درجات ایمان و یقین             

از اهل بیت عصمت و طهارت‌(ع) داستانی از زاهدی نقل شده که در جزیره خوش و آب هوا زندگی می‌کرد. این روایت دارای نکات و لطائف بسیاری است. داستان این گونه است که زاهدی در جزیره‌ای به عبادت مشغول بود و جز نماز و ذکر و ورد به کاری نمی‌پرداخت. در آن جزیره همه چیز برای او آماده بود و دلمشغولی برای غذا و امنیت جانی و خوابگاه نداشت و به نوعی همه وسایل آسایش و آرامش برای او فراهم بوده است.روزی فرشته‌ای از عبادت شبانه‌روزی و ذکر و اوراد او شگفت زده شد و از خداوند تبارک و تعالی خواست که مقام این بنده زاهد و پارسا را به او نشان دهد. خداوند مقام او را در بهشت نشان داد که در پایین ترین درجات بهشت قرار داشت.فرشته از این امر شگفت زده شد و سبب آن را جویا شد. خداوند به او فرمود تا مدتی با زاهد زندگی کند. فرشته به شکل انسانی مجسم شد و به نزد زاهد رفت. مدتی با او بود و حالش را زیر نظر داشت. روزی از او می‌پرسد که نظرت درباره جزیره چیست؟زاهد گفت: همه چیزش خوب است ولی علف‌های زیادی در ‌این جاست که بی‌مصرف می‌ماند و اگر خداوند خری را اینجا می‌آفرید تا از این علف‌ها بخورد خیلی خوب بود.فرشته از وی خداحافظی کرد و به نزد خداوند رفت. خداوند از او پرسید: اکنون دانستی که چرا مقام او در پایین‌ترین مرتبه و درجه بهشت است؟ فرشته گفت: آری آدم عابد و زاهدی است ولی خیلی کم‌عقل است.این داستان نشان می‌دهد که آنچه مراتب انسانیت و در نتیجه جایگاه و مقام آدمی را در قرب و بعد بهشت ذات و صفات رقم می‌زند مسئله شناخت آدمی و باورها و ایمان مبتنی بر شناخت است.مسئله شناخت به عنوان زاویه دید آدمی نسبت به جایگاه خدا و خود در هستی است و هر چه آدمی نسبت به هستی شناخت درست و مبتنی بر حقیقت و واقعیت داشته باشد، نگرش و رفتارهای او نیز بر اساس آن تنظیم و ارزش و اعتبار می‌یابد. البته شناخت‌ها و بینش‌ها به تنهایی کارساز نیست و نیازمند بخش دیگری است که در روان شناسی از آن به عاطفه و احساس و در تفسیر اسلامی از آن به ایمان و باورهای قلبی یاد می‌شود.هر چه شناخت‌، بیشتر شود و انسان نسبت به هستی‌، شناختی کامل‌تر و درست‌تر پیدا کند و آن را به شکل باور و ایمان درقلب و جانش رسوخ دهد، از فواید و آثار آن بهره‌مند‌تر می‌شود.دانشمندان برای علم و دانش آدمی دو نوع شناخت حقیقی معرفی می‌کنند؛ یکی شناخت اجمالی و آغازین است و دیگری شناخت تفصیلی و پایانی که نتیجه شناخت نخست است. در این میان ایمان است که حلقه وصل دو شناخت نخستین و پایانی است.علم و دانش هر چه با ایمان و عمل همراه و مطابق شود نتیجه و ثمره آن بهتر و بیشتر و کاملتر خواهد بود. از این رو برای علم ابتدایی و همچنین ایمان و در نتیجه علم نهایی مراتب متعدد و متنوعی است.
