با موسی(ع) در عالم برزخ 99/8/20
با موسی(ع) در عالم برزخ
سفر به «عالم غیب» برای همگی شگفت آور و دلربا است و هر کسی دوست دارد به شکلی در عالم غیب حضور داشته باشد و از «علوم غیبی» بهره مند شود؛ زیرا «ظلوم و جهول» بودن انسان مقتضی آن است که انسان به داشته هایش هرگز بسنده نکند و خطرپذیری داشته و به زمان ها و مکان های «غریب» یا «غیب» آمد و شد داشته باشد؛ زیرا عالم شهود و شهادت، نفس جستجوگر و سیری ناپذیرش را ارضا نمی کند. همین سفر به عوالم دیگر در خواب و بیداری است که «اکتشافات» و «اختراعات» عظیم را رقم زده و انسان را از انسانی در سطح حیوانات به موجودی شگفت آور که «تغییرات» در هستی را رقم می زند، تغییر داده است.یکی از سفرهایی که در قرآن به آن پرداخته شده است، سفر معنوی و عرفانی حضرت موسی(ع) به «مجمع البحرین» برای کسب «علم لدنی» و بهره گیری از تعلیمات «عالم به علم لدنی» است که در روایات از او به خضر(ع) یاد شده است.خدا در قرآن، بیان می کند که حضرت موسی(ع) خواهان کسب «علم لدنی» از طریق «تعلیم عالم لدنی» است. از همین رو، سفر در عالم ماده و جغرافیای زمینی را برای «یافتن» و بهره گیری از آن «عالم لدنی» آغاز می کند. به نظر می رسد که «نشانی» عالم لدنی را در «مجمع البحرین» به دست آورده است. از این رو با همراهی شخصی که در قرآن از او به «فتی» تعبیر می شود، «سفر» خود را آغاز می کند.حضرت موسی(ع) عزم کرده است تا به «مقصد» نرسیده دست از تلاش بر ندارد، حتی اگرسالهای متمادی طول بکشد. وی در نهایت با «عالم لدنی» مواجه می شود؛ و عالم لدنی به او یادآور می شود که «تعلیم علم لدنی» نیازمند «ظرفیتی» در «متعلم و دانش آموز» است که به ظاهر موسی(ع) ، فاقد این ظرفیت است. نتیجه همراهی حضرت موسی(ع) با «عالم لدنی» این است که در سه آزمون شکست می خورد نمی تواند به تعهدات خویش مبنی بر «سکوت» تا پایان سفر عمل کند. این گونه است که حضرت موسی(ع) تنها با «سه ماهی» یعنی «تاویلات نسبت به حوادث سه گانه» از عالم لدنی جدا می شود و به «علم لدنی» دسترسی نمی یابد.(کهف، آیات ۶۰ تا ۸۲)در آیات قرآنی نکاتی درباره مجمع البحرین گفته شده است که توجه و التفات به آن می تواند در شناخت حقیقت سفر موسی(ع) و اهداف و مقاصد او کمک شایانی بکند. از جمله مهم ترین این نکات می توان به موارد زیر اشاره کرد: 1-محل التقای دریاها و رودها: «مجمع البحرین» مکان ملاقات با «عالم لدنی» است. مجمع البحرین، جایی است که دو «بحر» به هم متصل می شوند و به هم می رسند. در آیات قرآنی به «دریا» و هم چون «رودهای بزرگ»، «بحر» گفته می شود؛ از گزارش قرآنی به دست می آید که «جغرافیای مکانی و زمانی» در زمین ارتباط تنگاتنگی با عوالم بالا دارد؛ بنابراین، برخی از مکان ها و زمان ها از ویژگی خاصی برای «ارتباط» با عوالم برخوردار بوده و به عنوان «منافذ اقطار »(الرحمن، آیه ۳۳) و «ابواب»(اعراف، آیه ۴۰) عمل می کنند؛ چنان که «لیله القدر» در ماه مبارک رمضان از چنین ویژگی برخوردار است که برای این زمان ها و مکان ها «تقدس» ایجاد می کند.2-محل التقای عوالم: از نظر آموزه های وحیانی قرآن، عوالم هستی و نشئات آن همانند «شب و روز» در هم «ولوج» دارند. این ولوج به گونه ای است که «طبقات آسمان» به معنای عوالم هفتگانه در عالم ماده و دنیا، ارتباط تنگاتنگی با هم دارد. در نظام کلی هستی که «عالم دنیا و عالم آخرت» قرار دارد، «عالم برزخ» همانند همان حالت «فجر» است که شب و روز در هم آمیخته و هوا به یک معنا «گرگ و میش» است؛ به طوری که عالم برزخ برخی از ویژگی های عالم آخرت و برخی از ویژگی های عالم دنیا را دارا است. «مجمع البحرین» از چنین ویژگی برخوردار است، یعنی محل «التقای عوالم» و به یک معنا نوعی «برزخ» است. خدا درباره ارتباط عوالم هستی به برزخ دریاها مثال می زند و می فرماید: و اوست کسى که