راههای کسب علم و آثار آن 1402/6/11
راههای کسب علم و آثار آن
از نظر قرآن، علم یک فضلیت است، چنان که بی علمی نوعی رذیلت است که انسان می بایست از آن رهایی یابد؛ زیرا بدون علم انسان نمی تواند ارزشی داشته باشد و از سطح انسانیت به درکات سقوط می کند، در حالی که عالمان با ازدیاد علم از دو طریق تعقل و شنیدن می توانند به درجات عالی برسند. بنابراین، تکریم عالمان به معنای تکریم علم و ارزشگذاری بدان است.ارزش فضلیت علم تا جایی است که بخشی از آموزه های وحیانی قرآن، افزون بر بیان آثار، به راه های دست یابی و کسب علم اشاره کرده تا مردم از بی علمی خارج شوند و زندگانی تحت ساختار علم حقیقی را در پیش گیرند که آنان را به سعادت دنیوی و اخروی می رساند. البته از نظر قرآن، علمی که چنین آثاری نداشته باشد، چیزی جز جهل و سفاهت نیست که لباس علم و علمی بدان پوشانده اند.علم به معنای دانایی در تناقض با «لاعلم» قرار دارد؛ هر چند در شکل تسامحی جهل را در برابر علم قرار می دهند؛ اما حقیقت این است که جهل در تضاد و تناقض با «عقل» است؛ زیرا انسان یا قلبی سالم و صحیح دارد که توانایی تعقل را دارد، یا آن که آن قلب خویش را دفن و دسیسه کرده و توانای تعقل خویش را از دست داده است که در این صورت با توجه به مراتب سقوط در درکات و میزان زنگارگرفتگی و ختم و طبع قلب، از بی تعقلی به جهالت و سفاهت و مانند آن یاد می شود.برای درک بهتر این حقیقت بهتر است تا نگاهی به راه های کسب علم بیاندازیم تا معلوم شود که «لاعلم» در برابر «علم» است، نه «جهل»؛ از نظر قرآن، دو راه برای کسب علم است: 1. تعقل؛ 2. استماع؛ زیرا انسان حقایق هستی را یا با تعقل به دست می آورد یا با استماع و شنیدن.(ملک، آیه 10) در این آیه بیان می شود که اگر تعقل داشتند یا می شنیدند، راه حقیقت و نجات را می یابند و در دوزخ سقوط نمی کردند. پس راه کسب حقایق و دریافت و شناخت حقایق تنها از دو طریق تعقل و استماع است.تعقل از کارکردهای قلب سالم و سلیم است؛ زیرا در قلب انسانی نرم افزاری الهی قرار داده شده که توانایی تشخیص حق و باطل و مصادیق آن را دارد. همین نرم افزار ضمن شناخت و شناسایی حق و مصادیق آن و نیز باطل و مصادیق آن، تعیین کننده گرایش به حق و مصادیق آن و گریزش از باطل و مصادیق آن را به عهده دارد. در حقیت نرم افزار باطنی که در فطرت است، ساحت اندیشه و انگیزه یعنی علم و عمل را مدیریت می کند تا انسان به کمال برسد. این نرم افزار در نفس مستوی و معتدل قرار دارد. مرکز این امر همان «قلب» و «فواد» است که عواطف و احساسات انسانی را نیز مدیریت و مهار می کند و ساحت ایمان نیز به آن بستگی دارد.هم چنین از نظر قرآن، قلب سالم می تواند تعقل کند و گرایش های درست و راستی را داشته باشد. این قلب سالم در ابعاد دیگر نیز کارکردهایی دارد که شامل تفقه و تدبر و تبصر و تذکر است. بنابراین تعقل مربوط به قلب سالم در نفس مستوی و معتدل است.