راهکارهای دینی درمان پرحرفی 1401/10/27
راهکارهای دینی درمان پرحرفی
پرحرفی یک عادت زشت اخلاقی است که تصویری منفی از شخصیت انسان به نمایش میگذارد. این رذیله اخلاقی را چگونه میتوان درمان کرد؟وقتی کسی پرحرفی میکند دیگر حتی از حرفهای خوب و درست او هم چندان استقبال نمیشود چون مخاطب میداند که هر تشویقی، گوینده را بیشتر بر سر ذوق میآورد و در نهایت، این خودِ اوست که باید رنج شنیدن را به جان بخرد.از نبی اسلام (ص(حدیثی به ما رسیده که فرمودهاند: «حرف زدن، نقره و سکوت طلاست». (کافی، ج6، ص114) بنابراین تا انسان ناگزیر نباشد حرف زدن، معاملۀ سودآوری نیست. حتی اگر بپذیریم سخن گفتن به خودی خود امری مباح است باز دلیل نمیشود پرچانگی کنیم. چرا که این کار، شخصیت و ابهت ما را در دیدۀ دیگران میشکند.یکی از آسیبهای پرحرفی، بیهودهگوییست. بهندرت پیدا میکنید کسی را که یکریز حرف بزند بیآنکه حرف بیهوده و باطلی در کلامش بروز پیدا کند.نقل است که در جنگ احد یکی از اصحاب شهید شد در حالی که از گرسنگی سنگی به شکمش بسته بود. مادرش بر سر بالین او آمد و خاک از صورت او پاک کرد و گفت: بهشت بر تو گوارا باد. پیامبر سخن او را شنید و به مادر شهید فرمود آیا بر تو وحی شده که میدانی بهشت در بر او گوارا خواهد بود شاید او سخنان بیفائده میگفته است. جملۀ معروفی است که میگوید: «چرا» را به من نشان بده، «چگونگی» را خودم خواهم آموخت. در اغلب اوقات، وقتی انسان ریشۀ بیماری را بداند، کشف راه درمان، برایش آسانتر خواهد بود. برای درمان پرحرفی هم، بهتر است نخست، علل و عوامل زیادهگویی را بشناسیم تا بتوانیم متناسب با آن، نسخه درمانی تجویز کنیم.یک. جلب توجه:اغلب کسانی که پرچانگی میکنند هدفشان ساختن تصویری جذاب از خود در ذهن دیگران است. آنها تشنۀ جلب توجهاند و دوست دارند برای دیگران از افکار، علایق و تجارب زندگی خود بگویند تا در نگاه دیگران، جذاب جلوه کنند در حالی که جذابیت، تا حدودی وابسته به رازآلودگی است. کسی که همۀ سیر تا پیاز زندگیاش را با دیگران به اشتراک گذاشته، دیگر، نقطۀ کور و ناپیدایی در زندگی ندارد که کنجکاوی افراد را برای شنیدنش برانگیزد.دو. خودشیفتگی :خودشیفته، به کسی گفته میشود که تصویری تحریفشده و اغراقآمیز از خود دارد. اینگونه افراد معمولا خودخواهانه عمل میکنند. با اینکه خودشان احساس خوبی دارند ولی اطرافیانشان رنج میکشند. پرحرفها اغلب، فریفتۀ فن بیان، دانش، هوش و تجربیات خود هستند و چون خود را صاحب این کمالات میدانند فکر میکنند دیگران هم علاقه دارند تا از آنها بیشتر و بیشتر بشنوند.سه. نگرانی و اضطراب:گاهی اوقات، علت پرحرفی، فشار روانی است. یعنی موضوعی، آرامش فرد را تهدید کرده و او میخواهد با مکالمه با دیگران، راهی بیابد تا خود را آرام کند. در هر حال، این انتخاب، همیشه انتخاب درستی نیست.حال که اسباب و علل زیادهگویی را دانستیم نسخۀ درمان از این قرار است: یک. قدری تودار و رازآمیز باشید:همانطور که گفتیم راه جذابیت، لزوماً جلب توجه، نیست بلکه آراستگی به فضلیت سکوت است که توجهها را به شما جلب میکند. برای کسی که پرحرف است، البته سکوت، سخت است، اما خاموشی او، نعمت است در حق دیگران.البته نباید فراموش کرد منظور، سکوت متفکرانه است نه خاموشی از سر ناآگاهی و ناتوانی از گفتن.دو. شنوندۀ خوبی باشید:پرحرفها، اغلب، به شنیدن حرفهای دیگران، عادت ندارند. بهترین نسخه برای درمان پرحرفی، شکستن این عادت غلط است. طبق آیهای از قرآن، پیامبر اسلام( ص(، با اینکه دریای حکمت بود و جز وحی بر زبانش جاری نمیشد، اما وقتی در میان جمع قرار میگرفت، گویندۀ محض نبود، بلکه به دیگران نیز رخصت کلام میداد. سه. سبک سنگین کنید:پرحرفها افکارشان را بدون پردازش به زبان میآورند. به همین دلیل، خطا و لغزش در کلامشان، زیاد دیده میشود. از آنجا که پردازش سخن نیاز به تفکر دارد و تفکر نیز مجال حرف زدن را از انسان میگیرد، بهترین راه درمان زیادهگویی، تمرین اندیشیدن قبل از سخن گفتن است.در روایتی از امیرالمومنین عیله السلام آمده: زبان مؤمن پشت قلبش و قلب احمق، پشت زبانش است» این سخن کنایه از این است که مؤمن بر خلاف احمق، سخنش را از صافی اندیشه میگذراند لذا اگر در جایی، رغبتی در شنونده نبیند یا شرایط تاثیر کلام محقق نباشد، سکوت را بر گفتار ترجیح میدهد. ابوالقاسم شکوری
عاقبت تملّق:کریمخان زند پس از آن که به پادشاهی رسید، شیراز را به پایتختی انتخاب کرد و از چنان محبوبیتی برخوردار شد که نامش بهعنوان سرسلسله زندیه در سراسر ایران پیچید.روزی عموی او برای دیدنش به پایتخت آمد. کریمخان دستور داد از وی پذیرایی کنند و لباسهای فاخر به او بپوشانند.چند روزی از اقامتش نگذشته بود که در یکی از جلسات مهم مملکتی شرکت کرد.با دیدن قدرت و منزلت برادرزادهاش بادی به غبغب انداخت و گفت:کریمخان، دیشب خواب پدرت را دیدم که در بهشت کنار حوض کوثر ایستاده بود و حضرت علی (علیهالسلام) جامی از آب کوثر به او میداد.کریمخان اخمهایش را درهم کشید و دستور داد وی را از مجلس اخراج و سپس از شهر بیرون کنند. رؤسای طوایف از او علت این رفتار خشونتآمیز را جویا شدند.کریمخان گفت:من پدر خود را میشناسم. او مردی نیست که لایق گرفتن جامی از آب کوثر از دست حضرت علی باشد. این مرد میخواهد با تملّق و چاپلوسی مورد توجه قرار گیرد و اگر تملّق و چاپلوسی بهصورت عادت درآید، پادشاه دچار غرور و بدبینی میشود و کار رعیت هرگز به سامان نمیرسد.