عقل در فرهنگ قرآنی

عقل دارای مفاهیم گوناگونی در تفکرات و اندیشه های گوناگون است؛ بنابراین، ممکن است هر کسی واژه عقل را به کار برد و انسان گمان برد فهم مشترک و تفاهم یکسانی نسبت به آن دارد و به سخن دیگر حرف یک دیگر را می فهمند، اما وقتی دقت شود مانند واژگانی چون آزادی و حقوق بشر و مانند آنها یک فهم مشترک وجود ندارد. واژه عقل در لغت به معنای «حبس» و «امساک» است. «عقال» به پای بست شتر و چارپا است تا از تحرک بی موردش بی اجازه صاحبش جلوگیری کند. پس عاقل کسی است که خودنگه دار باشد و محدودیتی برای خویش ایجاد کند. شکی نیست که در گام اول این محدودیت از درون بر درون اعمال می شود، با نگاهی به آموزه های وحیانی قرآن، معلوم می شود که انسان دارای «نفس» است که حقیقت وجود شخص انسانی را تشکیل می دهد. این نفس، همان «روح» الهی است که در «کالبد» انسانی پس از «استواء» و «اعتدال» دمیده می شود.شکی نیست که روح الهی به اعتبار این که مصداق «روحی» است، همه ابعاد وجودی الهی و صفات و اسمای حسنای کمالی الهی را شامل می شود. پس از این جهت، نفس انسانی می بایست فقط امر «کمالی» باشد و هیچ «عیبی» نداشته تا معیوب باشد.نفس انسانی دارای قوای گوناگونی از جمله عاقله، غضبیه و شهویه است. بنابراین، نفس انسان دارای گرایش های متضادی است که شامل «ظلوم»، «جهول»، «شحّ»، «بخل»، «هلوع»، «احسان»، «عدل»، «صداقت» و مانند آنها است.البته قوه غضب در انسان که قوه دافعه و دفاعی نفس است تا بقای خویش را تامین کند، در کنار قوه شهویه که قوه جاذبه نفس است تا به شکل دیگر هر چیزی نیاز انسان را به خود جذب کرده و تامین نماید، در شرایط زیست مادی دنیوی گرایش به افراط دارد و این گونه جنبه های منفی نفس انسانی رشد می کند و «ظلم» به اشکال گوناگون خودش را نشان می دهد.این «قوه عاقله» است که می بایست به عنوان جنبه «روحانی نفس» برای ایجاد تعادل قیام کند و با مهار و مدیریت قوه غضبی و شهوی اجازه ندهد تا ظلمی در درون و برون شکل گیرد.قوه عاقله در نفس انسانی به هواهای نفسانی از غضب و شهوت، «عقال» می زند و اجازه نمی دهد تا خارج از «دین قیم» و سنت ها و قوانین الهی حاکم بر هستی از جان و جهان و جامعه حرکت کند.نفس انسانی حقیقتی بس پیچیده و شگفت است؛ زیرا دارای مراتبی از ظهورات است که در هر ظهوری اسم و نامی جدا به خود می گیرد. از جمله می توان به «نفس لوامه و سرزنشگر»، «نفس اماره به سوء»،«نفس مطمئنه» و مانند آنها اشاره کرد.یکی از مراتب نفس، مرتبه «فؤاد» و «قلب»(حج، آیه 46) است. بر اساس آموزه های قرآنی، قلب انسانی کارکردهای چندگانه ای دارد که شامل «تفقه» و فهم ژرف و عمیق، «تعقل» و «بصیرت» است.بنابراین، این قلب انسان است که به «تعقل» می پردازد. پس وقتی از «عقل» سخن به میان می آید، مراد چیزی جز یکی از کارکردهای عقل نیست؛ پس مراد از قوه «عاقله» به تعبیر قرآنی، همان یکی از کارکردهای «قلب» است. از این روست که در قرآن هرگز واژه «عقل» به شکل «اسمی» به کار نرفته، بلکه به شکل «فعل» هم چون «تعقلون» و «یعقلون» به کار رفته است. در روایات به شکل اسمی عقل به کار رفته که مراد همان یکی از کارکردهای قلب در کنار تفقه و بصیرت است.خدا در مقام آفریدگاری هر آفریده ای را در تمامیت مُقدّر و تقدیر شده آفریده و در مقام پروردگاری در مسیر کمالی هدایت کرده است. بنابراین، نفس انسانی به طور فطری دارای توانایی شناختی و گرایشی است تا به تمام کمال خویش برسد که مقام خلافت الهی در سایه عبودیت در چارچوب دین قیم و سنت ها و قوانین الهی حاکم بر هستی از جان و جهان و جامعه است.قلب در مرتبت تعقل به اشکال گوناگون حقایق هستی را می شناسد و به طور فطری عدالت، صداقت، امانت، شکر، ایمان، وفا، محبت، عفو، احسان، اکرام و دیگر فضایل و کمالات را از ظلم، دروغ، خیانت، کفران، کفر، بی وفایی، بغض، بخل و مانند آنها را باز می شناسد و به دسته نخست گرایش و دسته دوم گریزش دارد. این گونه است که «لبّ» و مغز هر حقیقی را از ظاهر ملکی آن باز می شناسد و به ملکوت آن می رسد و برای خود «حجر» و سنگ چینی دارد تا هر کسی وارد به قلب یا خارج از آن نشود، و «نهی» و مانع از ورود و دخول دیگران از باطل و نامحرم به جان قلب خویش می شود. از همین رو، در قرآن، انسان مومن را عاقل می داند که از حیات معنوی و حقیقی برخوردار است و به عنوان «اولوا الالباب»، «ذی حجر»، «اولی النهی»و مانند آنها شناخته می شود.