علومی که انسان به دست می آورد از راه تعقل در امور هستی است. البته سطح تعقل همه افراد یکسان نیست، بلکه بستگی به عواملی دارد. به نظر می رسد فطرت سالم مقتضی آن است که ادراکات و گرایش های فطری صحیح خویش را دارد. هر چه انسان بر اساس آن عمل کند، رشد کرده و به بلوغی می رسد که می تواند شنیده ها را نیز در ظرف تعقل قرار داده و به سنجش و داوری بپردازد. از همین روست که وقتی وحی در اختیار قلب قرار می گیرد آن را می پذیرد و اما غیر وحی را با تردید مورد بررسی قرار می دهد.کسی می تواند عقل و علم داشته باشد که نفس مستوی و معتدل و قلب سالم و سلیم خویش را بر اساس همان ساختار فطری حفظ کرده باشد. چنین چیزی زمانی اتفاق می افتد که شخص به تقوای الهی مبتنی بر آموزه های فطرت عمل کرده باشد و به اصول اساسی چون عدالت و صداقت و امانت و مانند آنها عامل باشد و بر ضد آن به فجور نپردازد و ظلم و خیانت و دروغ نگوید.از نظر قرآن کسی که تقوای الهی دارد از توانایی تشخیص و جداسازی حق و باطل یعنی فرقان نیز برخوردار است.از نظر آموزه های وحیانی قرآن، انسان نمی بایست جز به علم به چیزی عمل کند؛ بلکه باید متوقف شود حتی اگر علم او در سطح مبلغ ظنی یعنی نزدیک به علم باشد؛ زیرا ظنون نمی تواند جایگزین علمی باشد که حق است. البته از نظر قرآن، علم زمانی مقبول است که حق باشد.علم حقیقی چیزی جز همان خروجی تعقلات فطری نیست حتی اگر از طریق استماع به دست آمده باشد؛ از نظر قرآن چنین علم عقلی حق و مقبول آثاری دارد که برخی از مهم ترین آنها عبارتند از : آخرت طلبی به جای دنیاطلبی، عمل به حدود الهی، استقامت در طریق حق و تبلیغ و اقامه آن، نصحیت و خیرخواهی برای دیگران، اطاعت از حق، انفاق مال حلال و مرغوب و مناسب به دیگران، ایمان به حق و خدا و پیامبران و احکام شرعی وحیانی،ترفیع درجات ، تسلیم در برابر حق،، تشخیص ارزشها از ضد ارزش ها،تشخیص امور، تصدیق قرآن، تصدیق معاد، تقوای الهی، توحید، خضوع در برابر حق و قرآن، دفع ضرر، افزایش علم، دنیاگریزی،شایستگی اموری چون فرماندهی، قضاوت، مدیریت و مانند آنها، شفاعت برای دیگران، ایجاد صبر،فهم احکام،فهم قرآن و حقایق،منشاء قدرت، دست یابی به مقام ولایت الهی، و نیز هدایت الهی و رهایی از هر گونه شرک و امور باطل و زشت و مانند آنها است.بنابراین، اگر انسانی بخواهد به کمالی برسد و در مسیر کمالی گام بردارد می بایست استوا و اعتدال نفس و سلامت قلب خویش را با حرکت بر اساس آموزه های فطری و هدایت های باطنی تکوینی ادامه دهد تا عقلانیت او به جایی برسد که حقایق را چنان که هست بشناسد و نسبت به آن گرایش یابد؛ زیرا علم حق چیزی جز خروجی همان عقلانیت فطری و تقوای الهی فطری نیست که در ادامه با تفصیل بیش تر در نقل وحیانی و استماع و پذیرش آن خود را به نمایش می گذارد.البته چنان که گفته شد حتی در این شرایط نیز اگر عقل فطری نباشد که نقل وحیانی را تصدیق کند، شخص هرگز نمی تواند به دامن اسلام و شرایع آن در آید و به کمال بلوغ رشدی برسد، بلکه ممکن است دچار سفاهت گردد و از اسلام نیز بگریزد؛ زیرا این نفس مستوی و معتدل و قلب سالم است که با تعقل و تفقه و تذکر و تدبر و تبصر در هستی به علمی می رسد که او را در جرگه عالمان قرار می دهد و در مقام راشدون به کمالی می رسد که یک سوی آن تولی نسبت به حق و محبت آن و سوی دیگر آن تبری و بغض و کراهت نسبت به کفر و فسوق و عصیان است. آیت اله خلیل منصوری