دو دریا را موجزنان به سوى هم روان کرد، این یکى شیرین و گوارا و آن یکى شور و تلخ است، و میان آن دو برزخ ، مانع و حریمى استوار قرار داد. (فرقان، آیه ۵۳) البته ممکن است مجمع البحرین، عالم برزخ دنیا و آخرت و عالم ماده و مثال باشد، یا مراد مجمع البحرین مقام «احدیت و واحدیت» یعنی برزخ میان «هو» و «الله» که از آن به مقام «عماء» یاد می شود که «ضباب و مه» است که ویژگی «ظلمت و نور» را با هم دارد؛ زیرا حد فاصل میان «لیله القدر» و «یوم» از نظر خالق هستی است. این «برزخ» همان برزخ میان «امر و خلق» است که به یک معنا از آن به «مقام علمی» یا «تعین علمی» یاد می شود که در آیات قرآنی از آن به «ام الکتاب» «لوح محفوظ» و «کتاب مبین» و «امام مبین» و مانند آن تعبیر شده است. 3-عرش الهی: ممکن است مراد از «مجمع البحرین» در سفر معنوی، همان «عرش الهی» باشد که محل تدبیر عالم هستی است(رعد، آیه ۲؛ یونس، آیه ۳؛ سجده، آیه ۵) این عرش الهی نیز «برزخ» میان «امر و خلق» است. از آن جایی که برای هر «عالم» نسبت به عالم دیگر «باب» است(اعراف، آیه ۴۰) که البته این در و باب برای همگان باز نمی شود. 4-حیات محض: مجمع البحرین که جایی است که در آن «مرده» زنده می شود(کهف، آیات ۶۱ و ۶۳)؛ بنابراین، مکانی است که حیات در آن اصالت دارد و مرگ نیست؛ زیرا از نظر قرآن، «آب» منبع حیات است؛ از آن جایی که عالم برزخ و نیز آخرت حیات محض است، می توان گفت که ناظر به «برزخ» است؛ خدا درباره آخرت می فرماید: وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَهَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ؛ به راستی که خانه آخرت همان حیات محض است.(عنکبوت، آیه ۶۴)5-نسیان: از ویژگی های مجمع البحرین، «نسیان» و فراموشی است؛ این بدان معناست که این مجمع البحرین در عالم برزخ پایین بوده است؛ زیرا جوان همسفر حقیقت «سرب ماهی» و حیات و حرکت آن را فراموش می کند تا به حضرت موسی(ع) بیان کند.(کهف، آیات ۶۱ و ۶۳) به نظر می رسد که نیسان انسان تنها در عالم دنیا نیست، بلکه در عالم برزخ نیز ادامه دارد. به نظر می رسد که انتقال از عالمی به عالم دیگر می تواند نیسان آور باشد. شاید بر اساس همین است که «تلقین میت» در دستور کار قرار گرفته است تا او را از نیسان به ذکر سوق دهند. 6-حضور شیطان: از آن جایی که جوان همسفر موسی(ع) علت فراموشی داستان حیات و حرکت ماهی را به «شیطان» نسبت می دهد، معلوم می شود که «شیطان» در آن عالم برزخ نیز دارای نفوذی است، هر چند که این نفوذ اندک و کم باشد و همانند دنیا قوی نباشد؛ زیرا عالم برزخ شباهتی با دنیا و آخرت دارد. از جهت نفوذ شیطان می توان گفت که به دنیا از این جهت شباهت دارد.(کهف، آیات ۶۱ و ۶۳) البته ابلیس خواهان نفوذ بیش تری بوده است؛ زیرا می خواست تا در همه عوالم نفوذ داشته باشد؛ ولی همان طوری که به او فرصت داده نشده تا «قیامت» زنده بماند، 7-خطر وسوسه های شیطانی: به نظر می رسد که جز «مخلَصین» که «معصوم به عنایت الهی» هستند(ص، آیات ۸۲ و ۸۳)، همگی در معرض خطر وسوسه های شیطانی هستند، حتی اگر شخص نسبت به «عالم برزخ» شهود و رویت داشته باشد و از علوم خاصی برخوردار شود؛ 8-شدت توحید : در مجمع البحرین، توحید قوی تر است تا جایی که به نظر می رسد که «اسباب» هر چند به شکل مظهر دیده نمی شود. این گونه است که رفتار خضر در مجمع البحرین، براساس توحید محض است. کسانی که ساکن کوی «مجمع البحرین» هستند، به یک معنا خود آنان «اسباب» فعل الهی و یدالله و عین الله و سمع الله هستند. از همین رو، کاری که انجام می دهند، همانند «قلم» در دست «کاتب و نویسنده» است که از خود اختیاری ندارند، بلکه کاری که انجام می دهند، «مامور» هستند. (کهف، آیه ۸۲)
9-سفر ظاهری و معنوی: مجمع البحرین، مقصد سفر مادی و معنوی و نیز ملکی و ملکوتی و ظاهری و باطنی است.
