نسبت مشیت الهی با سرنوشت انسان

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، مشیت الهی همانند یک نظام مستحکم بر همه هستی جاری است تا جایی که تقدیرات الهی که در سایه مشیت حکیمانه الهی شکل می گیرد، هرگز تبدیل و تحویل و تغییر نمی یابد؛ اما با این همه مشیت الهی حاکم بر خود خدا نیست و جبر الهی خود خدا را محدود نمی سازد؛ اما باید توجه داشت که از نظر قرآن، با آن که مشیت الهی بر همه هستی حاکم است؛ اما انسان می تواند «تقدیر» خویش را با اتصال به مشیت الهی، تبدیل، تحویل و تغییر دهد و «محو و اثبات» کند. از همین روست که «دعا» و «نیایش» به یک اصل مهم در ساختار اصول حاکم در هستی در آمده تا جایی که «عنایت» الهی با دعا و نیایش به دست می آید و «محو و اثبات» در تقدیرات مکتوب در «ام الکتاب» تحقق می یابد. با نگاهی به آموزه های وحیانی قرآن می توان به این نتیجه حقیقت مشیت قبل از اراده قرار می گیرد؛ بنابراین، می توان آن را نوعی «جزم» قبل از «عزم» یا «امر» قبل از «خلق» باشد. پس می توان گفت مشیت جزمیات الهی در ساحت امر قبل از خلق است. بر این اساس، قوانین و سنت های حاکم بر هستی از جان و جامعه و جهان، در ساختار مفهوم «مشیت» جا می گیرد. بنابراین، مشیت الهی همانند سنت ها و قوانین حاکم الهی است که «تبدیل» و «تحویل» و «تغییر» در آن راه نمی یابد؛ اما با این همه تا «اراد» الهی تحقق نیابد، مشیت در ساحت «خلق» خودش را نشان نمی دهد؛ از همین روست که در روایات بسیاری آمده که در تحقق خارجی و خلق امری مراتبی طی می شود که شامل: «مشیت، اراده، قضا و امضا» است. پس می توان مشیت را به یک معنا به ساحت «تقدیر» کلی نسبت داد که در آن تبدیل و تحویل و تغییر راه نمی یابد؛ زیرا تقدیر کلی نیز به ساحت «الامر قبل الخلق» باز می گردد.باید توجه داشت که «ام الکتاب» ناظر به همان ساحت امر و تقدیر کلی است. بنابراین، هر چند که مشیت و تقدیر کلی در ساحت امر انجام شده و در ام الکتاب ثبت شده، اما این گونه نیست که این سنت و قانون و تقدیر کلی در ساحت امر بیرون از «مشیت» الهی قرار گیرد، بلکه هم چنان مشیت می تواند به «اثبات امری یا محو امری» تعلق گیرد.به عنوان نمونه در ساحت تکوین و آفرینش بارها از مشیت الهی سخن به میان آورده است،چنان که از حاکمیت مشیت الهی در ساحت تشریع احکام و بعثت پیامبران سخن به میان آورده است.مشیت الهی، هماره حکیمانه و رحمانی است؛ زیرا خدا هیچ «ظلم» و «بخل» ندارد و از هر گونه «عبث» و «لعب و لهو» و «لغو» مبرا و پاک است. بنابراین، مشیت الهی حتی در عذاب ظالمان جز برخاسته از مشیت حکیمانه و رحمانی نیست؛ در حقیقت خدا در مقام رحمانیت است که ظالمان به خدا و خود و خلق را عذاب و کیفر می کند.در حقیقت از نظر قرآن، حکمت، عزت، رحمت، مغفرت،خبیر بودن، بصیرت و بینایی،ربوبیت، علم ، شنوایی، علو،فضل عظیم، قدرت و مالکیت ریشه و خاستگاه مشیت های حکیمانه الهی است.بنابراین، مشیت های الهی به ویژه درباره انسان ها هماره در راستای تدبیر امور آنها به بهترین شکل در سایه ربوبیت و پروردگاری است تا انسان ها را به جایگاه بایسته و شایسته ایشان برساند.