بندگی، شکرگزاری در آسایش و سختی

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، حقیقت بندگی زمانی در شخص تحقق می یابد که شخص در همه احوالات حامد و شاکر پروردگار جهانیان باشد. بنابراین، کسی که تنها در خوشی و آسایش و آرامش، حامد و شاکر است، و در ناخوشی و سختی، حامد و شاکر نیست، به حقیقت بندگی دست نیافته است.دست یابی به چنین مرتبت عالی در بندگی برای همگان شدنی نیست، مگر آن که مراحل آغازین را بپیماند و از نظر علمی و عملی مراتب ایمان و تقوا را به تمام پیموده و به مرتبت متعالی برسند؛ زیرا سیر تحول و تطور ایمانی و تقوای در انسان همانند سیر تحول و تطور در انسان است که از کودکی تا بلوغ کامل ادامه می یابد. بنابراین، وقتی از مرتبت عالی ایمان و تقوا سخن به میان می آید، مومن متقی در سطح «احسان اکرامی» و مصداق اتم و اکمل «محسنین» خدا را چنان بندگی می کند که از آن به بندگی بر اساس «محبت» فراتر از بندگی بر اساس «خوف یا طمع» و «رهبت یا رغبت» است.حرکت تکاملی انسان در امور معنوی هم چون ایمان و تقوا، یک صیرورت و شدن های پیاپی و دارای احوال و اطوار گوناگون است که تحولات و تطورات باطنی انسان را شکل می بخشد؛ زیرا اگر مرتبت آدمیت انسان را که همان مرتبت «استواء و اعتدال نفس انسانی» است، کف آغازین حرکت تحولی و تطوری انسان بدانیم؛ این حرکت و صیرورت الی الله در صراط مستقیم هدایت فطری عقلی و وحیانی نقلی، یک حرکت «فرآیندی» با «کدح» و «سعی» بسیار خواهد بود تا در صیرورت الی الله، «لقاء الله» در تمامیت کمالی آن شکل گیردو از «بئس المصیر» و بدترین صیرورت و شدن رهایی یابد.البته حضرت آدم(ع) پس از استوای نفسانی و اعتدال آن و بهره مندی از الهامات فطری که او را قادر به تشخیص حق از باطل و گرایش به حق و گریزش از باطل ساخت، به تفضل خاص الهی همه اسمای الهی را به تعلیم خاص الهی، دارا می شود و از نورانیت آنها سود می برد تا بتواند در جایگاه خلافت الهی قرار گیرد و حتی فرشتگان را به سجده اطاعت خویش در آورد و تصرفات تکوینی در آنها نیز داشته باشد. بنابراین، حضرت آدم(ع) به تفضل الهی سیر تکاملی سریعی را در قالبی از «کن فیکون» در بخش تحولات و تطورات صیرورت الی الله تجربه کرده است که برای فرزندان و ذریه اش به شکل فرآیندی تحقق می یابد.انسان مستوی و معتدل به الهامات فطری، می تواند حرکت کمالی خویش را آغاز کند و به فراتر از عالم شهادت، یعنی عالم غیب ایمان آورده، و با کسب تقوای فطری بستری را برای برخورداری از هدایت وحیانی نقلی، فراتر از هدایت فطری عقلی به دست آورده، و در نهایت به فلاح رستگاری در ساختار حرکت در سامانه صراط مستقیم هدایت فطری عقلی و هدایت وحیانی نقلی برسد.به عنوان نمونه محبت که یک امر معنوی و باطنی نفسانی است، دارای مراتب ضعف و شدت و قوت است. البته هر مرتبه ای از محبت ممکن است دارای اسم و نام معین و مشخصی مانند «مودت و شغف حبا» باشد. از نظر قرآن، مومنان حقیقی نسبت به خدا دارای مرتبه عالی و شدید محبت هستند که از آن به «اشدّ حبا» تعبیر شده است. همین شدت محبت نسبت به خدا آثاری دارد که از جمله آنها «اشد ذکرا» نسبت به خداو«اشد تثبیتا» دررفتار ایمانی و حرکت در صراط مستقیم نسبت به خدا است.