درمان خودپسندی در قرآن                         

یکی از رذایل اخلاقی، خودپسندی است که در عربی از آن به عُجب تعبیر می‌شود؛ زیرا شخص به سبب خودبرتربینی اموری را در خود بزرگ و عظیم می‌شمارد و خود را آخر هر کمالی می‌پندارد، گویی که کسی در سطح او نیست و همگی در سطحی پایین‌تر از او در کمالی یا کمالاتی قرار دارند. خودپسندی موجب می‌شود که شخص در دام غرور بیفتد و شیطان، این نماد غرور و فریبکاری او را به سمت سقوط اخلاقی و انسانی سوق دهد.اشخاصی که گرفتار عُجب و خودپسندی می‌شوند از کمالات و داشته‌های خویش، شگفت‌زده می‌شوند و با تعجب به خود می‌نگرند؛ گویی به اصطلاح از دماغ فیل افتاده ‌اند. چنین افرادی در زندگی شخصی و اجتماعی منش و رویه‌ای را در پیش می‌گیرند که بسیار زیانبار به فرد و اجتماع است. بنابراین، لازم است تا علل و عوامل بیماری خودپسندی شناخته و راه‌های درمان آن تبیین شود. در فارسی به کسی که گرفتار عجب و خودپسندی است، انسان مغرور می‌گویند؛ چون آنچه عامل خودپسندی اوست، وجود کمال یا نعمت در او نیست، بلکه توهم خودبزرگ بینی است که به سبب غرور و فریب شیطان، شخص به چنین احساسی رسیده است.
با نگاهی به آموزه‌های قرآن می‌توان دریافت که ریشه اکثر رذایل اکتسابی و بدخلقی‌ها، جهالت انسان نسبت به حقایق هستی و تصویرات نادرست است؛ زیرا اگر حقیقت را بشناسد هرگز به داشتن کمالی یا نعمتی، معجب یا متکبر نمی‌شود، اما به سبب جهالت نسبت به حقیقت، این رذایل و بدخلقی‌ها در شخص پدیدار شده و رشد می‌یابد؛ چنان‌که ابلیس لعین نیز به سبب همین جهالت است که گرفتار خودپسندی، خودبزرگ بینی و خود برتربینی شد؛ زیرا کمال و نعمتی را در خود دید و آن را عاملی برای برتری و تکبر خویش قرار داد و گفت: من برتر از آدم هستم؛ زیرا مرا از آتش و او را از گل آفریده ای.

از نظر قرآن، برخی از امور  و عوامل، زمینه‌ساز بیماری خودپسندی هستند که از جمله مهم‌ترین آنها می‌توان به‌وجود امکانات مادی و رفاه زدگی و بهره‌مندی از دنیا،احساس غنا و بی‌نیازی، تزیین‌گری شیطان ، خودشیفتگی، تجهیزات و نفرات، انکار قیامت و آخرت(نمل، آیه ۴) و مانند آنها‌ اشاره کرد.البته ریشه همه اینها به همان جهالت نسبت به خود و خدا و نیز جایگاه انسان در هستی باز می‌گردد؛ پس هرگاه انسان به فقر هویتی و ماهیتی خویش پی برد، به این حقیقت می‌رسد که هرچه دارد از خدا است و اگر خدا چیزی به او داده است، به همان آسانی و سادگی که به او داده می‌تواند از او سلب کند و دیگران را جایگزین او سازد.(فاطر، آیه ۱۶) پس دیگر جایی برای شگفتی نسبت به کمالاتی که در او وجود دارد، باقی نمی‌ماند تا بدان شیفته شود و در دام خودپسندی گرفتار آید.خدا در آیات قرآن برای جلوگیری از خودشیفتگی و خودپسندی یا درمان آنها از همگان می‌خواهد به اموری توجه کنند که بیانگر نیازدائمی‌بشر به خدا و فقر ذاتی اوست. این امور عبارتند از:
مقدرات و تقدیرات الهی (حدید، آیات ۲۲ و ۲۳)، حاکمیت و فرمانروایی مطلق خدا،نظارت خدا(بلد، آیات ۶ و ۷)، نعمت‌های الهی به خلق ،معاد و کیفر خدا در دنیا و آخرت ،توجه به این حقایق موجب می‌شود تا از هرگونه عجب و خودشیفتگی رهایی یابند و در مسیر فضایل اخلاقی قرار گیرند و از این رذیلت اخلاقی خود را نجات دهند.پذیرش این امور به این معنا است که انسان در دایره تقدیر هستی، در جایگاهی قرار می‌گیرد که خدا برایش رقم زده است؛ زیرا مشیت و اراده الهی سرنوشت و مقدرات هر کسی را رقم می‌زند. پس داشته‌ها و نداشته‌ها و نیز دارایی‌ها  و نداری‌های هر شخصی در کمال یا نعمتی بستگی به مشیت و اراده الهی دارد. از این رو، شخص نمی‌بایست نسبت به داشته یا نداشته واکنشی نشان دهد که گویی خودش آن را با علم و قدرت خود به دست آورده است، بلکه همه آنها بر اساس مقدرات و مشیت و اراده الهی است. بر این اساس دیگر جایی برای فخرفروشی و خیال‌بافی و خودپسندی و خودشیفتگی نمی‌نماند، چنانکه دیگر جایی برای حزن و اندوه برای نداشته‌ها یا از دست رفته‌ها نمی‌ماند.

پند سقراط:روزی سقراط ، حکیم معروف یونانی، مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثراست. علت ناراحتیش را پرسید ،پاسخ داد:در راه که می آمدم. یکی از  آشنایان را دیدم.سلام کردم جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم."سقراط گفت:"چرا رنجیدی؟" مرد با تعجب گفت :"خب معلوم است، چنین رفتاری   ناراحت کننده است."سقراط پرسید:اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد و بیماری به خود می پیچد، آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی؟"مرد گفت:"مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم.آدم که از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود."
سقراط پرسید:"به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی؟"مرد جواب داد:احساس دلسوزی و شفقت و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم."سقراط گفت:"همه ی این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی،آیا انسان تنها جسمش بیمار می شود؟ و آیا کسی که رفتارش نادرست است،روانش بیمار نیست؟ اگر کسی فکر و روانش سالم باشد،هرگز رفتار بدی از او دیده نمی شود؟ بیماری فکر و روان نامش "غفلت" است و باید به جای دلخوری و رنجش ،نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است،دل سوزاند و کمک کرد و به او طبیب روح و داروی جان رساند. پس از دست هیچ کس دلخور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده و بدان که هر وقت کسی بدی می کند، در آن لحظه بیمار است.