قوانین حاکمیتی الهی بر هستی، هر چند که دیگران هیچ گونه تبدیل و تحویل و تغییری در آن نمی توانند بدهند، اما از نظر قرآن، انسان می تواند با تغییر در رفتار و توسل و دعا و مانند آنها شرایطی را فراهم آورد تا خدا به محو و اثباتی بپردازند که در ام الکتاب به عنوان تقدیر کلی یا جزیی رقم خورده و مکتوب شده است؛ زیرا از نظر قرآن، مقدرات کلی هستی در ام الکتاب در مقام «امر» پیش از «خلق» نوشته شده است. هم چنین برای هر چیزی بر اساس همان چارچوب مشیت حکیمانه مقدرات جزیی است که آن نیز در علم الهی و ام الکتاب نگارش شده است. پس تقدیر در دو ساحت برای هر چیزی است که در ام الکتاب نوشته شده است.تقدیرات جزیی نسبت به افراد یا جوامع را می توان به اسباب موثر مناسب تغییر داد بلکه حتی «تبدیل» و جایگزین کرد؛ زیرا همان گونه که تغییر در حقیقت نفس انسان با گناه یا تقوا می تواند تغییر در سرنوشت اشخاص و جامعه داشته باشد، هم چنین می توان در تقدیر «تبدیل» داشت؛ البته این تبدیل در «ام الکتاب» به شکل «محو و اثبات» تحقق می یابد.به سخن دیگر، ام الکتاب که به دست خداست، قابلیت آن را دارد که محتوای تقدیر شده در آن به دست الهی محو شده و تقدیری دیگر اثبات شود.یکی از مهم ترین اسباب تغییر و نیز تبدیل، «دعا» است تا جایی که اگر دعا نباشد، خدا به کسی اعتنا نمی کرد. هم چنین از نظر قرآن، از اسباب موثر و مناسب برای تغییر و تبدیل می توان به توبه و استغفار و نیز تقوا الهی یا فجور اشاره کرد که فجور فردی یا اجتماعی یا جمعی سرنوشت را از سعید به شقی تبدیل می کند؛ زیرا هر چند که خدا مقدرات را در ام الکتاب ثبت و ضبط کرده است، اما این گونه نیست که قوانین الهی حاکم بر خودش باشد؛ انسانی که گرفتار خشم و عذاب الهی می شود می تواند با توبه و استغفار و تغییر در رفتار پیش از قضا و امضای الهی، خود را از عذاب برهاند و محو و اثبات در مشیت الهی رخ دهد، به شرطی که به جای دعا به پیشگاه غیر خدا واقعا به سوی خدا بازگردند و از خدا بخواهند.فسق و تبهکاری آدمی و کفر و گرایش نداشتن به خدا و در حقیقت اعتقاد باطل و اعمال نادرست موجب تعلق گرفتن مشیت الهی بر گمراهی است. پس اگر کسی درست انتخاب کند و رفتاری صحیح داشته باشد، هرگز مشیت الهی بر گمراهی او سامان نمی یابد. بنابراین، اگر اهل کتاب از یهودیان گرفتار ضلالت شدند، به سبب شکست در ابتلائات الهی بود که با فعل سفیهانه خود را به گرفتار اضلال الهی کردند، زیرا هرگز ضلالت ابتدایی نیست، بلکه مشیت الهی بر هدایت ابتدایی و فطری است و اضلال چیزی جز مجازات و کیفر کسانی نیست که هدایت فطری ابتدایی را رد کردند و در مسیر باطل رفتند.بنابراین، از نظر قرآن این باور و اعتقاد مشرکان که خدا از همان آغاز مشیت کرده تا ما مشرک باشیم، بر خلاف مشیت ابتدایی الهی است که اصل بر هدایت همگان از انسان و غیر انسان است؛ پس از نظر قرآن، این بهانه است که کسی کفر و شرک و گناه و رفتارهای ظالمانه خویش را به گردن خدا و جبر و مشیت الهی اندازد تا این گونه خود را تبرئه از مجازات و عذاب و گناه کند، نسبت تحریم مباح یا شرک در عبادت و مانند آنها به مشیت الهی نسبتی باطل است که در طول تاریخ از سوی مشرکان به خدا نسبت داده شده است. پس نسبت دادن شرک و ظلم و امور دیگر باطل به مشیت الهی در قالب اثبات جبرگرایی، فاقد بنیان علمی و بر اساس ظن و گمان باطل است؛ زیرا خدا هماره مشیت الهی چیزی جز حق و کمال گرایی و هدایت تکوینی و فطری به سوی کمال مطلق نیست.آیت اله خلیل منصوری