خداوند در قرآن از مراتب ایمان و همچنین علم سخن گفته است. گام نخست آن را اسلام و گام‌های بعدی را ایمان با همه مراتب تشکیکی آن دانسته است.علم‌الیقین:انسانی که به شناخت ایمانی و باور مطابق با واقع دست می‌یابد، در گام اول در مرتبه علم الیقین قرار می‌گیرد که شناخت تفصیلی و مطابق با واقع است. در این مرحله انسان نسبت به امور تصور و تصویری ذهنی درست و مطابق با واقع خواهد داشت. عین‌الیقین:در این مرتبه است که شخص نه تنها نسبت به امور، تصور ذهنی درست دارد بلکه آنچه هست را با چشم دل و ملکوتی می‌تواند چنانکه هست بنگرد و پرده‌های ظاهری هر چیزی کنار می‌رود و باطن هر چیزی برای او آشکار می‌شود. چنین شخصی را در اصطلاحات قرآنی اهل بصیرت می‌نامند. چنین حالتی برای برخی از مردمان در دنیا و برای همگان هنگام مرگ پدید می‌آید که آیات چندی بر این موضوع دلالت دارد که از جمله می‌توان به آیه ۲۲ سوره ق و نیز آیه ۷ و ۶ سوره تکاثر اشاره کرد.این مرتبه از علم و ایمان برای برخی در دنیا تحقق می‌یابد که گزارش حارثه بن مالک بن نعمان انصاری یکی از آنهاست.حق الیقین‌، مرتبه نهایی ایمان:مرتبه برتر از این مرتبه‌، حق یقین است که انسان هم به دانش و علم خاصی دست می‌یابد که در آن زمان نه تنها آنچه را که اهل بصیرت می‌بینند او هم می‌بیند بلکه از فواید آن نیز در همین دنیا بهره‌مند می‌شود مانند خوردن از میوه‌های بهشتی و مائده‌ها و غذاهای آن در همین دنیا که اختصاص به انسان‌های کاملی چون پیامبران‌(س) و امامان معصوم‌(ع) و حضرت مریم‌(س) و برخی دیگر از ربانیون دارد.اگر بخواهیم همه مراتب ایمانی و علمی را بیان کنیم نمی‌توان از عهده آن بر‌آمد؛ زیرا این مراتب بی‌شمار و یا بی‌نهایت است چنانکه عوالم هستی این گونه است. آنچه در روایت بالا بیان شده تنها عوالم کلی و مراتب کلی آن است.داستان مراتب علم و ایمان در شکل حقی آن همانند تمثیلی است که در برخی از کتب عرفانی آمده است. یقین علمی یا علم‌الیقین مرتبه‌ای است که پروانه‌ای نوری را می‌جوید و تصور ذهنی از آن دارد. یقین عینی یا عین‌الیقین آن است که به آن می‌رسد و دور آن می‌گردد و حق‌الیقین آن است که خود را به آن می‌زند و خود آتش می‌شود.

تفکر:ﮐﻔـﺶِ ﮐﻮﺩﮐﻲ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺮﺩ . ﮐﻮﺩﮎ ﺭﻭﯼ ﺳﺎﺣﻞ نوﺷﺖ : ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺩﺯﺩ..آنطرﻑ ﺗﺮ ﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺻﯿﺪ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﺎﺳﻪ ﻫﺎ ﻧﻮﺷﺖ : ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺳﺨﺎﻭﺗﻤﻨﺪ..ﺟﻮﺍﻧﻲ ﻏﺮﻕ ﺷﺪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻧﻮﺷﺖ : ﺩﺭﻳﺎﻱ ﻗﺎﺗﻞ..ﭘﻴﺮﻣﺮﺩﻱ ﻣﺮﻭﺍﺭﻳﺪﻱ ﺻﻴﺪ ﻛﺮﺩ ﻧﻮﺷﺖ : ﺩﺭﻳﺎﻱ ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ..ﻣﻮﺟﯽ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺷﺴﺖ.ﺩﺭﯾﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﮔﻔﺖ : "ﺑﻪ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﻧﻜﻦ ﺍﮔﺮﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺎﺷﯽ".بر آنچه گذشت, آنچه شکست, آنچه نشد... حسرت نخور ؛زندگی اگر آسان بود با گریه آغاز  نمیشد...بــهارنــارنــجــ