سلامتی 1404/6/3
اسپانسر مالی فرزندتان نباشید!(عطیه ذاکری):وقتی والدین نقش اسپانسر مالی را برای فرزندان ایفا میکنند، حاصل فرزندیست که در ۳۰ سالگی هم برای هر مشکل کوچکی به آغوش پدر و مادر باز میگردد.جوانی که در سن ۳۰ سالگی شغل خود را به دلیل چالشها رها میکند یا به محض اینکه حسابش خالی میشود سراغ پدر و مادرش میرود، حاصل یک الگوی تربیتی غلط با نیتی خیرخواهانه است: حمایت مالی افراطی و بی قید و شرط!این سبک حمایت در ظاهر زبان محبت است، اما به مرور خلأهای بسیار جدی ایجاد میکند؛ از بیمسئولیتی گرفته، تا وابستگی و ناتوانی در ایستادن روی پای خود. در واقع بچهای که همیشه پشتش به حساب والدین گرم بوده و از کار کردن و قبول مسئولیت منع شده نه یاد گرفته برنامهریزی کند، نه با محدودیت کنار بیاید و نه تحملِ «نه» شنیدن را داشته باشد.نتیجه ایفای نقش «اسپانسر» توسط والدین در بزرگسالی نمایان میشود؛ جایی که کوچکترین بحران، جوان ۳۰ ساله را دوباره به همان نقطه شروع، یعنی آغوش پدر و مادر بازمیگرداند.اما ریشه چنین شکستی در جایی است که پدر و مادر یک نقش فداکارانه و حضور بی قید و شرط را جایگزین نقش تربیتی و حفظ تعادل میکنند:--زمانی که از کودکی و نوجوانی بیهیچ سؤال و توضیحی حسابش شارژ میشود.--وقتی هر بار که لب تر کند موبایل، لپتاپ، سفر، لباس و تفریح برایش فراهم است.--حتی وقتی که میشنود کافیست فقط درس بخواند و از فکر کردن به آینده شغلی و کار کردن منع میشود!اینها واقعیتهای بسیاری از خانوادههاست و همگی یک خط مشترک دارد: حذف مرزها. حذف مرز یعنی حذف فرصتهای یادگیری. وقتی هر مانع مالی از پیش پای نوجوان برداشته میشود، نه بودجهبندی را یاد میگیرد، نه تحمل ناکامی را دارد، نه ارزش ساختن با تلاش را میفهمد.خیرخواهیِ غلط!برخی والدین فکر میکنند که چون خودشان سختی مشکلات مالی را کشیدهاند نباید فرزندشان هرگز طعم سختی، محدودیت یا چالش را بچشد، در حالیکه همین چالشها، پدر و مادر را در برابر مشکلات زندگیشان مقاوم ساخته.عدهای صرفا تامین مالی را زبان عشق و محبت به فرزندشان میبینند؛ غافل از اینکه محبت بی مرز آن هم با پول، بچهها را عقب میاندازد.بعضیها میترسند نه گفتن فرزندشان را عقدهای کند اما تجربه شنیدن یک «نه» حسابشده، فرصت یادگیری صبر و انتخاب درست را میدهد.از همه بدتر و رایجتر، پدر و مادرانی هستند که جوان دانشجو را از تجربه یک کار پاره وقت هم محروم میکنند و باج دادن را ابزار تشویق او به تحصیل میکنند.نتیجه همه این باورهای خیرخواهانه اما غلط، فرزندی است که بزرگ شده اما بالغ نه و هنوز نمیتواند روی پای خود بایستد و با جهان واقعی بدون پشتوانه روبهرو شود.پشت پرده حمایت بیمرز:بچهای که از تجربه بیپولی و ناکافی بودن موجودی حساب محروم میشود، در همان ۳۰ سالگی یک چالش مالی کوچک برایش بحران میشود.وقتی مسئولیت ولخرجی را لمس نمیکند، خرید هیجانی، انتخابهای لحظهای، پشیمانیهای تکراری برایش عادت میشود.کسی که در خانه هرگز «نه» نشنیده است، با اولین مشکل در محیط کار یا رابطه، به جای گفتگو، تلاش و مذاکره، قهر میکند، کنار میکشد یا استعفا میدهد.حتی وقتی وارد بازار کار میشود، نمیتواند بدون حمایت والدین روی پای خود بایستد، حقوقش همیشه خرج تفریح میشود و هزینههای اصلی زندگی همچنان بر دوش خانواده سنگینی میکند.وقتی همه چیز در خانه بیدردسر فراهم شده، بچه انتظار دارد هر جا برود خدمات VIP دریافت کند، هر کار اداری بدون چالش و فورا حل شود و حتی ایستادن در یک صف برایش غیر قابل تحمل باشد.حمایت سالم چه شکلی است؟:پدر و مادر میتوانند بدون افراط یا تفریط همچنان پشتوانه مالی فرزند باشند، اما با رعایت چند قاعده:هر حمایتی باید چارچوب داشته باشد؛ نه سختگیرانه و نه راحت و قابل دور زدن بلکه حساب شده و مسئولانه.بچهها باید در پوشش هزینههای شخصیشان سهیم باشند؛ چه با کار پارهوقت، چه با پسانداز شخصی. این مشارکت کوچک، تمرینی برای استقلال و مدیریت زندگی است.حتی گاهی باید نه بشنوند اما نه از سر بیمهری، بلکه برای آموزش مهارت تصمیمگیری و مدیریت. این «نه» حسابشده، استقلال، انعطافپذیری و اعتمادبهنفس واقعی را به آنها میدهد.