عوامل وزانت انسان از نظر قرآن 1400/11/12
عوامل وزانت انسان از نظر قرآن
ارزش هر چیزی بر اساس مقدرات مشخص شده است. مقدرات هر چیزی نیز بر اساس مشیت حکیمانه الهی رقم خورده است؛ به این معنا که هر چیزی در نظام احسن الهی دارای ماموریت و مسئولیتی است که برایش از قبل تعیین شده است. از همین رو، هر چیزی بر اساس آن ماموریت، از صفات الهی بهره مند می شود، و این گونه نیز قدر و ارزش هر چیزی مشخص می شود؛ زیرا به میزان دارایی از صفات الهی، دارای قدر و ارزش می یابد.از نظر آموزه های وحیانی قرآن، انسان در ساختار نظام احسن، در جایگاه کریمانه ای قرار دارد که به او وزانت بسیار می بخشد تا جایی که به سبب دارایی همه صفات و اسمای الهی، هیچ موجودی برتر از او نیست و از همین روست که لیاقت و شایستگی خلافت الهی را می یابد؛ اما این کرامت ذاتی و وزانت کریمانه الهی انسان، نیازمند حفاظت و صیانت از سوی انسان در قالب کرامت اکتسابی است؛ به این معنا که نسبت انسان با خدای به عنوان خلیفه الله از سوی هر شخص انسانی حفظ شود تا وزانت باقی و استمرار یابد؛ وگرنه اگر این نسبت و پیوند از سوی انسان به اراده اختیاری و انتخابی مخدوش شود، به همان میزان از وزانت و ارزش خویش کاسته است. این گونه است که شخص از وزانت می افتد و موجودی کم ارزش یا بی ارزش می شود.نظام احسن هستی به گونه ای سامان یافته تا هر چیزی در جایگاه حقی قرار گیرد که تعادل در هستی را موجب می شود و این گونه عدل الهی در نظام هستی جاری و ساری می شود. نظام هستی که بر اساس ماده ای بنیادین به نام «حق» آفریده شده است.وابستگی تمام و کاملی به منشا و خاستگاه خود یعنی حق تعالی دارد. از همین روست که نظر دقیق در هستی انسان را به حق تعالی می رساند که مشهود در هر چیزی است.از نظر قرآن، هر چیزی به میزانی از حق تعالی بهره مند است که صفات الهی در او به شکل دارایی ظهور کرده باشد. پس هر چیزی مظهری از مظاهر حق تعالی به میزان و درجه ای است که از صفات الهی بهره مند و برخوردار شده است. این برخوردار هر چیزی از صفات الهی، بستگی به ماموریت و مسئولیت هر چیزی دارد که در نظام خلقت به عنوان غایت خلق برایش تعریف شده است. از همین روست که در آیات قرآنی، سخن از مقدرات تقدیری برای هر چیزی است که «قدر» و ارزش او را نیز تعیین می کند: ؛ و خدا هر چیزی را خلق کرد؛ پس تقدیری برایش مقدر کرد.(فرقان، آیه ۲)
باید توجه داشت که این تقدیر که سرنوشت هر چیزی نیز است، در راستای همان هدف غایی هر چیزی است که برایش تعریف شده است. در حقیقت حق تعالی، در نظام هستی بر اساس هدفی حکیمانه به دور از هر گونه عبث و لهو و بیهودگی چیزها را آفریده و مقدراتی برای آن رقم زده است.در نظام احسن هستی، مقدر برای انسان این است تا در مقام خلافت الهی قرار گیرد. از این رو، می بایست همه صفات الهی را دارا باشد و مظهر همه آنها گردد. مقتضای این حکمت الهی این است تا انسان برای انجام مسئولیت خویش دارای اراده آزاد و مختار باشد و بتواند میان اموری در چارچوب مشیت حکیمانه الهی و جبر سنت های الهی، دست به انتخاب محدود آزاد بزند.وزانت انسان از نظر برخورداری از صفات الهی تا جایی است که همه آفریده ها از فرشتگان و جنیان تحت سلطه تفضیلی انسان قرار می گیرند و خواسته و ناخواسته مطیع فرمان خلیفه اللهی او هستند.این بدان معناست که جنیان که پس از انسان از نظر دارایی صفات الهی در مقام دوم قرار می گیرند، تحت سلطه تسخیری انسان قرار می گیرند و سجده اطاعت را در تکوین به جا می آورند، هر چند که به سبب داشتن اراده و حق انتخاب محدود همانند انسان، در مقام تشریع از سجده اطاعت سر باز زنند و سجده اطاعت به جا نیاورند و استکبار ورزند.