باید توجه داشت که انسان در مراتب کودکی و نوجوانی و آغاز جوانی ممکن است به نهایت ایمان و تقوای الهی نرسد؛ زیرا درک این امور نیازمند کسب تجربیات گوناگون در زندگی در ساختار سنت ابتلائات است؛ زیرا اگر بخواهیم محبت را برای کودکی یا نوجوانی بیان کنیم، نمی توانیم همه ابعاد و اقسام و انواع محبت را برای او به گونه ای تشریح کنیم که علم نوری و دارایی دانایی او شود؛ زیرا اگر کسی بخواهد به دارایی نسبت به حقیقت علمی محبت برسد، می بایست همه درجات و مراتب و اقسام و انواع آن را تجربه کند؛ و گرنه بدون تجربه تنها دانایی در قالب علم حصولی و به تعبیر قرآنی از مصادیق «علم انبایی» است، نه از مصادیق «علم اسمایی» که جزو دارایی انسان است؛ از همین روست که حضرت آدم(ع) به تعلیم الهی به حقیقت اسمای الهی دست یافته و دارای آن می شود، و به تفضل الهی آن را به شکلی خاص تجربه می کند، اما فرشتگان از آن علومی که در اختیار آدم(ع) است، تنها در قالب «انباء» عالم و دانا می شوند و هرگز به دارایی آنان تبدیل نمی شود.انسان در ابتلائات بسیاری آزموده می شود تا «سیه رو شود هر که در او غش باشد»، و اما مومن متقی بی غش، در فتنه ابتلائات، به توفیق الهی سربلند خارج شده و نورانیت خویش را به نمایش گذاشته و آن را تثبیت و تکمیل و اتمام می نماید تا جایی که همه هستی او نورانی به انوار تمام اسماء الله می شود. این حقیقت بر اساس گزارش های قرآنی به شکلی تجلی می کند که جلوه اصلی آن در ساختار «ابتضت وجوههم» خود را در قیامت به نمایش می گذارد.انسان هنگامی که با خدا مواجه می شود نخست با «عظمت و جلال» الهی مواجه می شود و «وجه الجلال» برای او ظهور می یابد. این گونه است که در گام نخست «خوف و رهبت و خشیت» به سراغش می آید. پس هم چون بردگان از ترس جلال الهی به ویژه دوزخ به عبادت می پردازد.اما وقتی شخص در مسیر صراط مستقیم با انواع ابتلائات از خیر و شر مواجه می شود، به این حقیقت دست می یابد که این قله عظمت و جلال الهی، دارای انواع و اقسام رحمت خاص و عام رحمانی و رحیمی است تا جایی که رحمانیت در شخص غلبه می کند و به «طمع و رغبت» می افتد و «رجا» در او چنان قوی می شود که با خدا به تجارت می پردازد و به «طمع» هم چون بازرگانان عبادت می کند.این حالت پس از مدتی به سبب تطور و تحول در سیر صیرورت و شدن های کمالی به جایی می رسد که خدا را شایسته و بایسته عبادت و عبودیت می یابد و این گونه است که خدا را چون سزاوار پرستش و بندگی است، عبادت می کند و در همه حال «الحمدلله رب العالمین» بر زبان جاری کرده و به تسبیح و تقدیس و تهلیل و تکبیر و تحمید خدا می پردازد.البته باید توجه داشت که وقتی کسی به مرتبه سوم از عبودیت و عبادت می رسد، فاقد دو مرتبه نیست؛ بلکه هم چنان دو مرتبه در او وجود دارد؛ زیرا جلال و اکرام الهی هم چون دافعه و جاذبه عمل می کند. پس از همین روست که پیامبران به ویژه چهارده معصوم(ع) در حالی که در مرتبت و درجه عالی ایمان و تقوای الهی خدا را بر اساس «حبه» عبادت می کنند و «صلات و نسک و محیای و ممات خویش» را برای «رب العالمین» دارند، اما این «محبت» موجب نمی شود تا از خوف علمی و خشیت الهی غافل شوند و در ایشان این امر حذف شود؛ بلکه چنان که خوف علمی و خشیت دارند.