مفهوم قرآنی ملکوت

خداوند در قرآن می فرماید: و این گونه، ملكوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نمایاندیم تا از جمله یقین‏كنندگان باشد.و نیز در جایی دیگر می فرماید: بزرگوار خدایى كه ملك هستى به دست قدرت او است و او بر همه چیز توانایى دارد تا آنجا كه مى‏فرماید آن خدایى كه هفت آسمان بلند راى به طبقاتى منظم بیافرید. و نیز می فرماید: آیا نظر نكردند در ملكوت آسمانها و زمین و آنچه كه خداوند آفریده است؟ و آیا نظر و فكر نكردند در اینكه ممكن است اجل‏شان نزدیك شده باشد، پس (وقتى حاضر نباشند آیات خدا را بشنوند) دیگر به چه سخنى ایمان خواهند آورد؟ملكوت” مانند” ملك” مصدر و به معناى قدرت بر تصرف است، مانند” طاغوت” و” جبروت”. چیزى كه هست این قسم مصدر با سایر مصادر (ملك، طغیان، جبران و …) این فرق را دارد كه این هیات تاكید در معنا را نیز مى‏رساند.ملکوت در کاربرد قرآنی نیز به همان معناى لغوى خود استعمال شده، و معناى جداگانه‏اى ندارد؛ و لیكن مصداق آن در قرآن، غیر از سایر مصادیق عرفى است، چون” ملك” و” ملكوت” كه یك نوع سلطنت است، در میان ما آدمیان یك معناى فرضى و اعتبارى است و واقعیت خارجى ندارد، بلكه مساله احتیاج به اجتماع و احتیاج اجتماع به داشتن نظم در اعمال و افراد و برقرار داشتن أمن و عدالت و نیروى اجتماعى، ما را وادار به قبول و معتبر شمردن آن كرده است. و لذا مى‏بینیم با” بیع”،” هبه” و” غصب” و امثال آن در هر لحظه، از شخصى به شخص دیگرى منتقل مى‏شود. و این معناى اعتبارى و قراردادى را گر چه مى‏توان در باره خداى تعالى هم تصویر كرد، از این راه كه حكم به حق در جامعه بشرى ملك خدا است، و لیكن همین ملك اعتبارى را اگر به تحلیل عقل ببریم خواهیم دید كه در میان حقایق اصل و ریشه غیر قابل زوال و انتقالى دارد، زیرا مى‏بینیم كه وقتى گفته مى‏شود:” انسان مالك نفس خویش است” معنایى جز این ندارد كه انسان حاكم و مسلط و متصرف بر چشم و گوش و سایر قوا و افعال خویش است. به این معنا كه اگر گوش من چیزهایى را مى‏شنود، و چشم من چیزهایى را مى‏بیند، و سایر قوایم كارهایى را انجام مى‏دهند، همه به پیروى اراده و حكم من است نه اراده و حكم دیگران، و این معنا خود حقیقتى است كه در تحقق غیر قابل زوال و انتقالش در ما، هیچ شبهه و تردیدى نیست.«ملكوت» همان وجود اشیاء است به لحاظ انتسابشان به خدا و رؤیت ملكوت به معناى دیدن خدا با دیدن اشیاء و موجودات است. ‏ ملكوت هر چیزى، همان كلمه” كن” است كه خداى سبحان مى‏گوید، و گفتن او عین فعل و ایجاد او است، پس معلوم شد كه ملكوت همان وجود اشیاء است، از جهت انتسابى كه به خداى سبحان داشته و قیامى كه به ذات او دارند، و معلوم است كه چنین امرى قابل شركت نبوده و ممكن نیست چیز دیگرى با خداوند، در آن شركت داشته باشد، و بنا بر این، نظر در ملكوت اشیاء به طور قطع آدمى را به توحید هدایت مى‏كند.غرض از ارائه ملكوت نیز آن است که شخص به پایه یقین به آیات خداوند برسد. این همان یقینى است كه نتیجه‏اش یقین به” اسماء حسنى” و صفات علیاى خداوند است، چنان که به پیامبر(ص) نشان داده شد: منزه است آن كسى كه بنده خود را در شبى از مسجد الحرام تا به مسجد الاقصى برد، همان مسجدى كه ما اطرافش را با بركت كردیم، بنده خود را یك شبه، این همه راه بردیم تا از آیات خود به او نشان دهیم. و نیز فرموده است: چشم رسول اللَّه خطا و طغیان نكرد، سوگند مى‏خورم كه آیاتى از بزرگترین آیات پروردگار خودش را دید. این یقین در مراتب سه گانه علم الیقین، عین الیقین و حق الیقین به آیات پروردگار نهایت و اعلا درجه‏اى است كه انبیا (ع) در سیر تكاملى خود مى‏توانند به آن برسند، و اما ذات پروردگار، پس قرآن كریم ساحتش را عالى‏تر از آن دانسته كه ادراكى به آن تعلق گیرد و احاطه كند و وجودش را امرى مسلم و مفروغ عنه دانسته است؛ در حقیقت منطقه ذات منطقه ممنوع است؛ چنان که منطقه صفات که آن نیز عین ذات است منطقه ممنوع است و تنها منطقه ای که انسان به آن دسترسی دارد همان فعل الله است که در آیات قرآنی از آن به آیات الهی تعبیر شده است.قرآن كریم براى علم یقینى به آیات خداوند، آثارى برشمرده است كه یكى از آن آثار این است كه: پرده حواس، از روى حقایق عالم كون كنار رفته و از آنچه در پس پرده محسوسات است آن مقدارى كه خدا خواسته باشد، ظاهر مى‏شود. خداوند در این باره فرموده است: نه، چنین نیست كه شما پنداشته‏اید، اگر یقین داشتید، دوزخ را خود مى‏دیدید. سپس به شکل عین یقین می دیدید. و نیز فرموده: به حق، كتاب فرمانبران خدا، در مراتب عالیه‏اى قرار دارد، و تو چه مى‏دانى كه آن مراتب چیست، كتابى است كه در آن جمیع اطاعت هایشان نوشته شده و مقربان درگاه خدا آن را مشاهده مى‏كنند.