دیوانه کیست؟ 1403/10/18
در تیمارستانی به دیوانه ای گفتند: کاغذی بردار نام دیوانه گان بنویس! گفت نمی توانم: گفتند نوشتن بلد نیستی؟ گفت: چرا بلدم ولی دیوانه ها آنقدر زیاد هستند که نمی توانم نام همه آنها را بنویسم. گفتند: شما در اینجا چند نفر بیشتر نیستید. گفت: ما که اینجاییم دیوانه نیستیم, آنها که بیرون از اینجا هستند دیوانه اند. گفتند: پس چرا شما را اینجا آوردند؟ گفت: برای این که دیوانه ها ما را اذیت نکنند!خب نظر تو چیست؟ این که گفتم جوک بود یا حقیقت؟ سؤالم احمقانه است؟ حتی پاسخ می دهی خب معلوم است جوک است.شاید هم معلوم نباشد! لااقل قسمتی که می گوید: «آنها که بیرون از اینجا هستند دیوانه اند» شاید جوک نباشد! اصلا ملاک عاقل و دیوانه بودن چیست؟ بعضی ها در ظاهر عاقل هستند.اگر کسی راضی شود در مقابل یک چند بسته پوفک, ماشینش را بدهد آیا عاقل است یا دیوانه؟ خب دیوانه است. حال اگر راضی شود در مقابل یک شکلات این کار را بکند چه؟ خب دیوانه تر است! در مقابل یک ریال چه؟ اصلا دیگه حرفش را نزن! هیچ دیوانه ای اینقدر دیوانه نیست که این کار را بکند!جدا؟! هیچ دیوانه ای نیست که این کار را بکند؟! چرا هست خیلی ها این کار را می کنند, بدتر از آن را انجام می دهند!نعمتهای بهشت چه تفاوتی با نعمتهای در دنیا دارند؟ فرض کن یک نفر همه عمر صد ساله اش را در بهترین جای زمین با بهترین امکانات زندگی کند و از طرفی یک نفر دیگر یک میلیارد سال در جایی هزاران بار بهتر زندگی کند. نفر در مقایسه با نفر دوم اصلا زندگی نکرده است. حالا اگر به نفر اول بگویند: این صد سال عمرت را در جایی معمولی زندگی کن و بقیه پولت را به نیازمندان بده آنوقت برو در جایی که نفر دوم زندگی می کند زندگی کن! حالا اگر نفر اول راضی به این کار نشود آیا دیونه تر از آن فردی نیست که ماشینش را به یک ریال می فروشد؟همه آنها که برای زندگی بهتر در دنیا آخرتشان را می فروشند, دیوانه اند. اصلا اصل دیوانگی مال این افراد است.ببین چقدر مردم بخاطر سود بیشتر دروغ می گویند! ببین بخاطر لجبازی چطور حق را ناحق می کنند! ببین چطور در بعضی گرانفروشی می کنند! ببین بعضی از زنها چطور حجاب اسلامی را رعایت نمی کنند و باعث انحراف جوانها می شوند! ببین بعضی بخاطر نمره بیشتر چگونه تقلب می کنند! آخر برای چی؟! برای چی آخرت خودشان را به دنیایی حقیر می فروشند؟! آیا این دیوانگی نیست؟! پس دیوانگی به چیست؟!کارهای عاقلانه و حرفهای عاقلانه نشان عاقل بودن است و کارهای نابخردانه و حرفهای پوچ و بی معنی نشان عاقل نبودن است.زندگی آدمهای دیوانه سراسر بدبختی است و پر از انواع آلودگی است. حالا آن دیوانه بیچاره که در تیمارستان است و یا در کوچه و بازار مورد تمسخر دیگران است عقلی ندارد که از آن استفاده کند ولی خیلی ها که عقل دارند چر از آن استفاده نمی کنند؟! اینها که وضعشان بدتر است!
فرق بین علم و ایمان :هر چند که ایمان و عمل صالح به علم و معرفت وابسته است، ولی علم و معرفت به تنهایی کافی نیست؛ به سخن دیگر علم لازم است ولی کافی نیست ؛ زیرا حوزه علم و عمل نیازمند یک عقد قلبی است که به عنوان واسطه بتواند علم را به عمل و حکمت نظری و عقلی را به حکمت عملی و ارادی پیوند زند.در اسلام علوم مدرسی که برخاسته از حس و مفاهیم است به عنوان بستر ابتدایی مطرح است و آن چه مهم است علوم شهودی است که در سه شکل علم الیقین و عین الیقین و حق الیقین مطرح است.شکی نیست که علم مدرسی و رسمی جزو ایمان نیست؛ زیرا ایمان کار عقل عملی است و از سنخ عمل است نه از سنخ علم می دانیم که کار عقل نظری هم ادراک، جزم و تصور و تصدیق است. بین نفس انسانی و علم، چیزی چون اراده فاصله نیست؛ یعنی کسی نمی تواند بعد از اقامه حجّت و برهان و دلیل بگوید من نمیخواهم بفهمم، زیرا چنین چیزی این شدنی نیست؛ چرا که انسان وقتی در برابر یک مطلب ضروری قرار گرفت مضطرّ به فهمیدن است و میفهمد.اما ایمان، از سنخ عمل وفعل است؛ و اگر بین علم و نفس انسانی اراده فاصله نیست، ولی بین نفس انسانی و ایمان، اراده فاصله است و انسان میتواند ایمان بیاورد و میتواند ایمان نیاورد و از این اراده و اختیار برخوردار است.یعنی انسان حتی بعد از اینکه صد درصد هم برای او روشن شد که حق چیست، می تواند آن را نپذیرد و بدان ایمان نیاورد؛ زیرا ایمان، فعل عقل عملی وکار قلب است. در حوزه اصطلاحات از قلب به عنوان عقل عملی یاد میکنند.به هر حال، ایمان، یک فعل مجرّد است و نظیر حرکت دست و پا نیست که مادی باشد. وقتی هم فعل مجرّد شد، به طور طبیعی در حوزه نفس انسانی حضور دارد و وقتی حضور داشت این علم، علم شهودی میشود. پس خودِ ایمان از سنخ علم شهودی است و از سنخ تصور و تصدیق و امثال ذلک نیست.هم چنین نیت، اخلاص ، قصد ، عزم و تصمیم اینطوری است؛ یعنی همه اینها 1. از افعال قلبیاند؛ 2. مجرّدند؛ 3 و هر موجود مجرّدی با شهود همراه است. پس این گونه از امور، شهودی و حضوریاند و با علم حضوری همراهاند.پس فرق میان علم مدرسی و علم مفاهیم با ایمان است. ایمان از اقسام علم شهودی و حضوری و از مصادیق مجردات است؛ اما علم مدرسی و مفاهیم این گونه نیست و از مصادیق مجردات و علم شهودی نیست. پس میان علم و ایمان از این منظر تفاوت است. این گونه است که علم حصولی در ذهن آدمی به جزم می رسد ولی با قلب آدمی به عزم نمی رسد و پیوند نمی خورد؛ زیرا اراده انسانی می تواند مانع از این پیوند شود.