بنابراین، وقتی از سه گانه عبودیت و مراتب و درجات آن سخن به میان می آید، هر چند که مرتبه دوم عالی تر از مرتبه نخست است، یا مرتبه سوم عالی ترین مراتب به شمار می آید، اما این گونه نیست که مراتب نخست و دوم در شخص حذف شود؛ چنان که محبت کودکی و تجربه آن هرگز از یاد کودک نمی رود، هم چنان که محبت به والدین یا دوستان یا همسر یا فرزندان با آن که از نوع و جنس دیگری است، همه آنها در شخص وجود دارد و درک تمام و کمالی از همه آنها برای اوست که می تواند همزمان آن را به نمایش گذارد.مومنان متقی راستین در تمامیت ایمان و تقوای خویش این گونه هستند که ستایش در قالب «الحمد لله رب العالمین» و سپاس در «عبادی الشکور» را در همه احوال و اطوار زندگی دارند. پس اگر بسیاری از مردم تنها سپاس و شکرگزاری در قبال نعمت ها دارند، اما مومنان متقی در سطح اکرام و عبادت محبتی، در همه احوالات و اطوار خواه «سراء» و خوشی و خواه «ضراء» و ناخوشی، شاکر خدا بوده و به سپاس از خدا می پردازند؛ چنان که حضرت زهراء(ص) در دعای «نور» می فرماید: خدا در خوشی و آسایش و ضرر و ناخوشی و سختی مشکور است»؛ زیرا اولیای الهی که در مرتبت عالی هستند می دانند که هر چیزی که از خدا به انسان در قالب «ابتلاء» از خیر و شر می رسدبرای دست یابی انسان به کمالاتی از راه تجربیاتی است که جز از این طریق انواع ابتلائات از خیر و شر، یعنی سراء و ضراء به دست نمی آید.پس اگر در تعریف شکر و حمد گفته می شود که شکر در برابر نعمت است، در حالی که حمد اعم از آن است، باید گفت که در تفسیر اولیای الهی شکر نیز مرتبتی از حمد است؛ زیرا همان گونه که خدا می بایست در همه احوال حمد شده و ستوده گردد، هم چنین می بایست در همه احوال شکرگزاری شده و ستایش شود؛ مومن متقی در سطح عالی تقوا و ایمان خویش به این حقیقت واقف و آگاه است که حتی عذاب ها و مصیبت های کیفری نیز برای تزکیه و تطهیر اوست و می بایست نسبت به این عذاب های الهی در دنیا شاکر باشد؛ زیرا اگر این عذاب های کیفری نباشد، او گرفتار سنت استدراج و امهال می شود که بس خطرناک است؛ زیرا به سبب سنت امهال و استدراج گناهکار کافر و منافق ومشرک عذاب نمی ببیند و هرچه گناه می کند نه تنها چیزی از آرامش و آسایش و خیرات نسبت به او کم نمی شود، بلکه حتی زیادت می یابد تا جایی که از نظر آسایش و رفاه به وضعیت قارونی می رسد، ولی ناگهان خدا جان او را می گیرد و به دوزخ می فرستد.پس مومن متقی می داند که کیفرهای الهی و عذاب هایش در دنیا برای تنبیه و توبه و استغفار و اصلاح امر اوست و به دنبال کیفری خدا را حمد و شکر می کند که او را در ضراء و مصیبت و عذاب انداخته است تا به اصلاح امر خویش بپردازد. پس همان گونه که در مصیبت ابتلایی از شرور، صابر است و به حکمت الهی و مشیت هدفمند او ایمان دارد، هم چنین در مصیبت کیفری نیز خدا را می خواهد و در مقام حمد و شکر بر می آید که او را بیدار کرده و اجازه نداده تا غافل باشد وغافل بمیرد و شکرگزار نعمت در همه احوال و اطوار باشد؛ زیرا حقیقت ایمان با شکر خود را نشان می دهد چنان که حقیقت کفر خود را با کفران به نمایش می گذارد.از نظر قرآن، شکر خدا در همه احوال و اطوار همان شکر برای خودش است؛ زیرا خدا غنی حمید است و هیچ نیازی به شکر بنده ای ندارد. هم چنین از نظر قرآن، شکر الهی در همه احوال و اطوار یکی از مهم ترین عوامل زیادت و شرح وجودی انسان و کمال یابی و تمام یابی در کمالات است؛ از این روست که خدا شکر را مساوی با زیادت وجودی انسان دانسته است. پس انسان می بایست در همه احوال و همه حال شکرگزار باشد، زیرا رضایت الهی در شکرگزاری در همه احوال است. خلیل منصوری