خوشی ها و ناخوشی های دنیا 1400/6/25
خوشی ها و ناخوشی های دنیا
دنیا، بزرگترین نعمت و تجربه بشریت در دایره «از اویی به سوی اویی» است؛ چرا که حقیقت انسان در دنیا شکل می گیرد و به کمال می رسد؛ پس اگر دنیا و نعمت های دنیوی نباشد، انسان به جایگاه رفیع و بلند خلافت الهی نمی رسد و هرگز نمی تواند در مقام اشرف و اکرم آفریده های الهی قرار گیرد. تجربه تلخ و شیرین دنیا است که انسان را برای اقامه خلافت الهی آماده می کند و دسترسی تسخیری همه «ما سوی الله» را برای آدمی فراهم می آورد.از نظر قرآن، هر چند که روح از مصادیق امر الهی است که با خلق فرق ماهوی دارد(اسراء، آیه ۸۵)؛ اما روحی که در انسان دمیده می شود، همان انقلابی است که در قالب «انشاء خلقا آخر» تحقق می یابد.(مومنون، آیه ۱۴)در حقیقت این «انقلاب انشائی» موجب می شود تا انسان دارای «نفس الهی» شود که تنزلات مظهر «روح الله» است؛ زیرا خود روح که موجودی امری و مجرد است نمی تواند در کالبد قرار گیرد، مگر آن که تنزلاتی را داشته باشد. با تحقق تنزلات است که روح در قالب «نفس انسانی» خودنمایی می کند و می تواند زمام امور تن را به عهده گیرد و مقاصد خویش را از طریق تن تحقق بخشد. این نفس و روان که تنزل یافته روح الله است، همه اسماء الله را به شکل تنزلی در خود دارا است؛ از همین روست که بر خلاف حیوانات و حتی جنیان از برتری و کرامت ذاتی برخوردار است(اسراء، آیه ۷۰)؛ چرا که دارنده همه اسماء الله است؛ در حالی که دیگر آفریده ها این گونه نیستند؛ زیرا دیگران دارنده شماری از اسماء الله هستند نه جمیع اسماء الله. از همین روست که انسان به کرامت و شرافت «روحی» مفتخر است که بیانگر همه اسماء الله است.با نگاهی به آن چه گفته شده و از آیات قرآنی بر می آید، می توان گفت که ماده دنیوی نقش اساسی در شکل گیری حقیقت انسان دارد؛ زیرا نفس الهی انسان جز در ماده دنیوی نمی توانست شکل بگیرد. بر این اساس، ماده دنیوی به عنوان مادر انسانیت است که می تواند روح الله را در قالب نفس و روان پذیرا باشد و این گونه در مقام خلافت الهی قرار گیرد و بر ما سوی الله از فرشتگان آسمان ها تا آفریده های زمینی از قرارگاه زمین حکمرانی کند و همه را به سجده تسخیری خویش در آورد.چرا که مخالفت تشریعی برخی از ایشان چون ابلیس از جنیان هرگز به معنای خروج از تسخیر تکوینی نیست؛ و انسان هم چنان به عنوان اشرف و اکرم آفریده های الهی و خلیفه الله بر همگان از جمله ابلیس و جنیان سلطه تسخیری دارد و اگر انسان نخواهد هرگز سلطه ای برای ابلیس نیز نخواهد بود؛ چرا که سلطه ابلیس به انتخاب آزاد و اراده خود انسان بستگی دارد؛ چنان که خود شیطان نیز این گونه اقرار می کند و می گوید: برایم بر شما هیچ سلطه ای نیست، مگر آن که شما را دعوت کردم، پس استجابت کردید.پس از نظر قرآن، انسان در دنیا است که شکل و ماهیت حقیقی خویش را به دست می آورد و در همین دنیا است که به کمالات می رسد و اسماء الله را در خویش ظهور می بخشد و برای زندگی ابدی خویش در بهشت و دوزخ اخروی با انتخاب آزاد خویش آماده می شود. از همین روست که خدا از انسان می خواهد از فرصت کوتاه عمر خویش در دنیا استفاده کرده و سرمایه های وجودی خویش را به خوبی به کار گیرید تا آن را به زیان و خسران از دست ندهید؛ چرا که با دفن و دسیسه و ختم و طبع فطرت و سرمایه های وجودی در دنیا که با خروج از صراط مستقیم اسلام و هدایت های فطری و تشریعی رخ می دهد، انسان دچار خسران و زیان می شود و به سبب عدم اظهار اسماء الله در وجود خویش، دچار دوزخ فراق می شود،اما اگر به چهار عمل اصلی ایمان و عمل صالح و تواصی به حق و صبر توجه داشته باشد، خود را از خسران و زیان ابدی می رهاند، و به جایگاه برتر خلافت الهی دست می یابد.از نظر قرآن، زندگی دنیوی به سبب آن که پایین درجه تنزّلاتی ظهور اسماء الله است، دارای نواقص بسیاری است؛ زیرا ماده دنیوی توانایی و ظرفیت بیش تری ندارد تا همانند آینه ای کامل و شفاف انوار الله را بازتاباند؛ از این روست که نقص در ظهورات دنیوی بسیار است؛ چرا که از نظر تنزلات در آخرین مرتبه قرار دارد که از آن به «اسفل السافلین»(تین، آیه ۵) تعبیر می شود.انسان در اسفل السافلین دنیا می بایست نه تنها خود را بسازد و به کمال برساند و اسماء الهی را در خویش با بندگی و عبودیت در چارچوب اسلام فطری و تشریعی به ظهور برساند و به عنوان «مُتألّه» و رنگ خدایی گرفته ظهور نماید،بلکه می بایست تلاش کند تا به عنوان خلیفه الله، زمین و آفریده های زمینی و پس از آن، آفریده های آسمانی را به عنوان «مُعلّم» به کمال برساند.