10-راه های خاص موجودات: از نظر قرآن، هر موجودی «سبیل خاص» خودش را دارد که به صراط مستقیم وصل می شود؛ ماهی نیز با آن که مرده بود، در مجمع البحرین حرکتی خویش را در «سبیل خاص خودش» ادامه می دهد و می رود تا به «مقصد» خویش برسد. پس راه های شخصی و سبل برای همگان حتی موجودات دیگر است. 11-اراده: از نظر قرآن همه موجودات دارای اراده هستند، این امر در مجمع البحرین خود را بیش تر نشان می دهد. به نظر می رسد که اراده تنها برای انسان و جن است که می توانند میان دو امر متضاد و متقابل انتخاب آزاد داشته باشند، اما بر اساس آیات قرآنی اراده هر چند در سطح پایین تر برای «موجودات دیگر» هستی حتی «جماد» نیز وجود دارد؛
علم لدنی: علم خاص است که در اختیار «خدا» است و تنها برخی از «مظاهر» به تعلیم الهی نسبت به آن «عالم» می شوند. از آیات قرآنی به دست می آید که این «علم لدنی» همان «علم الهی» در «ام الکتاب»، لوح محفوظ وکتاب مبین است. در این علم الهی همه «مشیت الهی» نسبت به عوالم «معلوم» است؛ در حقیقت علم ذاتی الهی به شکل ظهور در ابتدا در این «ام الکتاب» و «لوح محفوظ» رقم خورده و حفظ می شود. به نظر می رسد که این «علم لدنی» از مصادیق «امر الهی» است که پیش از «خلق» هستی یافته است. هر گاه خدا بخواهد چیزی را خلق کند، خطاب به «معلوم» در ام الکتاب، امر می کند تا تحقق خارجی یابد. بنابراین، در این علم لدنی، آغاز تا فرجام «خلق و مخلوق» نوشته و معلوم شده است؛ از نظر قرآن، علم لدنی که «خاص الوهیت» است، جز از طریق «تعلیم خاص» الهی در اختیار کسی قرار نمی گیرد(کهف، آیه ۶۵ تا ۸۲)؛ از نظر قرآن، کسانی از انسان ها در سطح «متالهین» و بلکه «عالین» از این خصوصیت برخوردار هستند که «تزکیه نفس» کنند و بتوانند «علم لدنی» را همان طوری که خود مستقیم از مقام «علی حکیم» دریافت می کنند، به تعلیم تزکیه ای به دیگران تعلیم دهند. از نظر قرآن، علم لدنی از مقام « حکیم علیّ حکیم» نازل و تعلیم داده می شود؛ زیرا «ام الکتاب» در اختیار این اسماء است؛ چنان که گفته شد ساکنان «مجمع البحرین» در حقیقت به سبب «علم لدنی» اسباب الهی هستند.(کهف، آیه ۸۲) از همین روست که پیامبر(ص) به عنوان «عالم لدنی» کسی است که قول و عمل وی همان قول و فعل الهی است؛ برای کسب علم لدنی ظرفیت وجودی و سعه وجودی خاصی لازم است که با تزکیه الهی به دست می آید و این گونه نیست که هر کسی استطاعت دریافت علم لدنی را داشته باشد.: علم لدنی هر چند که از نظر رحمت از مصادیق «عندنا» است؛ ولی از جهت علمی «لدنی» است.