اینک که معلوم شد که انسان دارای وزانت و ارزشی بسیار در هستی به سبب دارای صفات الهی به تکریم ذاتی الهی است، حفظ و صیانت از آن امری است که هر شخص انسانی می بایست بدان اهتمام ورزد؛ زیرا از نظر قرآن، این وزانت ذاتی زمانی باقی و مستمر خواهد بود، که انسان هم چنان صفات الهی را مظهریت نمایند و به عنوان خلیفه الله در هستی کارکرد خویش را داشته باشد.یکی از صفات مهم الهی، اراده است.که خدا را در جایگاه مرید قرار می دهد. انسان به سبب داشتن همه صفات الهی، از صفت اراده برخوردار بوده و مظهر مرید است. بر همین اساس، انسان به سبب دارایی «اراده» می تواند در چارچوب مشیت حکیمانه انتخاب های دوگانه ارادی و اختیاری متضاد و متناقض داشته باشد که تعیین کننده نسبت هر شخص با خدا استدر حقیقت از نظر آموزه های وحیانی قرآن، عبودیت و بندگی خدا نه تنها عاملی برای صیانت نفس و حفظ دارایی های صفات الهی است؛ هم چنین موجب می شود تا رشد نفس انجام شود و انسان به مظهریت تمام و کمال دست یابد و خلافت الهی را به خوبی به نمایش گذارد. این گونه است که فراتر از کرامت ذاتی از کرامت اکتسابی برخوردار می شود که در ساختار تقوای الهی و عبودیت در چارچوب اسلام تشریعی و تکوینی معنا می یابد.علت و سبب وزانت انسان در پیشگاه خدا، همان ارتباطی است که در قالب دعا و دعوت صورت می گیرد؛ زیرا وقتی انسان دعا می کند و خدا را می خواند فقر ذاتی و هویتی خویش را می بیند و از سوی دیگر غنای حمید را می یابد.(فرقان، آیه ۱۵) از همین روست که دعا کردن به معنای عدم استکبار مطرح شده است و خدا بیان می کند که مستکبران هستند که از دعا کردن ابا دارند و به دعا رو نمی آورند؛ زیرا خود را «کبر» و بزرگ می یابند و به خود اجازه نمی دهند تا با دعا فقر هویتی و ذاتی خویش را به نمایش گذارند.(غافر، آیه ۶۰)از نظر آموزه های وحیانی قرآن، کسی که عبادت را در قالب دعا ندارد، خود را بی ارزش کرده و وزانت خود را از دست می دهد؛ زیرا چنین کسی تغییر منفی در نفس خویش پدید آورده و دیگر مظهریت صفات الهی را ندارد. این گونه است که سبک و خفیف، بلکه بی وزن می شود و هیچ وزن و سنگینی و وزانتی نخواهد داشت.از نظر قرآن، کسی که ارتباط خویش را با خدا گسسته است، هر عملی را که انجام می دهد، بیهوده و عبث و لهو می سازد؛ زیرا آن چه به عمل حکمت و فلسفه معناداری می دهد و ارزشمند می سازد، ارتباط عامل با خدا در قالب عبودیت و عبادت که انسان برای آن آفریده شده است.(ذاریات، آیه ۵۶).از نظر قرآن، زمانی که پایان ماموریت نظام کنونی دنیا فرا رسد، همه این نظام فروپاشیده و عناصر آن غباری پراکنده خواهند شد.(واقعه، آیه ۶) همین حالت برای اعمالی است که از عامل به قصد عبودیت و عبادت سر نمی زند. از همین روست که لهو و عبث خواهد بود.خدا بارها در قرآن به این نکته توجه می دهد که این عمل مرتبط با عبودیت است که به عمل معنا و وزانت می بخشد؛ زیرا ارتباط با حق را موجب می شود و همین حقانیت او را معنا می بخشد؛ اما وقتی ارتباط قطع شود، باطل خواهد بود و باطل چون عدم است، هیچ وزن و وزانیت ندارد. خدا در جایی دیگر به صراحت به این که ملاک سنجش حق است اشاره می کند و بر این نکته تاکید دارد که کسی که عمل دنیوی او با حق ارتباط نداشته باشد، شاکله وجودی و شخصیتی او فاقد وزانت خواهد بود. از نظر قرآن، آن چه مایه وزانت انسان است، عبادت انسان و پاسخ مناسب و درست به دعوت الهی است. اگر انسان به دعوت الهی پاسخ مثبت بدهد و تکذیب نکند، از راه دعا به سوی خدا می رود و عبادت می کند و این گونه وزانت خویش را حفظ و صیانت می کند، و اگر به این دعوت الهی پاسخ منفی بدهد، بی ارزش می شود؛ زیرا هر چند که دعوت الهی موجب وزانت انسان می شود، اما این زمانی است که به جای تکذیب انسان به تصدیق بپردازد و دعوت را با دعای به درگاه خدا اجابت کند.