«دین قیم» و سنت ها و قوانین الهی حاکم بر هستی از جان و جهان و جامعه قابل کشف از دو طریق کارکردهای قلب به ویژه «تعقل» فطری – الهامی و نقل وحیانی است. بنابراین، همان گونه که قلب به تعقل و تذکر و تبصر و تدبر برتری و عدم یکسانی عدل، نور، صداقت، ایمان، حیات، بینایی، شنوایی، علم و مانند آنها را نسبت به ظلم، ظلمت، دروغ، کفر، کوری، کری، عدم علم و مانند آنها را می شناسد و به دسته اول گرایش و نسبت به دسته دوم گریزش دارد، هم چنین قلب انسانی به نقل وحیانی نیز این را می شناسد و تایید و امضا می کند.بنابراین، از نظر قرآن، قلب انسانی با تعقل و بهره گیری از نقل وحیانی می تواند دین قیم و سنت ها و قوانین الهی حاکم بر هستی از جان و جهان و جامعه را بشناسد و بدان گرایش یابد و از اضداد آنها گریزش داشته باشد. پس فجور را بر نمی تابد بلکه به تقوا گرایش می یابد که همان دین قیم و سنت ها و قوانین الهی است.البته از نظر قرآن، زمانی قلب این کارکردها را دارد که به فجور و دریدگی نسبت به دین قیم و سنت های الهی بی تقوایی نکند؛ زیرا اگر چنین کند نفس دفن و دسیسه می شود و کارکردهای خود را از دست می دهد و دیگر قدرت تفقه و تعقل و تدبر و تبصر ندارد؛ چرا که قلب مختوم، مطبوع، قفل شده و زنگار گرفته دیگر چنین کارکردهای ندارد.قلب در مرتبت عقل می تواند نه تنها حقایقی چون برتری آخرت بر دنیا، برتری عدل بر ظلم، تقوا بر فجور،اسلام و اطاعت بر کفر و جرم،اسلام و عدالت بر کفر و قسط خوری، نور بر ظلمت، حیات بر مرگ، رضوان الله بر سخط و دوزخ،ایمان بر فسق، عمل صالح متقی بر عمل مفسدانه فاجر، استوا بر واژگونی، آزادگی بر بردگی، بینایی بر کوری،شنوایی بر کری، قدرت بر ناتوانی، علم بر عدم علم، خوبی بر بدی، زیبایی بر زشتی، وحدت بر تفرقه و اختلاف،حق بر باطلو مانند آنها را می شناسد، بلکه بدان گرایش داشته و از اضداد آنها گریزش دارد.آموزه های وحیانی نقل معتبر که در قالب کتب آسمانی در اختیار بشر قرار دادده شده، در حقیقت امضا همین حقایقی است که قلب سالم به تعقل و تذکر و تفقه و مانند آنها به دست می آورد و می شناسد و بدان گرایش دارد. البته نقل وحیانی تفصیلاتی نسبت به این کشفیات قلب در مرتبت عقل دارد و انسان را به مراتب عالی تر از کمالات و فضایل تشویق و ترغیب می کند؛ بنابراین، در تفسیر عقل در اصطلاح قرآنی می بایست به این نکات توجه داشت که تعقل از کارکردهای قلب سالم در نفس مستوی و معتدل الهی به عنوان امری فطری و به «انشاء» الهی است. هم چنین تعقل محدود به ساحت «تفکر» و اندیشه نیست، هر چند که یکی از مهم ترین تجلیات آن است؛ اما به ساحت اراده و عمل نیز کشیده می شود و انگیزه و اراده و عزم را تحت تاثیر مستقیم قرار می دهد. از نظر قرآن، نفس انسانی در مرتبت «فؤاد» به جنبه احساسات و عواطف بیش تر ظهور و بروز می کند و این گونه است که دلها و قلوب آدمی در این ساحت می سوزد و می سازد و عواطف و احساسات را بر اساس علم و عقل و تذکر و تدبر مدیریت و ساماندهی می کند.البته هر چه قلب در مسیر تعالی و رشد قرار گیرد و به تمامیت کمالات انوار اسمای الهی منور شود، مراتب عالی تعقل و تدبر و تفقه را خواهد داشت و در مقام «محسنین» نگره دیگر به هستی و جهان بینی و نگرش های زندگی دارد که در پیامبران بیش تر خودنمایی می کند؛ زیرا از سفاهت و جهالت به طور کامل دور شده و به رشد کامل دسته یافته و «رشید» و «محسنین» شده اند. این گونه است که آنان نسبت به نور ایمان گرایش قوی داشته و نسبت به کفر اعتقادی و فسوق و عصیان عملی و رفتاری گریزش دارد؛ زیرا چنین شخصی در اوج عقلانیت در سطح «راشدون» است.پس عقل در اصطلاح قرآنی، نه تنها ارزش ها و خیرات را می شناسد و به عنوان حق بدان گرایش دارد، بلکه از اضداد آنها از فحشاء و منکرات و شرور گریزش دارد. این همان چیزی است که دو نجد و برتری عظیم در ساحت عقل عملی و عقل نظری را مشخص می کند و انسان را به سوی خیر و خوبی سوق می دهد و از بدی و شرور دور می سازد. خلیل منصوری