از آن جایی که اظهار اسماء الله در بستر دنیا انجام می گیرد، نمی تواند بیرون از چارچوب سنت های الهی حاکم بر دنیا انجام شود. بر این اساس، انسان در زندگی دنیوی با مجموعه از نواقص رو به رو است که به نظر ابتدایی بیش تر از کمالات است؛ هر چند که با دقت نظر می توان دریافت که خدا هیچ چیزی نیافریده که نقص در آن بیش تر و اکثری از کمال باشد؛ زیرا حتی ظهور اسماء الله در پست ترین درجه ظهور خویش نیز به گونه ای است که کمال از نقص فزون تر است؛ زیرا عدالت الهی نمی پذیرد که چیزی که شرّ آن اکثر و قوی تر باشد، آفریده شود.به هر حال، انسان در زندگی دنیوی با مجموعه ای از شرور و نواقص رو به رو است؛ چرا که اقتضای اسفل السافلین که پایین ترین رتبه و درجه تنزلات ظهورات اسماء الله، عدم تمامیت ظهورات اسماء است؛ ولی هرگز این عدم تمامیت با غلبه نقص و شرور همراه نیست؛ چرا که کمال و خیر هماره در هر چیزی اکثری است و غلبه دارد.بنابراین، از نظر قرآن، خوشی ها و ناخوشی ها در دنیا به عنوان «فتنه» عمل می کند که به معنای «کوره ذوب فلزات» است؛ یعنی کوره ای که در آن سنگ فلزات را می ریزند تا با آتش زیاد کوره، فلزات از سنگ جدا شود و این گونه سره از ناسره تفکیک گردد.از نظر قرآن، ظاهر ناخوشی ها، تلخ و کراهت آور است، و انسان آن را ناخوش دارد؛ اما باطن آنها، چیزی جز خوشی نیست؛ زیرا با این ناخوشی های است که انسان به کمالات خویش می رسد، و می تواند مدیریت و مهار نفس خویش را به دست گیرد و اجازه ندهد تا قوای غضبانی و شهوانی بر عقل و نفس چیره شود و او را به سمت درکات سوق دهد که چیزی جز از دفن و دسیسه اسماء الله در نفس نیست؛ از همین روست که خدا به صراحت در باره نقش اساسی امور ناخوشایند در کمال یابی انسان می فرماید: بر شما کارزار واجب شده است، در حالى که براى شما ناگوار است؛ و بسا چیزى را خوش نمى دارید و آن براى شما خوب است؛ و بسا چیزى را دوست مى دارید، و آن براى شما بد است و خدا مى داند و شما نمی دانید.هم چنین خدا در قرآن می فرماید که دست یابی به مقام استقامت صبر و پایداری در گرو و رهن گرفتاری انسان با انواع مصیبت های خوب و بد است که بیش تر آن ها چیزی جز از دست رفتن نعمت های ظاهری دنیوی نیست؛ از نظر آموزه های وحیانی قرآن، اگر انسان چیزی را خوش یا ناخوش دارد، می بایست بر اساس حکمت های الهی باشد؛ زیرا چیزی را انسان بر اساس ظواهر یا حتی ظواهر ساده زندگی دنیوی، چیزی را خوش یا ناخوش دارد، در حالی که انسان حکیم به حکمت های عالی الهی در این امور می نگرد و خوش و ناخوشی را بر اساس آن حکمت ها ساماندهی می کند.به عنوان نمونه ، انسان از قتال و جهاد که موجب از دست رفتن مال و جان و نقص در بدن و فرزند می شود، کراهت و ناخوش دارد، در حالی که در باطن این جهاد چیزی جز کمال برای انسان و اجتماع نیست؛ زیرا اگر انسان به شهادت برسد به کمال دست یافته و اگر در جنگ پیروز شود، اجتماع به امنیت می رسد.از نظر قرآن، انسان می بایست نسبت به ایمان و نور اسلام قلب خویش را باز نگه دارد و با شرح صدر به استقبال نور الهی اسلام و آموزه ها و احکام و تکالیف سخت آن برود؛ و در برابر نسبت به کفر و عصیان و فسوق کراهت داشته باشد. پس حب و بغض و محبت و کراهت خویش را می بایست این گونه ساماندهی کند.خدا در قرآن می فرماید که شیطان به عنوان دشمن انسان و انسانیت دوست دارد که با ایجاد عداوت و تعدی در حقوق یک دیگر، و بغض عاطفی در میان مردمان، انسان ها را از هم دور سازد تا به جای اجتماع انسانی، گرفتار هرج و مرج و شورش شوند و به جنگ و قتل یک دیگر بپردازند و ظلم و تعدی کنند. البته از نظر قرآن کسانی که عاقلانه عالمانه علیه حق حرکت می کنند و به دشمنی با اسلام و شرایع اسلامی می پردازند، گرفتار مجازات الهی می شوند و خدا در میان آنان نوعی «بغض عاطفی» و دشمنی و کراهت ایجاد می کند تا نتوانند در کنار هم زندیگ کنند. خدا در قرآن بیان می کند که یهودیان و مسیحیان این گونه هستند؛ زیرا آنان نسبت به مومنان کینه و بغض دارند و هیچ محبتی از اهل ایمان در دلها آنان راه ندارد. اصولا از نظر قرآن، این دسته از افراد به ظاهر اهل اسلام و ایمان به شرایع و پیامبران پیشین، هیچ گونه محبت و ولایتی نسبت به مومنان ندارند، بلکه دلهایشان سرشار از بغض و عداوت نسبت به مومنان است.