه قاصعه، عبادت ۶ هزارساله شیطان را متذکر شده، تکبر را مهمترین عامل حبط تمام عبادتهای طولانی و تلاشهای فراوان شیطان در درگاه الهی ذکر میکنند.وقتی تکبر عبادت چندهزارساله ابلیس را از بین میبرد، چطور امکان دارد انسان متکبر وارد بهشت شود.امام صادق علیهالسلام میفرمایند، وقتی خداوند به ابلیس فرمان سجده داد، ابلیس درخواست میکند؛ مرا از سجده بر آدم معاف کن و آنگاه من بهگونهای تو را عبادت میکنم که هیچ فرشته مقرّبی و نه هیچ پیامبر مرسلی آنگونه تو را عبادت نکرده است.پس خداوند فرمود: من نیازی به عبادت تو ندارم. من میخواهم آنگونه که خود دوست دارم مورد عبادت قرار بگیرم نه آنگونه که تو میخواهی.متأسفانه برخی از افراد در مواجهه با واجبات دین بر اساس محاسبات ابلیسی میاندیشند و برخی از واجبات یا مستحبات را جایگزین واجبات دیگری میکنند.خمس دو بخش دارد که بخشی حق سادات فقیر و بخشی حق امام است، تصریح کرد: حق امام در خمس هزینه مراقبت از دین و کمک به امور متدینین میشود؛ ساخت مدارس، مساجد، درمانگاه مسلمین، خوابگاه دانشجویی، کتابخانه و… از جمله هزینهکردهای خمس است.خمس یعنی انسان هرسال بعد از تأمین هزینههای ۱۲ ماه زندگی آبرومندانه، در صورت اضافه آمدن مبلغی، ۸۰ درصد آن به خود فرد تعلقگرفته، تنها ۲۰ درصد آن سهم سادات فقیر و سهم امام میشود.بخشی از خمس نهتنها به سادات فقیر، ارحام فقیر و … تعلق میگیرد، بلکه با هماهنگی مرجع تقلید میتوان سهم امام را به کارهای عامالمنفعه چون ساخت درمانگاه، بیمارستان، مدرسه، مسجد و… به کار گرفت.برخی از انسانها علیرغم تمام کارهای خیر، حاضر نیستند خمس دهند و این رویه، رویکردی ابلیسی است؛ چرا که شیطان نیز در مقابل امر سجده بر انسان، عبادت بیمثال را مطرح کرد.در دورانی که کشورهای اروپایی ضمن حمایت از اوکراین، میزبان صدها هزار آواره و پناهنده اوکراینی هستند؛ متأسفانه کشورهای عربی و اسلامی حاضر نیستند به مردم آواره و مظلوم فلسطین کمک نمایند.
فضولیهای بچگانه!!طرف میگفت: "بچه که بودم خیلی فضول بودم، شیطنتهایم خیلی زیاد بود. یک روز شیشه این همسایه را میشکستم و فردا سر پسر همسایه دیگر را. یک روز صبح، عمویم صدایم زد و پیشنهاد داد با پولی که میدهد، کاری اقتصادی دست و پا کنم. پیشنهاد خودش فروختن بیسکوئیت به بچههای محل بود.من هم از خدا خواسته، پولها را از عمو گرفتم و از عمدهفروشی، ده بیست تایی بیسکوئیت خریدم. یک جعبه چوبی میوه هم سر و ته شد و سر کوچه خودمان که از قضا گلوگاه محل نیز محسوب می شد،اولین دکان بیسکوئیتفروشی من پا گرفت.اولین روز، کسب و کار تعریفی نداشت و بیشتر وقت من به بطالت گذشت. بچه ده سالهای را در نظر بگیرید که از صبح تا ظهر جلوی ده بیسکوئیت بنشیند و گرسنه شود. طبیعی است که شیطان در جلدش برود و به بیسکوئیت ها دستدرازی کند.ظهر که شد، پدر از سر کار آمد و با دیدن من، که نانآور خانه شدهبودم، خندید. نزدیک آمد و پرسید که چه میکنم و از صبح، چقدر کاسب بودهام. من هم گفتم بیسکوئیت را خریدهام سه تومن و میفروشم پنج تومن. دروغ میگفتم. خریده بودم پانزده ریال و میفروختم دو تومن. پدر با شنیدن این حرف گفت: خوب یکی هم به ما بده. من هم زرنگی کردم و بیسکوئیتی که ازصبح به آن نوک زده بودم را به دستش دادم. پدر بیسکوئیت را زیر و رو کرد. ظاهراً می خواست چیزی بگوید، اما نگفت.دست دیگرش را در جیب فرو برد و یک ده تومنی بیرون آورد و به من داد. من ایستادم و جیبهایم را گشتم و دست آخر گفتم: پنج تومنی ندارم که بقیه پول را پس بدهم. پدر هم گفت: اشکال ندارد؛ بعداً با هم حساب میکنیم. و این بعداً هرگز نرسید. تا عصر، پشت دکانم بودم و پس از آن به خانه رفتم و بیسکوئیتی که به پدر فروخته بودم را از سر طاقچه برداشتم و خوردم.امروز که من پدر شدهام و پسری دارم که شیطنت میکند؛ فهمیدهام که آن روزها، پدر قیمت بیسکوئیت را میدانست؛ میدانست که بیسکوئیت را دو تومن میفروشم؛ میدانست که پنج تومنی دارم که پولش را پس بدهم؛ میدانست که بیسکوئیت نوکزده را به او انداختهام؛ و میدانست که بیسکوئیت را خودم خواهم خورد. و من امروز فهمیدهام که پولی که عمو به من داد را پدر داده بود؛ فهمیدهام که این بازی برای این بود که من دست از «خبط و خطا» بردارم و آدم شوم؛فهمیدهام که پدر به دنبال «راهانداختن» من بود."آری، اینجا بود که فهمیدم خداوند نیز قیمت و ارزش کارهای اندک ما را خوب می داند، خوب می داند سه بار خواندن سوره توحید با ختم کل قرآن فرق دارد، خوب می داند یک درهم صدقه در ماه رمضان با هزار درهم صدقه فرق دارد، خوب می داند روزه گرفتن در پنجشنبه اول و وسط و آخر ماه با روزه گرفتن در تمام روزهای ماه فرق دارد، ولی ثواب آنها را برای ما یکی می کند تا امثال من که از لحاظ معنوی یک بچه شیطان و خطاکار به حساب می آییم، دست از «خبط و خطا» برداریم و آدم شویم. می خواهد حداقل ما را راه بیندازد تا کم کم با پاک شدن دلمان، مزه عبادت و لذت مناجات، ما را خودبهخود در نیمههای شب بیدار کند و به پای سجاده بکشاند.